رستگاران
نویسنده : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی مترجم : تدوین و نگارش: محمدمهدی نادری قمی
دو وجه در تفسیر آیه 67 از سوره فرقان
در ادامه بحث از اوصاف عباد الرحمان، به این آیه رسیدهایم كه مىفرماید یكى از اوصاف عبادالرحمان این است كه در مقام انفاق نه اسراف مىكنند و نه بخل مىورزند، بلكه بین این دو حدِ افراط و تفریط، راه میانه و حد وسطى را انتخاب مىكنند و طریق اعتدال را در پیش مىگیرند.
درباره معناى این آیه، بین مفسران دو وجه و دو قول وجود دارد: برخى «انفاق» را به همان معنایى كه معمولا در ذهن عموم ما است معنا كردهاند و مقصود از آن را «پول دادن به دیگران» دانستهاند. البته انفاق گاهى واجب است، مثل خمس و زكات، و گاهى نیز انفاق مستحبى است. در هر صورت، طبق این وجه، معناى آیه این مىشود كه عبادالرحمان در مقام انفاق و بذل و بخشش مالى نه بیش از حد گشادهدستى دارند و نه خسّت به خرج مىدهند، بلكه اعتدال و میانهروى را پیشه خود قرار مىدهند.
آیه دیگرى نظیر این آیه در قرآن وجود دارد كه شاید معناى آن روشنتر از این آیه باشد. در آن آیه خطاب به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مىفرماید:
﴿ صفحه 242 ﴾
وَلا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَلا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا؛(263) و دستت را به گردنت زنجیر مكن، و بسیار هم گشادهدستى منما تا مورد سرزنش قرار گیرى و از كار فرومانى.
هر دو تعبیرى كه در این آیه آمده، تعبیر كنایى است و مقصود این است كه نه چنان دست خود را ببند كه به هیچ كس چیزى ندهى، و نه آن چنان گشادهدستى كن كه كه هیچ برایت نماند و كاملا دستخالى بمانى و اگر كس دیگرى محتاج بود، نتوانى به او كمك كنى و از این جهت مورد ملامت و سرزنش قرار گیرى. در شأن نزول این آیه آوردهاند كه یك بار پیامبر(صلى الله علیه وآله)همه آنچه را در اختیار داشتند به فقرا دادند و پس از آن، كسى به آن حضرت مراجعه كرد و نیاز ضرورى و مبرمى داشت و پیامبر(صلى الله علیه وآله) بسیار دوست داشتند كه به او كمكى بكنند، اما دیگر چیزى برایشان نمانده بود كه به او بدهند. از این رو شاید در دلشان این طور گذشت كه اى كاش به دیگران كمتر داده بودند تا چیزى مانده بود كه به آن فقیر بدهند. آن گاه، بر حسب نقل، به همین مناسبت آیه نازل شد كه در مقام انفاق آنچنان گشادهدستى مكن كه هرچه را دارى، بدهى و اگر پس از آن فقیرى نزد تو آمد دستخالى باشى و نتوانى به او كمك كنى.
در هر صورت، این یك وجه و یك معنا براى آیه مورد بحث و همچنین آیه «وَلا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَلا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا» است كه برخى مفسران آن را ذكر كردهاند. بر اساس این معنا آیه مشتمل بر دستورى اخلاقى، یا ارشادى به حكمى عقلى است مبنى بر اینكه در بذل و بخشش مالى انسان نه باید زیادهروى كند و نه بخل بورزد، بلكه باید مشى اعتدال را در پیش بگیرد. فلسفه این اعتدال نیز آن است كه انسان اگر همه اموال خود را انفاق كند، به طورى كه هیچ در كَفَش نماند، ممكن است بعد از آن كسانى به او مراجعه كنند و نیاز مبرم و ضرورى داشته باشند و آنگاه انسان آرزو كند كه اى كاش مقدارى از مالم را نگاه داشته بودم و در این مورد كه ضرورىتر است صرف مىكردم. از این رو، اعتدال در انفاق در واقع تدبیرى عقلایى و مقتضاى آیندهنگرى و در نظر گرفتن مصالح كلى است.
﴿ صفحه 243 ﴾
در مورد مشى اعتدال و میانهروى، در برخى آیات و روایات، مفهوم «اقتصاد» به كار برده شده است. براى مثال در قرآن كریم درباره گروهى از بندگان تعبیر فَمِنْهُمْ مُقْتَصِد(264)آمده، یا امیرالمومنین(علیه السلام) در خطبه معروف «متقین» یكى از اوصافى كه براى متقین ذكر مىكند این است كه مىفرماید: وَمَشْیُهُمُ اْلاقْتِصاد.(265) همچنین در كتاب شریف «اصول كافى» مرحوم كلینى بابى دارد با عنوان «باب الاقتصاد فى العباده»، و در آن برخى روایاتى را ذكر كرده مبنى بر اینكه انسان در عبادت نیز باید جانب اعتدال را نگاه دارد و در آن زیادهروى نكند.
و اما معنا و وجه دیگرى كه مىتوان براى آیه مورد بحث در نظر گرفت این است كه انفاق را نه به معناى اصطلاحى، بلكه به معناى لغوى آن حمل كنیم. همچنان كه اشاره كردیم، معناى اصطلاحى یا خاص انفاق، بذل و بخشش مالى به دیگران است؛ اما از نظر لغوى انفاق معناى عامترى دارد و هرگونه خرج كردن و صرف و هزینه مال را انفاق مىگویند. تعابیرى نظیر «نفقه عیال» یا «واجب النفقه» هم كه به كار مىرود از همین باب است. طبق این معنا، بخشیدن مال و كمك مالى به دیگران تنها یكى از مصادیق انفاق است و انفاق اعم است از اینكه انسان پولى را براى خود یا خانوادهاش هزینه كند و یا اینكه به دیگران ببخشد. همچنین انفاق به این معنا مىتواند انگیزههاى مختلف داشته باشد و نیز از نظر فقهى؛ واجب، مستحب، مباح، مكروه و یا حرام باشد. بر این اساس معناى آیه این مىشود كه یكى از اوصاف عبادالرحمان این است كه به طور كلى در هزینههاى مالى نه ولخرجى و گشادهدستى و اسراف مىكنند و نه بخل و خسّت و گرفتگى به خرج مىدهند.
اگر آیه را اینگونه معنا كنیم، باز هم مانند معناى قبلى، مفاد آیه در واقع تأكیدى است بر همان چیزى كه عقل آدمى به تنهایى نیز آن را درك مىكند. عقل ما حاكم است به اینكه روش صحیح زندگى این است كه انسان نه باید آنچنان بىمحابا خرج كند كه دستش كاملا خالى شود، و نه باید در هزینه زندگى و صرف پول، سختگیرى و امساك
﴿ صفحه 244 ﴾
داشته باشد. به ویژه در زمینه امساك و خسّت برخى چناناند كه نه تنها به دیگران چیزى نمىدهند، بلكه حتى خود نیز در استفاده از نعمتهایى كه خداوند در اختیار آنان قرار داده است بخل مىورزند! درباره بخیلان داستانهاى عجیب و غریبى نقل شده كه گاه واقعاً صورتهاى بسیار زنندهاى هم دارد. برخى از این قبیل افراد را بنده خودم در طول زندگى شاهد بودهام كه با وجود برخوردارى از مال و ثروت فروان، خود نیز از آن استفاده نمىكردند و زندگى فقیرانهاى داشتند؛ آن هم نه از سر زهد و سادهزیستى، بلكه به سبب علاقه و دلبستگى زیاد به مال، دلشان نمىآمد آن را خرج كنند. به هر حال این هم یكى از عجایب عالم است كه آدمیزاد گاهى چنان به مال علاقهمند مىشود كه فراموش مىكند اصلا مال و ثروت براى چیست، و صرفاً مىخواهد پول داشته باشد و حسابهاى بانكىاش پر و پیمان باشد بدون آنكه از این مال و ثروت بهرهاى ببرد!
مقصود از اسراف در انفاق
تا اینجا بیان كردیم كه مفسران براى آیه مورد بحث دو وجه و دو معنا ذكر كردهاند. ما در اینجا بحثمان را بر مبناى هر دو احتمال قرار مىدهیم؛ چرا كه هر دو معنا آموزنده است و ما چه در مورد مصارف شخصى زندگى و چه در مورد انفاق به دیگران نیازمند توجه به این توصیه قرآنى و بحث پیرامون آن هستیم.
از جمله نكاتى كه در این آیه جا دارد مورد دقت و توجه قرار گیرد تعبیر «لم یسرفوا» است. آیه مىفرماید، عبادالرحمان كسانىاند كه إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا؛ یعنى در انفاق اسراف نمىكنند. سؤال این است كه مقصود از «اسراف» در اینجا چیست؟ آیا مقصود همان اسرافى است كه مىگوییم حرام است، یا اینكه مطلق «زیادهروى» و افراط، هرچند در كار خوب، منظور است؟ براى مثال، انفاق كردن كار خوبى است و حرام نیست، اما بر طبق احتمال دوم مقصود آیه این مىشود كه در همین انفاق نیز نباید اسراف و زیادهروى كرد.
در پاسخ این سؤال باید بگوییم به قرینه شأن نزولى كه براى آن آیه دیگر (وَلا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَلا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا) ذكر كردهاند، مىتوانیم بگوییم مقصود از اسراف در این آیه مطلق زیادهروى است نه آن اسرافى كه شرعاً حرام
﴿ صفحه 245 ﴾
و مذموم است. همچنان كه اشاره كردیم، شأن نزولى كه براى آن آیه گفتهاند این است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) تمامى پولى را كه داشت به فقرا صدقه داد، به طورى كه هیچ پولى براى حضرت باقى نماند. روشن است كه این كار پیامبر(صلى الله علیه وآله)ـ نعوذ بالله ـ حرام نبود، بلكه صرفاً همین بود كه برداشت مىشد كه در انجام یك كار خیر و عمل صالح به نام انفاق، بیش از اندازه اقدام كردهاند.
با این وصف، اكنون پرسش دیگر این است كه آیا مقصود از اسراف در این آیه فقط افراط و تفریط در مباحات است و شامل اسراف حرام نمىشود؟ به عبارت دیگر، آیا شأن نزولى كه براى آن آیه دیگر ذكر شده ـ بر فرض صحت ـ باعث مىشود كه این آیه را فقط بر اسراف در مباحات و مستحبات حمل كنیم و غیر از آن مقصود نیست؟
پاسخ این سؤال با توجه به روش كلى قرآن در بیان ارزشها روشن مىشود. روش قرآن كریم در بیان ارزشها و ضد ارزشها این است كه بیانات آن ناظر به ماهیت كلى و عام ارزشها است و همه مراتب و مصادیق مختلف یك ارزش یا ضد ارزش را شامل مىشود. براى مثال، مطالبى كه قرآن درباره نماز بیان مىكند به فرد و مصداقى خاص از نماز اختصاص ندارد بلكه این بیانات در مورد همه مراتب و مصادیق نماز، البته با تفاوت مرتبه، صدق مىكند. آیاتى از قبیل: أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِى(266)، إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ (267)، أَقِیمُوا الصَّلاة(268) و مانند آنها به نماز واجب یا مستحب اختصاص ندارد. دستكم یك وجه و احتمال قوى در این قبیل آیات این است كه این بیانات ترغیب به اصل عمل ـ در اینجا نماز ـ است و البته بسته به مراتب مختلف عمل، مرتبه ترغیب هم تفاوت مىكند. براى مثال، یك مرتبه از عمل، مرتبه وجوبى است، مرتبه دیگر مرتبه استحبابى است، و خود وجوب و استحباب باز مىتواند از نظر تأكید، مراتب مختلف داشته باشد. طبق این وجه، آیاتى از این قبیل، تشویق به اصل یك حقیقت با همه مراتب مختلف آن است؛ اما اینكه هر مصداق چه مرتبهاى از وجوب، وجوب مؤكد، استحباب
﴿ صفحه 246 ﴾
و مانند آنها دارد، امرى است كه باید از راه قرائن خارجى معلوم شود. همچنین ضد ارزشها و منهیات و امور ممنوع نیز مراتب مختلف دارد و از مكروهات شروع مىشود و تا گناهان صغیرْ، گناهان كبیره، و كبائر موبِقه(269) مىرسد. از این رو بیاناتى كه در قرآن مربوط به منهیات است فقط به كبائر موبقه اختصاص ندارد، بلكه سایر مراتب منهیات را نیز ـ البته با تفاوت مرتبه ـ شامل مىشود. در این موارد نیز این قبیل آیات بر نهى از طبیعت آن مفهوم حمل مىشود و اینكه هر مصداق چه درجه و مرتبهاى از نهى ـ مانند حرمت و كراهت ـ را دارد باز با قرینه خارجى معلوم خواهد شد.
در هر صورت، همانگونه كه اشاره كردیم، احتمال مذكور دستكم به عنوان یك وجهِ قابل اعتنا مطرح است. بر این اساس ما فعلا در اینجا طبق همین احتمال مشى مىكنیم و آیه مورد بحث را بیانى كلى در مورد هرگونه صرف پول و هزینه در زندگى تلقى مىكنیم. با این نگاه، آیه كه مىفرماید از اوصاف عبادالرحمان این است كه «إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا»؛ قدر متیقن از این اسراف، اسراف حرام است اما اختصاص به آن ندارد و هرگونه زیادهروى در مقام هزینه كردن و خرج كردن پول را، هرچند به حد حرمت نرسد، شامل مىشود. به عبارت دیگر، هر هزینهاى كه به نوعى «مرجوح» باشد و از مذاق شرع به دست آید كه رجحان ندارد، مشمول این آیه قرار مىگیرد. همانگونه كه اشاره كردیم، این معنا به ویژه با توجه به شأن نزول آیه «وَلا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَلا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا» ـ بر فرض اعتبار و صحت این شأن نزول ـ كاملا تأیید مىشود؛ چرا كه این آیه به مناسبت انفاق پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده و روشن است كه آن حضرت ـ نعوذ بالله ـ كار حرام انجام نمىدهند. از این رو نمىتوان گفت كارى كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) انجام داده بودند مصداق «اسراف حرام» بوده است. بلكه بالاتر، انفاق پیامبر(صلى الله علیه وآله) را حتى نمىتوان از مصادیق كار «مكروه» هم به حساب آورد و كار حضرت قطعاً یا واجب و یا مستحب بوده است. اما در عینحال، بر اساس اینكه شأن نزول مذكور را صحیح و معتبر بدانیم، باید بگوییم نوعى مرجوحیت در این كار پیامبر(صلى الله علیه وآله) وجود داشته و عرفاً نوعى زیادهروى تلقى مىشده، و از اینرو خداوند پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از این
﴿ صفحه 247 ﴾
زیادهروى مرجوح نهى كرده و باز داشته است. بر این اساس، این وصف عبادالرحمان را در این آیه كه «إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا» لازم نیست حتماً بر اسراف حرام حمل كنیم، بلكه مىتوانیم به معناى انفاقى بگیریم كه هر نوع مرجوحیتى ـ هر چند به عنوان ثانوى ـ در آن وجود داشته باشد.
بنابراین، ویژگى عبادالرحمان این است كه در انفاقشان نه زیادهروى مىكنندو نه امساك بیش از حد به خرج مىدهند: إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا. «قَتْر» در لغت به معناى تنگ گرفتن و سختگیرى است. از اینرو منظور از «لَمْ یَقْتُرُوا» این است كه ممسك نیستند و سخت نمىگیرند.
نتیجه كلى بحث این شد كه در كتب تفسیر، براى این آیه دو وجه ذكر شده است و هر یك از مفسران یكى از آنها را تقویت كردهاند. یك وجه این است كه انفاق را به معناى شایع و رایج آن، یعنى بخشش مال به دیگران، بگیریم، و وجه دیگر این است كه انفاق را به معناى مطلق هزینهها و مخارج زندگى تفسیر كنیم. ما ضمن بررسى هر دو وجه، درباره مراد از واژه «اسراف» در این آیه توضیحاتى را بیان كردیم.
تسلیم در برابر خدا، تنها راه سعادت انسان
روشن است كه معرفى عبادالرحمان در این آیات و ذكر اوصاف آنان، در حقیقت براى تشویق وترغیب سایرین و مؤمنان ضعیفى امثال بنده است تا آنها نیز با تأسى به عبادالرحمان و الگو قرار دادن آنان، این فضیلتها را در خود ایجاد كنند. روح همه این اوصاف در واقع این است كه انسانهاى شایسته و بندگان صالح خداوند، در اعمال و رفتار خود یله و رها نیستند و كارها و زندگى خود را طبق ضوابط و مقرراتى كه خداى متعال قرار داده است تنظیم مىكنند. به طور كلى اصل و اساس «اسلام» چیزى جز «تسلیم» نیست و مسلمان واقعى كسى است كه تسلیم خداى متعال و خواست او باشد. «مسلمان» یعنى كسى كه گوش و چشمش به فرمان و اشاره خدا است و در تمامى احوال مراقب است كه خدا چه مىخواهد و اراده دارد و كاملا تسلیم اراده او است. اینكه انسان بگوید «دلم چنین مىخواهد» نقطه مقابل اسلام و مغایر با روح عبودیت و بندگى است.
﴿ صفحه 248 ﴾
خداوند انسان را نیافریده كه از هوا و هوس و دلخواه خویش تبعیت كند، بلكه تكامل او را در «تسلیم خدا بودن» قرار داده است. از این رو این فرهنگى كه امروزه در دنیا حاكم و رایج شده و نام آن را «آزادى» گذاشتهاند، صد در صد مخالف اسلام است. «آزادى» در دنیاى امروز یعنى من هرچه دلم بخواهد همان باید بشود و من آزادم كه خواسته دل و هوا و هوسم را جامه عمل بپوشانم. گسترش این فرهنگ كار را به جایى رسانده كه امروز وقتى پدر و مادرى فرزندشان را از انجام كارى نهى مىكنند پاسخى كه مىشنوند این است: دوست دارم و دلم مىخواهد، پس انجام مىدهم! متأسفانه این فرهنگ تا بدان حد بالا گرفته كه اصولا معیار درستى و ارزش، همین امر تلقى مىشود و این پندار به وجود آمده كه كار درست همان چیزى است كه دل آدمى آن را مىخواهد!
همانگونه كه اشاره كردیم، این فرهنگ صد در صد برخلاف تعالیم و فرهنگ اسلامى است. اسلام مىگوید: اى انسان، تو بندهاى و باید بندگى كنى و تسلیم خدا باشى؛ پس دل را كنار بگذار و خود را تسلیم خدا و خواست او كن و شعار «أَسْلَمْتُ وَجْهِی»(270) را پیشه خود نما.