آموزش فلسفه جلد دوم(مشکات)
نویسنده : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی
درس چهل و هفتم: اعراض
· نظریات فلاسفه درباره اعراض
· كمیت
· مقولات نسبی
﴿ صفحه 232 ﴾
﴿ صفحه 233 ﴾
نظریات فلاسفه درباره اعراض
چنانكه قبلاً اشاره شد مشهور بین فلاسفه این است كه جوهر، جنس عالی و مقوله خاصی است كه دارای انواع مختلفی میباشد. اما عرض، مقوله خاصی نیست بلكه مفهوم عامی است كه از نُه مقوله انتزاع میشود و حمل آن بر هریك از آنها حمل عَرضی است نه ذاتی.
در برابر این قول میتوان به سه قول دیگر اشاره كرد: یكی قول میرداماد كه عرض را مانند جوهر، مقوله و جنس عالی میداند و آنچه را دیگران مقولات عَرضی مینامند، وی آنها را انواع عرض میشمارد. قول دیگر این است كه مقولات عبارتاند از: جوهر، كمیت، كیفیت، و نسبت. اما سایر مقولات عرضی بهحسب این قول، انواعی از نسبت بهشمار میروند، و بالأخره قول شیخ اشراق(12) این است كه مقولات عبارتاند از چهار مقوله نامبرده، به علاوه حركت.
اما بهنظر میرسد كه اولاً، جوهر و عرض هردو از قبیل معقولات ثانیه فلسفی هستند و نباید هیچكدام از آنها را جنس عالی و مقوله ماهوی بهحساب آورد، و ثانیاً، همانگونه كه صدرالمتألهین تصریح فرموده، حركت از مفاهیم وجودی است و نه خودش مقوله است و نه مندرج در هیچ مقوله ماهوی میباشد، و ثالثاً، بسیاری از آنچه بهنام عَرض خارجی و بهعنوان مقوله یا نوعی از آن شمرده شده (و ازجمله، همه مقولات نسبی هفتگانه) از مفاهیم انتزاعی است و هیچكدام از آنها از اعراض خارجی نیست تا مقوله ماهوی مستقل، یا نوعی از مقولات بهشمار آید.
﴿ صفحه 234 ﴾
روشن است كه بیان همه اقوال و نقد و بررسی آنها نیاز به بحثهای مفصلی دارد كه چندان فایدهای بر آنها مترتب نمیشود. ازاینرو به بحث كوتاهی در این زمینه بسنده میكنیم.
كمیت
مقوله كمیت به این صورت تعریف شده: عرضی است كه ذاتاً قابل انقسام میباشد. قید «ذاتاً» به این منظور آورده شده كه تعریف، شامل انقسام سایر مقولات نشود؛ زیرا انقسام آنها به تبع انقسام كمیت حاصل میشود.
كمیت بهطور كلی به دو نوع متصل (مقدار هندسی) و منفصل (عدد) تقسیم میشود كه هركدام از آنها دارای انواع مختلفی است كه در دو علم هندسه و حساب مورد بحث قرار میگیرند.
لازم به تذكر است كه فلاسفه، نخستین عدد را «دو» میدانند كه قابل انقسام به دو واحد است و «یك» را مبدأ عدد مینامند، ولی نوعی از اعداد بهشمار نمیآورند.
بهنظر میرسد كه بهآسانی میتوان پذیرفت كه عدد مفهومی ماهوی نیست و در خارج غیر از اشیائی كه متصف به وحدت و كثرت میشوند (معدودات) چیزی بهنام «عدد» تحقق نمییابد؛ مثلاً هنگامی كه یك فرد انسان در جایی قرار دارد، غیر از وجود خودش چیزی بهنام «وحدت» در او بهوجود نمیآید، اما با توجه به اینكه انسان دیگری در كنار او نیست، مفهوم «واحد» از او انتزاع میشود. همچنین هنگامی كه فرد دیگری در كنار وی قرار میگیرد، فرد دوم هم یك واحد است، ولی ما ایشان را با هم در نظر میگیریم و مفهوم «دو» را به آنان نسبت میدهیم، وگرنه میان آنها عرضی خارجی بهنام عدد «دو» تحقق نمییابد. راستی چگونه میتواند عرض واحدی (عدد دو) قائم به دو موضوع باشد؟! (دقت شود). باز هنگامی كه فرد سومی در كنار آن دو نفر مینشیند، از مجموع آنان عدد سه را انتزاع میكنیم، اما چنان نیست كه یك عرض عینی بهنام «دو» نابود شده و عرض دیگری بهنام«سه» بهوجود آمده باشد. در همین حال میتوانیم همان دو نفر سابق رادر
﴿ صفحه 235 ﴾
نظر بگیریم و عدد «دو» را به ایشان نسبت دهیم، چنانكه میتوانیم یكی از آنان را با فرد جدیدالورود با هم در نظر بگیریم و آنها را دو نفر بنامیم.
ازجمله شواهد بر اعتباری بودن مفهوم عدد، این است كه عارض خود اعداد و كسرهای آنها و مجموعههایی از آنها میگردد و اگر عدد امری عینی میبود، میبایست در موضوعات محدودی بینهایت عدد تحقق داشته باشد! همچنین عدد به مجردات و مادیات، و امور حقیقی و اعتباری بهطور یكسان نسبت داده میشود. آیا میتوان هنگامی كه عدد را به مجردات نسبت میدهیم، آن را عرضی مجرد بدانیم و هنگامی كه آن را به مادیات نسبت میدهیم، آن را عرَضی مادی تلقی كنیم؟! و آیا میتوانیم هنگامی كه عددی را به امور حقیقی نسبت میدهیم، آن را امری حقیقی بدانیم؟ اما هنگامی كه همان عدد را بر امور اعتباری حمل میكنیم، امری اعتباری بشماریم یا اینكه برای امور اعتباری، صفت و عرضی حقیقی و عینی اثبات كنیم؟!
اما كمیتهای متصل در ضمن بحث از مكان و زمان، روشن شد كه آنها از چهرههای وجود اجسام هستند و وجودی جداگانه از وجود جسم ندارند و به اصطلاح، جعل تألیفی و ایجاد مستقلی به آنها تعلق نمیگیرد، هرچند ذهن میتواند آنها را بهعنوان ماهیات مستقلی در نظر بگیرد. با در نظر گرفتن این نكته، میتوان آنها را به یك معنا از «اعراض اجسام» بهحساب آورد، اما اعراضی كه وجود آنها عین وجود جسم است و همه ماهیات آنها با یك وجود موجود میشوند، و به دیگر سخن وجود اینگونه اعراض، از شئون وجود جوهر میباشد.