رستگاران
نویسنده : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی مترجم : تدوین و نگارش: محمدمهدی نادری قمی
عبودیت تكوینى و عبودیت اختیارى
كلمه «عباد» جمع «عبد» است و معناى عبد تقریباً مترادف با «مملوك مطلق» است. در سابق نیز كه بحث برده و كنیز، و به اصطلاح عربى «عبید» و «اماء» مطرح بود، به برخى افراد به همین لحاظعبد و برده گفته مىشد كه ملك طلق دیگران بودند و هیچ اختیارى از خود نداشتند و صاحبان و مالكان آنها هر تصمیمى كه درباره ایشان مىگرفتند، باید تسلیم آن مىشدند.
در بحث عبد بودن انسانها در مقابل خداوند گاهى جنبه تكوینى آن لحاظ مىشود. در این لحاظ انسان از حیث تكوینى و وجودى، چه بخواهد و چه نخواهد عبد و مملوك خداوند است و همه هستى و وجودش از آنِ خداى متعال است و هیچ كس و هیچ چیز هم نمىتواند این رابطه را تغییر دهد؛ چرا كه رابطهاى حقیقى و تكوینى است و قراردادى و اعتبارى نیست تا قابل تغییر باشد.
در همین زمینه گاهى معما و متناقضنمایى را به این صورت مطرح مىكنند كه آیا خداوند مىتواند هیچ انسانى را از مملوكیت و بندگى خود خارج كند؟ اگر به این سؤال پاسخ منفى داده شود، آنگاه چنین نتیجه گرفته مىشود كه پس قدرت خداوند نقص و كاستى دارد. اگر هم به آن پاسخ مثبت داده شود، اشكال خواهد شد كه پس چرا مىگویید رابطه «عبودیت» بین خدا و انسانها یك رابطه تكوینى و تغیرناپذیر است و همه انسانها به لحاظ تكوینى بنده خدا هستند؟
حل این متناقضنما این است كه اصولا «خلق انسانى كه عبد و ملك خدا نباشد»
﴿ صفحه 158 ﴾
محال است. به عبارت دیگر، قدرت خداوند به امورى تعلق مىگیرد كه ذاتاً امكان پوشیدن لباس وجود را داشته باشند و «محال» خود ذاتاً قابلیت تحقق و وجود را ندارد. به تعبیر فلسفى، در مواردى از این قبیل، مشكل در «فاعلیت فاعل» نیست بلكه نقص از «قابلیت قابل» است. هر انسانى اگر بخواهد موجود شود، وجودش عین بندگى و مملوكیت خواهد بود و جز این، راهى و فرضى براى وجود آن نمىتوان در نظر گرفت. از این رو تحقق انسانى بدون آنكه ملك خدا باشد، امرى محال و غیر ممكن است، و قدرت خدا به فعل محالْ تعلق نمىگیرد.
در هر صورت، یك وجهه و لحاظ «عبد» بودن انسان، وجهه و لحاظ تكوینى است. انسان تكویناً سرتاپاى وجودش از آنِ خدا است و به معناى واقعى كلمه از خود هیچ ندارد. همه آنچه كه انسان دارد خداى متعال به او داده است و انسان با تمام وجودش ملك خدا است و این ملكیت و عبودیت به هیچ وجه جدا شدنى و قابل سلب نیست و اگر موجودى بخواهد از ملكیت خدا خارج شود تنها راه آن این است كه معدوم گردد.
اما وجهه دیگرِ عبد بودن و بندگى انسان وجهه اختیارى است. گاهى وقتى گفته مىشود انسانى «عبد خدا» است، منظور این است كه به اراده و اختیار خود راه عبودیت و بندگى را در پیش گرفته و به لوازم آن پاىبند شده است. اینجا نشانه بندگى این است كه خود فرد با انجام كارهایى بنده بودن خود را نشان دهد و به اثبات برساند.
در عبودیت به این معنا، برخلاف عبودیت تكوینى، همه انسانها یكسان نیستند و وضع و حال آنها مىتواند بسیار متفاوت باشد. در اینجا عدهاى بنده خدا مىشوند و سر به فرمان او مىسپارند، و كسانى نیز غیر خدا را برمىگزینند و طوق بندگى شیطان و هواى نفس و نظایر آنها را بر گردن مىاندازند. قرآن خود این تعبیر را به كار مىبرد كه عدهاى به عبادت و پرستش شیطان پرداخته و بنده او شدهاند:
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ(181) مُسْتَقِیم؛ اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكردم كه شیطان را مپرستید، زیرا وى دشمن آشكار شما است؟ و این كه مرا بپرستید، [كه]این است راه راست؟
﴿ صفحه 159 ﴾
انسان در زندگى اختیارى خود دو راه پیش رو دارد. یك راه این است كه به مملوكیتش در مقابل خداوند معترف و به لوازم آن پاىبند، و تسلیم او باشد و هر كارى را كه مىخواهد انجام دهد، ملاحظه كند كه آیا مولایش به آن راضى است و اجازه مىدهد یا راضى به انجام آن نیست. راه دیگر هم راه طغیان است كه سردمدار آن ابلیس است. در بین مخلوقاتى كه ما مىشناسیم و در قرآن و روایات به ما معرفى شده است اولین كسى كه بناى طغیان را گذاشت شیطان بود:
وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ أَبى وَاسْتَكْبَرَ وَكانَ مِنَ الْكافِرِین؛(182) و چون فرشتگان را گفتیم: «آدم را سجده كنید»، همه سجده كردند، به جز ابلیس كه سرباز زد و تكبر ورزید و از كافران شد.
تعبیرات قرآن بیانگر این است كه كسانى كه مخالف راه خدا مىروند تابع شیطانند:
إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلى لَهُم؛(183) بىگمان كسانى كه پس از آنكه [راه]هدایت بر آنان روشن شد [به آن] پشت كردند، شیطان آنان را فریفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت.
البته اینكه شیطان چگونه در ما تصرف مىكند و با وسوسه خودْ ما را مىفریبد و ما چگونه از او تبعیت مىكنیم، و مسائلى نظیر آن، بحثهایى است كه باید در جاى خود دنبال شود. به هر حال، زبان قرآن این است كه اگر كسانى مخالفت امر خدا مىكنند و در مقام پرستش و بندگى خدا نیستند، بنده شیطان و تحت سلطه اویند:
اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُون؛(184) شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است. آنان حزب شیطانند. آگاه باش كه حزب شیطان همان زیان كارانند.
گاهى نیز تعبیر قرآن این است كه این افراد بنده هواى نفس خود هستند و خود و هواى نفسشان را اله و معبود خویش قرار دادهاند:
﴿ صفحه 160 ﴾
أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْم؛(185) پس آیا دیدى آن كس را كه هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را با آگاهى گمراه گردانیده است.
برخى خواستهاند از تطبیق این دو دسته آیات این چنین نتیجه بگیرند كه شیطان همان هواى نفس است، كه البته نظر قابل قبولى نیست و مسأله به این صورت است كه شیطان و هواى نفس دو چیز مختلف هستند و شیطان از طریق وسوسه، هواى نفس انسان را به استخدام خود درمىآورد. دلیل این مدعا نیز این است كه اولا براساس آیات قرآن شیطان از جنّیان است نه از انسیان و آدمیان:
وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه؛(186)و [یاد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتیم: «آدم را سجده كنید»، پس [همه]جز ابلیس سجده كردند، كه از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچى كرد.
و ثانیاً بر اساس روایات، ابلیس دستكم شش هزار سال قبل از خلقت آدم آفریده شده است و ربطى به نفس و هواى نفس انسان ندارد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این باره مىفرماید:
وَكانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة لا یُدْرى اَمِنْ سِنىِ الدُّنْیا اَمْ مِنْ سِنِى الآخِرَة؛(187)[شیطان] شش هزار سال عبادت خدا كرده بود، كه معلوم نیست آیا از سالهاى دنیا است یا از سالهاى آخرت.
مگر آنكه گفته شود «شیطان» معنایى عام دارد و منظور از آن، خصوص ابلیس نیست، بلكه مقصود هر موجود پلیدى است كه در این صورت هواى نفس را هم شامل خواهد شد. در هر صورت، از این بحثها كه بگذریم، اجمالا قرآن انسانهایى را معرفى مىكند كه بنده غیر خدا هستند و به جاى خدا، شیطان یا هواى نفس و مانند آنها را بندگى مىكنند؛ از جمله در همین سوره فرقان كه فعلا محل بحث ما است، مىفرماید:
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَیْهِ وَكِیلاً * أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلا؛(188) آیا دیدى آن كس را كه هواى
﴿ صفحه 161 ﴾
[نفس]خود را معبود خویش قرار داده است؟ آیا [مى توانى]ضامن [هدایت] او باشى؟ یا گمان دارى كه بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند، بلكه گمراهترند.
مىفرماید: این كسانى كه هوا پرستند و تابع هواى نفس خویشند، شما مىپندارید و خیال مىكنید كه درك انسانى و عقل دارند، اما حقیقت این است كه آنان از فهم و درك انسانى بىبهرهاند و همردیف حیوانات و چهارپایان، و بلكه پستتر و فرومایهتر از آنهایند.
در سوره جاثیه نیز مىفرماید:
أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْم وَخَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَفَلا تَذَكَّرُون؛(189) پس آیا دیدى آن كس را كه هوس خویش را معبود خود قرار داد و خدا او را با آگاهى گمراه گردانیده و بر گوش و دلش مُهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه كسى او را هدایت خواهد كرد؟ آیا پند نمى گیرید؟
كسانى كه هواى نفسشان را معبود خویش قرار مىدهند، خداوند بر چشم و گوش آنها پرده مىاندازد و دیگر حقیقت را نمىبینند و حرف حق را نمىشنوند. آنان چنان در شهوات و هواهاى نفسانى خویش فرورفتهاند كه مانند چهارپایان جز خور و خواب و شهوت چیزى از دنیا نمىفهمند: إِنْ هُمْ إِلّا كَالاَْنْعام؛ و بلكه بالاتر، چنین كسانى از حیوان بىمقدارتر و پستترند: بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلا. نباید هم تصور شود كه پستى و فرومایگى اینان به سبب بىسوادى و نداشتن علم و تحصیلات است، بلكه با وجود داشتن علم و آگاهى به چنین وضعیت خفتبارى مىافتند: وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْم.
نه عبودیت خدا، نه پرستش شیطان؟
در هر حال، انسان در مسیر زندگىاش یا بنده خدا است و یا بنده هواى نفس و شیطان، و راه سومى وجود ندارد. كسانى كه فكر مىكنند از قید هر عبودیتى آزادند و از هیچ كس تبعیت نمىكنند و فقط خودشان هستند كه تصمیم مىگیرند و برنامهریزى مىكنند، راه
﴿ صفحه 162 ﴾
باطل مىپویند. اینان در حقیقت همان بندگان هواى نفسند كه معبود خویش را هواى نفسشان قرار دادهاند و او است كه براى آنها نقشه مىكشد و ایشان را به گمراهى مىافكند. آنكه مىگوید: «خودم»؛ این خود در واقع همان هواى نفس و شیطان است كه افسار او را به دست گرفته و آن بیچاره خیال مىكند كه خودش تصمیم مىگیرد و كار مىكند. این افراد در بند شهوت خویش گرفتارند و شهوت شیطانى و هواى نفسانى صاحب اختیار آنها است و آنها را به هر سو كه بخواهد مىكشاند. اینان خود مىپندارند كه انسانهایى آزادند و از هر قید و بندى رهایى یافتهاند و هیچكس و هیچچیز بر آنها حكومت ندارد، در حالى كه آزادى واقعى جز در بندگى خدا یافت نمىشود. البته توضیح این مسأله نیاز به بحثى عمیق و گسترده دارد كه این مقال جاى آن نیست.
اجمالا قرآن كریم مىفرماید آدمى یا بنده خدا است یا بنده شیطان. انسان در مسیر زندگى دو راه بیشتر ندارد: یا در مقام اطاعت و بندگى خدا است و برنامه عملى زندگىاش مطابق با دستورات الهى تنظیم مىشود و به جریان در مىآید، و یا سر به فرمان خدا ندارد و در مقام یاغىگرى است. البته كسى كه در زندگىاش به خدا و دستورات او اعتنایى ندارد، ممكن است احیاناً و برحسب اتفاق در جایى هم خواستهاش با خواست خداوند مطابق باشد، اما این امر فقط یك تلاقى اتفاقى است، نه آنكه او براى آنكه خدا گفته، چنان خواست و ارادهاى داشته باشد. بندگى خدا این است كه انسان عملى را چون خدا فرموده انجام دهد، نه چون «دلش» آن را مىخواهد.
البته اینكه انسان معبودى، خواه خدا و خواه غیر او، براى خود قرار دهد، از لحاظ آگاهانه یا نیمهآگاهانه بودن تفاوت مىكند و داراى مراتبى است. در مورد ما كه مسلمان و معتقد به خدا هستیم مسأله به این صورت است كه وقتى، براى مثال، نماز مىخوانیم، در ذهنمان به صورت آگاهانه این تصور وجود دارد كه موجود فوقالعاده كامل و شریفى را پرستش مىكنیم كه همه هستى ما از او است و ما در مقابل او نهایت احترام و خضوع را مراعات مىكنیم. اساساً اگر چنین اعتقادى نباشد عبادت خدا انجام نمىگیرد. اما در طرف مقابل، عبادت شیطان یا هواى نفس همیشه به این صورت نیست كه فرد بگوید چون شیطان موجودى با كمال و شریف و معبود من است من باید در مقابل او احترام و
﴿ صفحه 163 ﴾
خضوع كنم، بلكه در اینجا در بسیارى از موارد، این عبادت به صورت نیمهآگاهانه است و خود شخص توجه ندارد كه واقعاً در مقابل شیطان سر فرود آورده و او را عبادت نموده است. به خصوص، اینگونه نیست كه شخص در این طور موارد، نهایت قداست و احترام را براى شیطان قائل باشد و از این باب تن به بندگى و خضوع در مقابل او بدهد. گناهكاران، حتى منافقان و كفار به هنگام معصیت و گناه نمىگویند: چون جناب ابلیس چنین فرموده، و «قربة الى ابلیس» این كار را انجام مىدهیم! اما با این حال قرآن مىفرماید اینان بندگان شیطان و هواى نفسند؛ كه البته باید توجه داشت معناى این كلام قرآن آن نیست كه همان عبادت آگاهانهاى را كه ما در مقابل خداوند انجام مىدهیم، اینان هم نسبت به شیطان انجام مىدهند. ناگفته نگذاریم كه البته افرادى نیز وجود دارند كه گفته مىشود «شیطانپرست» هستند و واقعاً شیطان را عبادت مىكنند و براى او احترام قائلند. در هر صورت، از این گروه كه بگذریم بقیه افرادى كه قران آنها را عبد شیطان یا هواى نفس مىداند، اینگونه نیست كه به احترام شیطان و به نشانه خضوع در برابر او عمل معصیتكارانه انجام دهند. آنها فكر مىكنند كه آن كار خواست خودشان است و چون دلشان مىخواهد آن را انجام مىدهند، اما غافلند كه در واقع تحت سیطره و تسلط شیطان قرار دارند و او است كه آنها را به انجام آن كار وا مىدارد. در هر حال، در قاموس قرآن همین مقدار خضوع، گرچه نیمهآگاهانه، كافى است كه ما عمل این افراد را مصداق «عبادت» و اینگونه افراد را «بندگان شیطان و هواى نفس» و در زمره كسانى بدانیم كه: اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه.
خلاصه بحث این جلسه این شد كه «عبودیت تكوینى» امرى است مربوط به همه مخلوقات و به گروه خاصى از انسانها اختصاص ندارد و مقصود از «عباد الرحمان» اینگونه عبودیت نیست. «عباد الرحمان» كسانى هستند كه اختیاراً به بندگى خدا روى آوردهاند و به جاى آنكه اسیر نفس و جزو كسانى باشند كه «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه»، سر تسلیم در مقابل خدا فرود مىآورند و او را معبود خویش قرار مىدهند. در مقابل نیز «مولویت» خداوند نسبت به بندگان و مخلوقات دوگونه است: تكوینى و تشریعى. به لحاظ تكوینى و اصل وجود، خداوند مولا و صاحب اختیار همه موجودات و انسانها است، اما مولویت خاصّ خداوند فقط در مورد كسانى صدق مىكند كه به اختیار خود مولویت
﴿ صفحه 164 ﴾
خداوند را پذیرفته و سر به فرمان الهى دارند و مسیر زندگى خود را بر اساس امر و نهى خداوند تنظیم مىكنند. از این رو، كافران كه به مخالفت با احكام الهى برمىخیزند، بهرهاى از مولویت تشریعى خداوند ندارند و به تعبیر قرآن كریم: أَنَّ الْكافِرِینَ لا مَوْلى لَهُم(190).
از خداى متعال مسألت داریم كه ما را از «عباد الرحمان» قرار دهد و توفیق عبودیت و بندگى و عمل به دستوراتش را به همه ما عنایت فرماید.
﴿ صفحه 165 ﴾
درس نهم: عبادالرحمان، مردمى فروتن و خوددار (1)
﴿ صفحه 166 ﴾
﴿ صفحه 167 ﴾
وَعِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الأَْرْضِ هَوْناً وَإِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما؛(191) و بندگان خداى رحمان كسانىاند كه روى زمین به نرمى [و بىتكبر] راه مىروند، و چون نادانان ایشان را مورد خطاب قرار دهند [و سخنان نابخردانه گویند] به ملایمت پاسخ مىدهند.