لقای الهی
نویسنده : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی مترجم : تدوین و نگارش: کریم سبحانی
مفهوم حركت به سوی خداوند
روشن شد آیه بیانگر آن است که انسان با رنج و تلاش به سوی خدا حرکت میکند و سرانجام او را ملاقات خواهد كرد؛ اما در چگونگی حرکت انسان ابهام وجود دارد و نیازمند تبیین و توضیح است. البته مشخص است این حرکت جسمانی نیست؛ چون حرکت جسمانی غایت و مقصد جسمانی دارد و آن مقصد جسمانی دارای جهت و مسیر مشخصی است؛ اما خداوند مجرد است و جسمانی نیست تا مکانی داشته باشد که انسان با بدنش به سوی او حرکت کند و نیز خداوند چون جسمانی نیست دارای جهت نیست و همه جا حضور دارد:
«وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَفِی الأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَكِیمُ الْعَلِیم؛(6) و اوست که در آسمان خداست و در زمین خداست و هموست حکیم دانا».
«وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ؛(7) و مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو رو کنید، آن جا روی [به] خداست».
پس حرکت انسان به سوی خدا نمیتواند حرکتی جسمانی باشد،
﴿ صفحه 20﴾
چون حرکت جسمانی به سوی مقصد جسمانی است و مقصد حرکت جسمانی نمیتواند مجرد و غیر جسمانی باشد. همچنین باید روشن گردد كه مفهوم دیدار با خدا در آیه شریفه چیست؟ دیدار با خدا، در قرآن، با تعابیر گوناگون بارها گفته شده است، چنان كه در برخی آیات در قالب اسم فاعل از آن یاد شده است:
«الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ؛(8) همان کسانی که میدانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوی او باز خواهند گشت».
و در برخی آیات با صیغه مصدر بیان شده است:
«إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیوه الدُّنْیَا وَ...؛(9) کسانی که امید به دیدار ما ندارند و به زندگی دنیا دلخوش کرده و بدان اطمینان یافتهاند».
روشن است که دیدار با خداوند در این آیات و نیز در دعاها و مناجاتها ویژه اولیای خاص خداوند است و بیشتر مردم از آن محروم خواهند بود. چنانکه امام سجاد(علیه السلام)، در دعاهای خویش، به ویژه «مناجات خمسعشر» از دیدار و مشاهده خداوند به عنوان بزرگترین آرمان خویش یاد میکند. ولی این برداشت از ظاهر آیه وجود دارد که همه انسانها و به تعبیر دیگر نوع انسان به سوی خدا حرکت میکنند و در نهایت همه به دیدار الهی نایل میگردند و این دیدار ویژه اولیای خدا نیست.
﴿ صفحه 21﴾
وجود چنین برداشتی از ظاهر آیه كه با واقعیت آن مبنی بر این كه دیدار الهی ویژه اولیای اوست، سازگاری ندارد، بحثهای زیادی را به دنبال داشته است. از جمله این كه، تلاش شده ظاهر آیه توجیه گردد. کسانی که دارای گرایشهای عرفانی هستند دیدار با خدا را به معنای عرفانیاش که ویژه اولیای اوست دانسته و گفتهاند گرچه در جمله «یا ایها الانسان» خطاب متوجه همه انسانهاست؛ ولی نه همه آنها، بلكه تنها اولیای برگزیده خداوند به دیدار پروردگار خویش نایل میگردند. چنانکه خلیفه الله بودن را برای نوع انسان میدانند، در حالی كه همه انسانها خلیفه الله نیستند و ممکن نیست ستمگران عالم؛ همچون شمر و یزید در این مقام باشند. پس کلمه «الانسان» اطلاق ندارد و «الف و لام» در آن برای اطلاق نیست تا جنس انسان را شامل شود. بلکه از کلمه «الانسان» طبیعت مهمله انسان، بدون توجه به تعداد و نفرات انسانها، منظور است و طبیعت مهمله انسان که در خارج، در اولیای خاص خدا تعین پیدا میکند به کمال لقای الهی خواهد رسید؛ اما این توجیه و تفسیر با ظاهر خطاب در آیه سازگار نیست و آیه ظهور در مخاطب بودن همه انسانها در همه زمانها دارد و چگونه ممکن است مخاطب آیه همه انسانها باشند، آن وقت از بین آنان افراد انگشتشماری به دیدار خداوند برسند؟ برای روشن شدن مطلب لازم است که به بررسی و تأمّل در دو واژه «کدح» و «لقا» بپردازیم.
چیستی و چگونگی حرکت
گفتیم «کدح» گونهای ویژه از سیر و حرکت است و در آن جنس حرکت
﴿ صفحه 22﴾
و سیر با رنج و زحمت همراه است. به تعبیر دیگر، حرکت و سیر به عنوان جنس در نظر گرفته شده و رنج و زحمت نیز فصل آن است و در نتیجه از آن واژه حرکت همراه با رنج و زحمت استفاده میشود. برای این که چیستی سیر و حرکت به سوی خداوند روشن گردد، لازم است بدانیم حرکت گونههایی دارد:
1. حرکت مکانی و انتقالی: عبارت است از انتقال از مکانی به مکان دیگر؛ همچون حرکت سیب از درخت به روی زمین.
2. حرکت وضعی: عبارت است از تغییر وضعیت و نسبت اجزاء شیء با یكدیگر؛ همانند حرکت خورشید به دور محورش.
عرف و مشهور چون بستر حرکت را مکان میداند، تنها حرکت مکانی را میشناسد و البته با گسترهای که تعریف حرکت مکانی دارد میتوان گفت حرکت وضعی نیز از نظر عرف شناخته شده است؛ زیرا در حرکت وضعی نیز تغییر وضعیت اشیاء در مکان صورت میپذیرد. هنگامی كه انسان در مکانی ایستاده و دست و اندامش را به اطراف میچرخاند، به نوعی حرکت در مکان از او سر میزند.
3. حرکت کمی: عبارت است از تغییر تدریجی که در اندازه و حجم چیزی پدید میآید؛ همانند درختی که به آرامی رشد میکند و بر اندازه و حجمش افزوده میشود. یا کودکی که از بدو تولد آرام آرام بزرگتر میشود و وزن و قامت او افزایش پیدا میكند.
4. حرکت كیفی: عبارت است از حرکت و تغییر تدریجی که در کیفیت چیزی رخ میدهد؛ مانند تغییر تدریجی که در رنگ سیب پدید میآید و
﴿ صفحه 23﴾
در جریان آن رنگ سیب بر روی درخت، به تدریج از سبز به سرخ و یا زرد تمایل پیدا میکند. یا تغییری که در مزه و طعم سیب پدید میآید.
چیستی زمان و نسبت آن با حرکت
گفتیم عرف تنها دو گونه اول را به عنوان حركت میشناسد؛ اما فلاسفه با گسترشی که در مفهوم حرکت ایجاد كردهاند و علاوه بر انتقال مکانی، تغییرات تدریجی در کمیت و کیفیت را نیز حركت میدانند، در مجموع چهار گونه حرکت در طبیعت و جهان ماده برشمردهاند که بدانها اشاره کردیم. فلاسفه با نگرانی به عمر معین و گذرایی كه هر موجودی دارد، نتیجه گرفتند عمر هر موجود به عنوان بخشی از زمان، همراه با حركت است؛ به عنوان نمونه انسان شصت و یا هفتاد سال زندگی میکند و هر روز و هر سال در وی تغییراتی رخ میدهد و سرانجام تمام میشود. به عبارت دیگر، فلاسفه دریافتند که زمان لازمه حرکت است و حرکت تدریجی بر زمان انطباق مییابد و امتدادِ منطبق بر زمان از مقومات حرکت به شمار میآید. پس هر متحركی وابسته و منسوب به زمان است و لحظهها و دقیقههای زمانی، هماهنگ با آن حرکتِ متحرك از پی هم میگذرند. بر این اساس، اگر موجودی هیچ حرکتی نداشته باشد و ثابت محض باشد، دارای زمان نخواهد بود و بر این اساس نتیجه گرفتند که چون خداوند ثابت محض است و در او تغییر و حركتی رُخ نمیدهد، پس او زمان ندارد و برای او دیروز و فردا یکسان است و او بر همه زمانها احاطه دارد.
﴿ صفحه 24﴾
فلاسفه مشاء درباره منشأ پیدایش زمان بر این باور بودند که فلک محیط بر عالم جسمانی پیوسته در حال حرکت وضعی است و از ناحیه حرکت وضعی آن فلک، زمان و شب و روز پدید میآید. لازمه سخن آنان این است که اگر فلک ایستا و ثابت میبود، زمان پدید نمیآمد؛ چون زمان همراه با حرکت است؛ اما مرحوم صدرالمتألهین دیدگاه دیگری درباره منشأ زمان مطرح کرده و گفته است:
«اگر جسم ثابتی بر جای خود ثابت و بدون حرکت باشد، آیا نمیشود برای آن عمری در نظر گرفت که با به انجام رسیدن آن، جسم مزبور متلاشی و نابود گردد؟ بیتردید اگر جسمی بر جای خود ثابت بماند و حرکتهای چهارگانه؛ یعنی حرکت وضعی، انتقالی، کمی و کیفی در آن رُخ ندهد و حتی اگر فلکی نیز وجود نداشته باشد و یا فلک دارای حرکت وضعی نباشد، آن جسم دارای عمر محدودی است. آن جسم در لحظهای پدید آمده و هرچه میگذرد از عمرش کاسته میگردد و سرانجام روزی از بین میرود. در این صورت آن جسم دارای تغییر تدریجی است که از آن تغییر تدریجی در نهاد آن شیء، زمان انتزاع میگردد».