آموزش فلسفه جلد دوم(مشکات)
نویسنده : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی
پرسش
1. آیا موجود مادیای هست كه دستخوش تغیر و تحول قرار نگیرد؟
2. آیا هیچ موجود مادی هست كه قابل تبدل به موجود مادی دیگری نباشد؟
3. مفهوم قوه و فعل از كجا در فلسفه وارد شده است؟
4. اصطلاحات قوه و فعل را بیان، و اصطلاح منظور در این مبحث را تعیین كنید.
5. مفهوم قوه انفعالی چگونه انتزاع میشود؟
6. به چه معنا میتوان موجودات را به بالفعل و بالقوه تقسیم كرد؟
7. این تقسیم نظیر كدامیك از تقسیمات اولیه موجود است؟
8. آیا ممكن است كه موجود بالفعل ناقصتر از موجود بالقوه یا مساوی با آن باشد؟ در صورت امكان، مورد آن را تعیین كنید.
9. آیا بازگشت فعلیت به قوه، ممكن است؟ چرا؟
10. بازگشت روح به بدن را چگونه میتوان توجیه كرد؟
﴿ صفحه 304 ﴾
﴿ صفحه 305 ﴾
درس پنجاه و سوم: قوه و فعل(2)
· تطبیق قوه و فعل بر موارد تغیر
· تسلسل حوادث مادی
· قاعده لزوم تقدم ماده بر حوادث مادی
· حدوث زمانی جهان مادی
﴿ صفحه 306 ﴾
﴿ صفحه 307 ﴾
تطبیق قوه و فعل بر موارد تغیر
با دقت در مفهوم قوه و فعل روشن میشود كه برای انتزاع آنها سه شرط لازم است:
1. دو وجود با یكدیگر مقایسه شوند. بنابراین عدم را نمیتوان مصداق قوه یا فعل تلقی كرد؛
2. یكی از دو وجود باید تقدم زمانی بر دیگری داشته باشد تا متصف به قوه گردد. پس دو وجود همزمان نسبت به یكدیگر بالقوه و بالفعل نخواهند بود؛
3. موجود بالقوه یا دستكم جزئی از آن باید در موجود بالفعل باقی بماند. ازاینرو نمیتوان موجودی كه به كلی معدوم میشود را نسبت به موجود لاحقی بالقوه دانست.
با توجه به این نكات روشن میشود كه قسم اول از اقسام یادشده برای تغیر، از قبیل تبدیل قوه به فعل نیست؛ زیرا موقعیت سابق، عدم است و قوه از وجود انتزاع میشود.
همچنین قسم دوم هم ربطی به قوه و فعل ندارد؛ زیرا موقعیت لاحق، عدم است و فعلیت هم از عدم انتزاع نمیشود.
در قسم سوم، گرچه موجودی جانشین موجود دیگر میگردد، ولی چون امر مشتركی بین آنها نیست نمیتوان یكی را قوه دیگری بهحساب آورد.
در قسم چهارم، كل موجود سابق نسبت به موجود لاحق بالقوه است و در ضمن آن باقی میماند و ازاینرو موجود بالفعل كاملتر از موجود بالقوه میباشد.
در قسم پنجم، موجود بالفعل ناقصتر از موجود بالقوه است؛ زیرا تنها جزئی از موجود سابق باقی مانده و چیزی هم بر آن افزوده نشده است.
﴿ صفحه 308 ﴾
در قسم ششم، كاملتر یا ناقصتر بودن موجودِ بالفعل یا تساوی آن با موجود بالقوه، بستگی دارد بهجزئی كه جانشین جزء زائل میشود، از نظر مرتبه وجودی كاملتر یا ناقصتر یا مساوی با آن باشد.
و اما در قسم هفتم، قوه و فعل، مبدأ و منتهای حركت بهشمار میروند و حركت همان سیر تدریجی از قوه به فعل است و در متن حركت، اجزاء بالفعلی وجود ندارد تا بعضی نسبت به بعض دیگر بالقوه باشند. ولی نظر به اینكه حركت امر ممتدی است و هر امتدادی قابل تقسیم به بینهایت اجزاء میباشد، میتوان اجزاء بالقوهای را برای آن در نظر گرفت؛ به این معنا كه اگر مثلاً حركت واحدی به دو نیمه تقسیم میشد بهگونهای كه نقطه مشخصی در وسط آن پدید میآمد، مقدار هریك از دو پاره حركت، مساوی با نصف مقدار حركت میبود. این لحاظ وجود بالقوه برای اجزاء حركت، غیر از لحاظ قوه بودن جزء سابق نسبت به جزء لاحق است (دقت شود).
عین این مطلب درباره قسم سیزدهم (حركت عرَضی) نیز جاری است، ولی معمولاً تعبیر بالقوه و بالفعل درباره موجودات جوهری بهكار میرود، هرچند قوه بهعنوان كیف استعدادی، از قبیل اعراض تلقی میشود (دقت شود).
و اما قسم هشتم و نهم و دهم، نظیر قسم اول و دوم و سوم میباشند، با این تفاوت كه در این اقسام میتوان موضوع جوهری را از نظر اتصاف به عرض، بالقوه دانست.
همچنین میتوان قسم یازدهم و دوازدهم و نیز قسم چهاردهم و پانزدهم را نظیر قسم چهارم و پنجم تلقی كرد.
نتیجه آنكه در همه اقسام تغیر به جز سه قسم اول، میتوان متغیر را بالقوه، و متغیرالیه را بالفعل دانست. در حقیقت بازگشت سخن كسانی كه وجود این سه قسم را انكار كردهاند، به این است كه تغیر را مساوی با خروج از قوه به فعل شمردهاند. بنابراین لازم است كه این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم برای سه فرض مزبور میتوان مصداقی یافت یا نه.
﴿ صفحه 309 ﴾