رستگاران
نویسنده : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی مترجم : تدوین و نگارش: محمدمهدی نادری قمی
سخنى با عزیزان روحانى و طلبه
در زمینه بحث انفاق، تذكر نكتهاى كه به هملباسهاى بنده و دوستان طلبه مربوط مىشود خالى از لطف و فایده نخواهد بود؛ چرا كه گاهى دوستان ما از این نكته غافل مىشوند. غیر از بحث تزاحم تكالیف كه اشاره كردیم درس خواندن یك طلبه نباید مانع از انجام واجبات دیگر نظیر برّ والدین و صله رحم توسط او شود؛ مسأله دیگرى كه در اینجا وجود دارد انفاق واجبى است كه گاهى به گردن برخى از ما طلبهها مىآید و ما از آن غافلیم.
همه مىدانند كه زندگى نوع ما طلبهها از راه وجوهات شرعى اداره مىشود. پولهایى كه مردم به عنوان خمس و زكات و سایر وجوه شرعى به مراجع و علما مىپردازند، توسط آن بزرگواران به عنوان شهریه در اختیار طلاب قرار مىگیرد تا در مصارف زندگى خود هزینه كنند. این وضعیت موجب مىشود كه گاهى دوستان طلبه ما تصور مىكنند كه چون زندگى ما از راه خمس و زكاتى كه مردم مىپردازند تأمین مىشود، پس دیگر بر خود ما پرداخت خمس واجب نیست. از این رو، گاهى دیده مىشود برخى از طلاب بر اساس چنین ذهنیتى، در زندگى خود حساب سال ندارند. این دوستان توجه نمىكنند كه بر فرض هم كه چنین مسألهاى صحیح باشد، اما گاهى یك طلبه ممكن است درآمدهایى از غیر راه شهریه و وجوهات شرعى داشته باشد.
در واقع دو نكته در این زمینه وجود دارد كه دوستان باید توجه كنند: نكته اول اینكه اگر چیزى از شهریه زیاد بیاید و خرج نشود، باید به بیتالمال باز گردانده شود. شهریهاى كه آقایان مراجع از محل وجوهات شرعى به طلاب مىپردازند معمولا به عنوان مصرف به آنها داده مىشود. از این رو اگر فرضاً طلبهاى مقدارى از شهریهاى را كه به این عنوان به او داده شده مصرف نكرد، مالك آن اضافه نیست و باید آن را به بیتالمال بازگرداند. این نكته بسیار مهمى است كه گاهى براى برخى دوستان طلبه سوء تفاهم مىشود و از آن غفلت مىكنند. براى آنكه این مسأله واضحتر شود خوب است به مسألهاى شبیه آن توجه كنیم:
﴿ صفحه 257 ﴾
در پرداخت خمس و زكات و وجوهات شرعى براى آنكه مردم به زحمت نیفتند و لازم نباشد مستقیماً به دفتر خود علما مراجعه كنند، معمولا مراجع عظام تقلید در شهرها و مناطق مختلف وكلایى دارند كه مردم به آنها مراجعه مىكنند. اكنون فرض كنید كسى از طرف مرجعى براى اخذ وجوهات اجازه دارد و مجاز هم هست كه ثلث آن را در نیازهاى شخصى خودش صرف كند. در اینجا موارد متعددى پیش مىآید كه مبالغى از وجوهات نزد وكیلى جمع مىشود و او نیازى به استفاده از آن ندارد. حال اگر فرضاً این وكیل از دنیا برود، اینگونه نیست كه این اموال به ورثه او منتقل شود، بلكه این اموال به امانت نزد او بوده و اكنون كه از دنیا رفته به بیتالمال باز مىگردد. در مورد طلبهاى هم كه شهریهاى به عنوان مصرف به او داده مىشود مسأله دقیقاً همینطور است و در صورت عدم مصرف، كل آن مازاد باید به بیتالمال بازگردانده شود.
نكته دوم در همین زمینه این است كه كه یك طلبه ممكن است غیر از شهریه درآمدهاى دیگرى هم داشته باشد. براى مثال، كتاب و مقالهاى نوشته و حق التألیفى گرفته، یا منبرى رفته و در ازاى آن وجهى به او دادهاند. این درآمدها دیگر شهریه و از محل وجوهات شرعى نیست تا گفته شود شهریه خمس ندارد، بلكه حساب آنها جدا است و در صورت اضافه آمدن از مخارج سال حتماً باید خمس آن پرداخت شود. بنابراین كسى نمىتواند با این عذر كه من خودم از راه شهریه و مصرف خمس زندگى مىكنم، خود را از داشتن حساب سال معاف و معذور بدارد. اینكه، من همیشه بدهكار هستم و هشتم گرو نُه است، دلیل موجّهى براى نداشتن حساب سال و پرداخت نكردن خمس نیست. مسلمان باید سال خمسى داشته باشد و در موعد مقرر حساب زندگىاش را رسیدگى كند و حتى اگر مبلغ ناچیزى هم از درآمد سالش زیاد آمده خمس آن را بپردازد. حتى اگر صد تومان یا هزار تومان هم اضافه آمده باشد، باید خمس آن را پرداخت كرد. كسى كه خمس مالش را، هر چقدر هم كم و ناچیز، پرداخت نكند غاصب محسوب مىشود و كارش مصداق بارز «غصب» است؛ آن هم نه غصبى مثل همه غصبهاى دیگر، بلكه این كار، غصب مال امام معصوم(علیه السلام) و ذرّیه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و سادات، و بدترین غصبها است.
﴿ صفحه 258 ﴾
از این رو نداشتن سال مالى و نپرداختن خمس مسألهاى بسیار خطرناك است و نمىتوان با این بهانه كه «من درآمدى ندارم و خودم براى گذران زندگى از سهم امام مصرف مىكنم» از زیر بار آن شانه خالى كرد. حتى كسانى كه از كمكهاى مالىِ خانوادهشان استفاده مىكنند، اگر مىدانند كه آنها اهل خمس نیستند و وجوهات نمىدهند، باید پولى را كه از آنها دریافت مىكنند تخمیس كرده و وجوهات آن را بپردازند و سپس مصرف كنند. مؤمنان باید در خانواده خود این مسأله را به دختر و پسرهایشان هم كه در ابتداى سن تكلیف هستند یاد بدهند و به آنها تأكید كنند كه از همان ابتداى سن تكلیف براى خودشان سال خمسى و حساب سال داشته باشند و حتى اگر یك دو ریالى هم خمس به آنها تعلق مىگیرد آن را پرداخت كنند.
ندادن خمس علاوه بر آنكه از گناهان كبیره است و آثار تكلیفى دارد، آثار وضعى بسیار بدى نیز به جاى مىگذارد. خوردن مال حرام غیر از جهنم و عذاب، قساوت قلب و شقاوت مىآورد. كسى كه اموال مردم و مال حرام در شكمش انباشته شده باشد، دیگر میل به عبادت و رغبت به كار خیر پیدا نمىكند، توفیقاتش سلب مىگردد و دعایش مستجاب نمىشود. ترتب این آثار سوء نیز فقط مربوط به كسانى نیست كه میلیونى و میلیاردى خمس بدهكارند و نمىدهند، بلكه افرادى مثل ما هم كه چندان مال و ثروتى ندارند ممكن است به این عواقب دچار شوند. بنابراین باید توجه كنیم كه براى پرداخت خمس لازم نیست حتماً سرمایهدار و صاحب درآمد و ثروت میلیاردى باشیم و با همین درآمد اندك و زندگى معمولى هم مىتوانیم به سهم خودمان مشمول پرداخت خمس واقع شویم.
در هر صورت، خلاصه قسمت اخیر بحث این شد كه ما طلاب باید توجه داشته باشیم پرداختن به درس و بحث و اداى این تكلیف واجب، ما را از انجام واجبات دیگر نظیر برّ والدین و كمك مالى به آنها در صورت توان، صله رحم، رعایت حقوق همسر، فرزندان، بستگان و همسایگان باز ندارد. همچنین از انفاقهاى مالى واجب نباید غافل باشیم و گمان نكنیم كه چون خود ما شهریه مىگیریم و سهم امام مصرف مىكنیم، نیازى به داشتن سال مالى و حساب سال و پرداخت خمس از سایر درآمدهایمان نداریم.
﴿ صفحه 259 ﴾
درس چهاردهم: صفات سلبى عبادالرحمان
﴿ صفحه 260 ﴾
﴿ صفحه 261 ﴾
وَالَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ وَلا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَلا یَزْنُونَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ یَلْقَ أَثاماً؛(276) و [عباد الرحمان]كسانىاند كه با خدا معبودى دیگر نمىخوانند، و كسى را كه خداوند [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمىكُشند، و زنا نمىكنند، و هر كس چنین كارهایى را انجام دهد مجازات سختى خواهد دید.
بحث صفات ثبوتى و سلبى در عبادالرحمان
بحث ما پیرامون اوصافى بود كه براى «عباد الرحمان» در سوره مبارك فرقان مطرح شده است. البته كاملا روشن است كه قرآن كریم در اینجا در مقام حصر نیست و نباید از این آیات اینگونه برداشت كرد كه اوصاف عبادالرحمان منحصر در همین چند صفت است. همچنان كه پیش از این اشاره كردیم، اینكه خداى متعال از میان همه اوصاف عبادالرحمان تنها به ذكر این چند صفت در اینجا اكتفا فرموده، قطعاً به ملاحظه اقتضاى حال و مقام بوده است. اما اینكه دقیقاً و مشخصاً چه اقتضائاتى وجود داشته كه موجب گردیده این صفاتِ به خصوص از بین همه صفات ذكر شود، امرى است كه به درستى براى ما روشن نیست و ذات اقدس حق، خود به این امر داناتر است. البته در این باره مىتوان گمانهزنىهایى كرد و حدسهایى زد، اما بهتر است به جاى پرداختن به ظنیات، فرصتى را كه در اختیار داریم در یقینیات این بحث صرف كنیم.
﴿ صفحه 262 ﴾
تا اینجا تقریباً پنج صفت از این اوصاف را مورد بحث و بررسى قرار دادهایم. اولین صفت، تواضع بود كه اینگونه مورد اشاره قرار گرفت:
الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الأَْرْضِ هَوْنا؛(277) آنان كه به نرمى بر زمین راه مىروند.
به نرمى راه رفتن كنایه از متواضعانه راه رفتن است. همچنان كه به هنگام بحث از این آیه گفتیم، متواضعانه راه رفتن در واقع نمادى است از روح كلى تواضع، وگرنه قطعاً مراد این نیست كه عبادالرحمان فقط در راه رفتنشان متواضعند اما در سایر رفتارهایشان وجود و عدم تواضع برایشان مطرح نیست. كسى كه از «عباد الرحمان» است به جز راه رفتن؛ در گفتن، نوشتن، نشستن، برخاستن، بحث كردن، معاشرت با دوستان و نزدیكان و خانواده، و سایر حركات و سكناتش نیز حتماً روح تواضع وجود دارد. البته آنچه كه در این میان بیش از همه به چشم مىآید و همه مىتوانند آن را ببینند و تشخیص دهند، تواضع در راه رفتن است كه باد در غبغب نمىاندازند و سر و سینه را بالا و راست نمىگیرند و سر به زیر و آرام و بىتبختر و تكبر راه مىروند.
صفت دوم این بود كه:
وَإِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما؛(278) و هنگامى كه نادانان آنان را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند] به آنها سلام مىگویند [و با بىاعتنایى و بزرگوارى مىگذرند].
این در واقع نشانه «حلم» و خویشتندارى عبادالرحمان است كه وقتى با افراد نادان مواجه مىشوند و رفتار نابخردانهاى از آنان نسبت به خود مشاهده مىكنند، زود منفعل نمىشوند و بزرگوارانه، در برابر رفتار و گفتار ناشایست آنان، واكنشى نرم و ملایم از خود نشان مىدهند.
البته این دو صفت به هم نزدیكند و انسانهاى متواضع، در واقع همان روح تواضعشان سبب مىشود كه در مقابل رفتار و گفتار جاهلانه و ناشایست دیگران پرخاش نكنند و درصدد مقابله به مثل برنیایند.
و اما صفت سوم اینگونه مورد اشاره قرار گرفت:
﴿ صفحه 263 ﴾
وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیاما؛(279) و آنان كه در حال سجده یا ایستاده، شب را به روز مىآورند.
در توضیح این آیه گفتیم با توجه به فعل «یَبِیتُون»، از صفات عباد الرحمان، یكى این است كه تمام، یا دستكم، بخشى مهم و قابل توجهى از شب را به عبادت و سجده بر درگاه خداى متعال سپرى مىكنند. در تأیید این معنا آیات ابتداى سوره «مزّمّل» را نیز شاهد آوردیم كه خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرماید:
قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا؛(280)نیمى از شب را جز اندكى به پاخیز؛ نیمى از شب یا اندكى از آن را بكاه، یا بر آن [نصف]بیفزاى و قرآن را شمرده و با تأمل بخوان.
ناگفته پیدا است كه این صفت در كسى ظهور پیدا مىكند كه به نمازهاى واجبش مقیّد است و غیر از اصل نماز، نسبت به خصوصیات مهم استحبابى آن، نظیر رعایت اول وقت و سایر آداب نیز محافظت مىكند. بنابراین دلالت التزامى این آیه كه «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیاما» این است كه عبادالرحمان به طور كلى براى نماز اهمیتى فوقالعاده و ویژه قائلند و غیر از اینكه به نمازهاى واجب و روزانه خود تقید كامل دارند، اوج اهمیت آنها به نماز این است كه تمام یا بخش مهمى از شب را نیز به قیام و ركوع و سجود مىپردازند.
صفت چهارم، نگرانى عبادالرحمان درباره آخرت و عذاب و آتش، و استغاثه آنان به درگاه الهى براى محفوظ ماندن از عذاب جهنم بود:
وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً * إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقاما؛(281) و آنان كه مى گویند: پروردگارا، عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و پردوام است. مسلّماً آن بد قرارگاه و جایگاهى است.
به هنگام بحث از این آیه اشاره كردیم كه مضمون آن شبیه آیات آخر سوره آل عمران
﴿ صفحه 264 ﴾
است كه در آنجا نیز در وصف «اولى الالباب» و آنان كه از پوسته و ظاهر ایمان به لبّ و مغز و حقیقت آن راه یافتهاند، مىفرماید:
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ لآَیات لاُِولِی الأَْلْبابِ * الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّار؛(282) مسلّماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههایى [روشن] براى خردمندان است؛ همانان كه خدا را [در همه احوال،] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مىكنند، و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند [و مىگویند:]پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریدهاى، منزهى تو! ما را از عذاب آتش [دوزخ]نگاهدار.
اولى الالباب با تفكر در خلقت جهان و آفرینش آسمانها و زمین، به این نتیجه مىرسند كه این خلقت حتماً داراى حكمتى است و نمىتواند پوچ و گزاف و بىهدف باشد. آنان در این سیر فكرى به اینجا مىرسند كه آفرینش انسان در این مجموعه آن گاه معنادار و برخوردار از حكمت مىشود كه حتماً حساب و كتاب و سرایى دیگر در كار باشد كه نیكوكاران پاداش اعمال نیك خود را دریافت كنند و بدكاران و تبهكاران نیز مكافات اعمال زشت خود را ببینند. و چون انسان همیشه در معرض این قرار دارد كه دچار انحراف و لغزش و در نتیجه مستوجب عذاب و آتش الهى گردد، از این رو این سیر فكرىْ اولى الالباب را به اینجا منتهى مىكند كه دست به استغاثه بردارند و از درگاه الهى درخواست كنند كه آنها را از آتش جهنم در امان بدارد.
«عباد الرحمان» نیز كه طبیعتاً به مراحل بالاى عبودیت و ایمان دست یافتهاند و همچون «اولى الالباب» صاحب بصیرت و اندیشه نورانى گشتهاند ـ و به تعبیرى همان اولى الالباب هستند ـ همین حقیقت را دریافتهاند و از پروردگارشان عاجزانه درخواست مىكنند كه:
رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً * إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقاما؛(283)
﴿ صفحه 265 ﴾
پروردگارا، عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و پردوام است. مسلّماً آن بد قرارگاه و جایگاهى است.
و سرانجام آخرین صفتى كه بحث آن گذشت، مربوط به میانهروى در انفاق و پرهیز از افراط و تفریط در مورد آن بود:
وَالَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَكانَ بَیْنَ ذلِكَ قَواماً؛(284) و كسانى كه چون انفاق كنند، نه اسراف مىكنند و نه سخت مىگیرند، و میان این دو، حد وسط را برمىگزینند.
در توضیح این آیه نیز اشاره كردیم كه شاید بتوان گفت، رعایت حد وسط و اعتدالْ اختصاص به انفاق ندارد، بلكه یك اصل كلى و عمومى است كه در همه كارها جریان دارد و انسان در همه امور خود باید روح اعتدال را حاكم گرداند.
تا اینجا همه صفاتى كه بیان شد، در واقع صفات مثبت و كارهایى بود كه انسان باید انجام دهد تا در سلك عبادالرحمان درآید. از اینجا به بعد، برخى صفات و كارهایى ذكر مىشود كه جنبه سلبى دارند و عبادالرحمان از آنها مبرّا هستند و انسان نباید آنها را انجام دهد:
وَالَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ وَلا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَلا یَزْنُونَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ یَلْقَ أَثاما؛(285) و آنان كه با خدا معبودى دیگر نمىخوانند، و كسى را كه خداوند [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمىكشند، و زنا نمىكنند، و هركس چنین كارهایى انجام دهد مجازات سختى خواهد دید.