انجمن فتوّت یزدیان
یزدیان مقیم هند چند دههاى است كه در سرزمین هفتاد و دو ملت زندگى مىكنند. انجمن فتوت یزدیان هم طبق آنچه در پارچهنوشته بزرگى كه نصب كردهاند آمده به سال 1925 میلادى تأسیس شده است. حضور سفیر فرهنگى رهبر معظم انقلاب و یك روحانى بزرگ شناخته شده كه از قضا همشهرى آنان نیز هست و همچنین پایان مأموریت دكتر هنردوست از كارگزاران جمهورى اسلامى در بمبئى سبب شده تا انجمن فتوت یزدیان مجلسى را تدارك ببینند. آقاى حسینى مسئول انجمن و حاجآقاى حدیدى روحانى ایرانى مقیم بمبئى همراه با جمع دیگرى از هموطنان ایرانى از جمله خوشآمدگویان ما هستند.
سالن اصلى انجمن پر شده است از جمعیت مدعوین كه علىالقاعده باید همگى ایرانى باشند و اصالتاً یزدى؛ اما در قیافهها پیرمردها بیشتر شبیه ایرانىها هستند و جوانها كمتر، شاید از این جهت كه اینان ثمرات ازدواج ایرانى هندى هستند و اصطلاحاً دورگه. یزدىهاى مقیم بمبئى همچون یزدىهاى ایران
﴿ صفحه 220﴾
اعتقادات راسخ مذهبى دارند با تفاوت اندكى تساهل دینى و معلومات كمترى از معارف اسلامى، كه همه رهآورد سالها زندگى در سرزمین هند است و همجوارى با ادیان و اعتقادات دیگر. شاید تمركز اینان بر محور فعالیتهاى اقتصادى و تجارى و پراكندگى جغرافیایى خانوادههایشان مانعى بر سر فعالیتهاى فرهنگى درباره شناخت صحیح از معارف دینى بوده است.
اینجا هم به سنت هندىها در احترام به میهمانان گرانقدر، گردنآویز قشنگى از گل را كه هار مىگویندـ به حاجآقا اهدا مىكنند همچنین یك جلد قرآن نفیس از طرف انجمن و جمع حاضر. صلوات و كف زدن هم پیوسته با هم تداخل دارند و طبیعى است و محصول التقاط دو فرهنگ، مثل فارسى سخن گفتنشان كه با لهجه هندى است و با كمى دشوارى در بیان و مخلوط با واژههاى اردو و انگلیسى. جلسه امشب، تودیع دكتر هنردوست هم هست و آقایى كه به عنوان تشكر، شعرى انگلیسى را با حالت حماسى هندى مىخواند و ترجمه مىكند: «خردمند، احترام ما را جلب مىكند اما مرد نیكوكار قلبهاى ما را تسخیر مىكند.»
﴿ صفحه 221﴾
سخنرانى حضرت آیتالله مصباح یزدى«دامعزه» در انجمن فتوّت یزدیان (بمبئى)(73)
بسم الله الرحمن الرحیم
...خدا را شكر مىكنم كه توفیق عنایت فرمود در جمع نورانى همشهرىهاى عزیزمان حضور یابم و به ویژه در مراسم قدردانى یكى از خدمتگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران كه با كمال صداقت و دلسوزى سالیانى در این سرزمین خدماتى به مردم خوب اینجا ارائه دادند و الان مأموریتشان پایان یافته استـ عواطف بىشائبه مردم حقشناس ایران و همچنین همشهریان یزدى را شاهد باشم. خداى متعال به ایشان و همچنین به برادر عزیزمان جناب آقاى دكتر هنردوست كه ایشان هم از افراد بسیار
﴿ صفحه 222﴾
موفق و مخلص و خدمتگزار جمهورى اسلامى مىباشند و اینك با پایان مأموریتشان عازم ایران هستندـ پاداش درخور عنایت كند.
شما از بنده به عنوان یك همشهرى كه بعد از سالیانى او را مىبینید البته نمىدانم چند نفر از شما در ایران بنده را دیده و شناخته باشیدـ توقع دارید كه وقتى از كشور و از وطن شما و وطن خودمان به اینجا مىآییم، سوغاتى براى شما بیاوریم؛ اگرچه شما پیشدستى كردید و هدایایى مرحمت كردید كه باعث شرمندگى بنده است. اگر پزشكى از ایران به نزد شما مىآمد، حقش این بود كه دارویى شفابخش را به شما هدیه كند. اگر صنعتگرى، مبتكرى، مخترعى به اینجا مىآمد حقش بود كه یك نمونه از صنایع خودش، ابتكاراتش، اختراعاتش را به این انجمن اهدا كند؛ اما وقتى یك روحانى به اینجا مىآید شما چه توقعى دارید؟ به هر حال، ما هم به عنوان یك همشهرى باید سوغاتى به شما بدهیم. طبعاً سوغاتى ما از سنخ چیزهایى است كه با آن سر و كار داریم، و مىدانید بیش از پنجاه سال است كه عمده سر و كار ما با قرآن و حدیث و كلمات بزرگان است. اگر من بتوانم هدیهاى از دستاورد بیش از پنجاه سال ارتباطم با قرآن و حدیث را در ظرف چند دقیقه خدمت شما ارائه دهم، فكر مىكنم از مثل بنده سوغات بدى نباشد.
﴿ صفحه 223﴾
به نظر مىآید نكته بسیار مهمى كه لازم است به آن توجه شود ذوابعاد بودن انسان است؛ یعنى عرصههاى مختلفى براى تجلى جوهر انسانیت وجود دارد؛ بعضى از این عرصهها مربوط به زندگى مادّى این جهانى است. كشاورزى، صنعت، بازرگانى و علوم مربوطه همه به انسان خدمت مىكنند تا زندگى مادّى او در این جهان بهبود یابد. كشاورز، محصول بهترى مىكارد. صنعتگر، وسایل بهترى مىسازد. بازرگان، آن محصول و آن وسایل را منتقل مىكند و در دسترس دیگران قرار مىدهد. دانشمندان نیز زمینه رشد حركتهاى اقتصادى و مادّى را فراهم مىكنند. اگر این وسایل و امكانات نباشد زندگى انسان در این دنیا دیرى نمىپاید. ما باید به همه كسانى كه در این بُعد زندگى انسان تلاش مىكنند احترام بگذاریم و آنها را تشویق كنیم كه كارشان را بهتر انجام دهند؛ چون تشویق و قدردانى باعث مىشود كه انسان با دلگرمى بیشتر كارش را انجام دهد؛ اما عرصه دیگرى هم براى تجلیات انسان وجود دارد كه مستقیماً مربوط به بدن و زندگى مادّى نیست و این نشانگر آن است كه انسان غیر از این بُعد مادّى، ابعاد دیگرى هم دارد. ملاحظه فرمودید كه برادر عزیزمان جناب آقاى پرفسور حسینى ـ كه من همین امشب افتخار آشنایى با ایشان را یافتم ـ با فراهم كردن چكامه زیبایى از این عزیزان قدردانى كردند. مجرى محترم برنامه هم كوشیدند با ذكر
﴿ صفحه 224﴾
اشعار زیبایى دلهاى ما را متوجه وجود مقدس حضرت ولىعصر ارواحنا فداهـ كنند. چهبسا همه شما هنگام قرائت این اشعار دلتان پرواز كرد، یك صفا و نورانیتى احساس كردید كه مربوط به جسم و اندامهاى بدن نبود. نه به این دلیل كه صداى خوب گوشنوازى شنیدید؛ نه، خوش آمدن شما به دلیل آن مفاهیم و آن معانى بود. آن معانى مربوط به این اندامهاى مادّى نیست؛ یعنى انسان غیر از این جنبههاى مادّى یك جنبه روحى و روانى دارد كه سر و كارش با عواطف و احساسات است. این یك ساحت دیگرى است كه اگرچه بىارتباط با جهان مادّى نیست ولى با اندامهاى بدن ارتباط مستقیم ندارد، حتى آثارى كه در سلولهاى مغز ظاهر مىشود خود احساس و عاطفه نیست بلكه اثرى از عاطفه است كه در سلولها ظاهر مىشود. حقیقت اینها یك امر روحى است به اصطلاح فلسفه یك امر مجردى است.
همه شما نسبت به جناب آقاى بهمنى احساس قدردانى و شكرگزارى دارید، این چه جور پدیدهاى است؟ این احساس كه آدم فكر مىكند وامدار و بدهكار كسى است و تا با زبان و عمل قدردانى و تشكر نكند گویا كمبودى دارد. وقتى آدم از فردى كار نیكویى دید، اگر به گونهاى تشكر كرد، آرامش مىیابد، و تا وقتى علاقه و تشكر خودش را ابراز نكند كمبودى در خودش احساس
﴿ صفحه 225﴾
مىكند، گویا یك گمشدهاى دارد باید با این تشكر آن خلأ روحىاش پر شود. بهترین نمونه ابراز این احساس درباره پدر و مادر است. خداى متعال در قرآن مىفرماید: أَنِ اشْكُرْ لِی وَلِوالِدَیْك(74) هم مرا شكر كن و هم پدر و مادرت را، چون زحمتهاى والدین و به ویژه مادر خیلى خالص و پاك است. همه ما البته با شدت و ضعف، این احساس را داریم كه نسبت به پدر و مادر مدیونیم و باید به گونهاى حقشان را ادا كنیم. وقتى با زبان، قدردانى مىكنیم وقتى دست مادرمان را مىبوسیم و در برابرش خضوع مىكنیم، گویا یك خلأى از وجود ما پر مىشود، عطشى از ما برطرف مىشود. با این شكرگزارى احساس مىكنیم بارمان سبك شد. باید دست مادرى را كه این قدر مورد احترام است، بوسید. در مقابلش خم شد پایش را بوسید حتى كفشش را بوسید. این قدردانى براى چیست؟ براى اینكه چند صباحى به ما خدمت كرده است، اول ما را در درون خودش پرورش داده، سپس با شیر دادن بزرگمان كرده تا رسیدیم به جایى كه بتوانیم روى پاى خودمان بایستیم. این خدمات را اگر با نعمتهاى پروردگار هستى مقایسه كنیم ـ كه یكى هم نعمت وجود مادر است ـ بسیار ناچیز است؛ این هوا، این خورشید، غذاهاى گوناگون، عقل، شعور، احساس، ایمان، عاطفه و هزاران نعمت گوناگونى كه
﴿ صفحه 226﴾
نمىتوانیم شمارش كنیم آیا این همه نعمت احتیاج به شكر ندارد؟ آیا ما در خودمان احساس كمبود نمىكنیم؟! تا وقتى كه خدا را در برابر این نعمتهاى بىكرانش شكر نكنیم، كمبود داریم، بدهكاریم. امام سجاد(علیه السلام) عرض مىكند: خدایا اگر من تمام عمرم را صرف كنم كه شكر یك نعمت تو را بهجا آورم نمىتوانم. فقط شكر یك نعمت؛ چراكه آن زبان شكر كننده را هم تو به من دادى، آن هوایى كه از دهان من خارج مىشود و لفظ مىآفریند تو خلق كردى، لغات و حروف را تو به من آموختى، و همه وسایل دیگرى كه براى یك كلمه شكر خدا گفتن لازم است. اگر آنها نبود نمىتوانستم این كلمه را بگویم. حالا وقتى كه این كلمه را گفتم، آیا خود گفتن این كلمه یك نعمتى از خدا نیست؟ پس یك بار دیگر براى اینكه موفق شدم بگویم خدا را شكر، باید خدا را شكر بگویم. بار دوم كه گفتم، نعمت دوم پیدا شد، یك بار دیگر باید تكرار كنم و اگر تا پایان جهان فقط براى همین یك نعمت، خدا را شكر كنم حقش ادا نمىشود. ما در مقابل یك چنین خدایى قرار داریم با نعمتهاى بىكرانى كه از عهده شمارش آنها برنمىآییم. پس چگونه باید شكر خدا را بهجاى آورد؟
آنچه خدا به عنوان شكر از ما مىخواهد چیزى است كه براى تكامل خود ما لازم است. خدا كمبودى ندارد. احتیاج به شكر ما ندارد، مثلا ما وقتى مىگوییم خدایا
﴿ صفحه 227﴾
شكر، آیا العیاذ باللهـ خدا باد به غبغبش مىاندازد كه بندگان من مىگویند خدایا شكر، لذت مىبرد از اینكه به او احترام مىگذاریم؟! مگر خدا كمبودى دارد كه از گفتن كلمات ما یا نماز خواندن ما كمبودش برطرف شود؟! خداوند شكر كردن را بر ما واجب كرده تا جوهر انسانیت ما را كامل كند تا به خدا نزدیكتر شویم. این كارها كه براى تكامل انسانیتمان انجام مىدهیم، اسمش عبادت است؛ وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُون(75) اصلا هدف آفرینش این بود كه ما شیوه بندگى كردن را بیاموزیم، تا خودمان به كمال برسیم. انبیا آمدند تا این راه را به ما نشان دهند. ما عقلمان نمىرسید كه چه كارهایى بكنیم تا حق ربوبیت الهى ادا شود؛ البته هیچ وقت ادا نخواهد شد اما دستكم به اندازه توانمان. 124 هزار پیغمبر با اوصیا و یارانشان آمدند این همه فداكارى كردند، زندان رفتند، شكنجهها دیدند، كشته و تبعید شدند براى اینكه ما یاد بگیریم چگونه رفتار كنیم، تا خودمان به كمال انسانى برسیم. در این زمان یك ذخیره الهى باقى مانده كه روزى بیاید و همه كمبودهاى ما را جبران كند، او منتظر چیست؟
ما انسانها علىرغم اینكه فطرتاً طالب كمال و خوبىها و زیبایىها هستیم، اما گرایشهایى هم به اعمال زشت و حیوانى داریم. این گرایشها چون بیشتر محسوس است
﴿ صفحه 228﴾
سر و كارش با جسم ماست. مىبینیم مىشنویم احساس مىكنیم. بیشتر اوقات این گرایشها بر احساسات معنوى ما غلبه مىكند. معمولا جوان تا نیازهاى جسمانىاش تأمین نشود كمتر به نیازهاى معنوى توجه مىكند، مخصوصاً وقتى در و دیوار عالم، انسان را به سوى شهوات و لذتهاى مادّى سوق دهد، دیگر مجالى نمىگذارد كه فكر كند كه من براى چه آفریده شدهام. نتیجه غالب شدن این گرایشهاى حیوانى چپاول اموال دیگران است، حكومت كردن بر مردم و بیگارى گرفتن از آنهاست. فرض كنید ابرقدرت قلدرى مىآید چند كشور مسلمان را درگیر جنگ مىكند، هزاران بىگناه را به خاك و خون مىكشد آیا این كار را قربة الى الله مىكند یا از سر هوسهاى شیطانى؟! این هوسهاى شیطانى زندگى اجتماعى را به فساد مىكشاند و ظلم و جور را فراگیر مىكند؛ ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ،(76)خدا این فسادها را نیافریده، این فسادهاى در خشكى و دریا، در اثر رفتارهاى انسانها هویدا شده، چرا خدا مىگذارد این فسادها تحقق یابد؟ براى اینكه آن كسانى كه این اعمال وقیحانه را انجام مىدهند یك مقدارى مزهاش را بچشند و اثرش را ببینند؛ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا، تا معلوم شود براى چه خدا مىگوید این كار را نكنید. براى اینكه
﴿ صفحه 229﴾
اینگونه نشوید. اگر عدل و داد رعایت مىشد، اگر از فحشا و منكر جلوگیرى مىشد، این فسادها پدید نمىآمد. انبیا گفتند ظلم نكنید؛ إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِْحْسانِ،(77) مردم گفتند وقتى ظلم كنیم چه مىشود؟ خدا یك مقدار آثارش را نشان داد تا بگوید این گونه مىشود. وقتى عدل و احسان را رعایت نمىكنید اینطور فساد مىآید، عبرت بگیرید. این هم لطفى از سوى خداست. چرا وقتى كسى مبتلا به یك بیمارى مىشود، عضوى از او درد مىگیرد، براى اینكه بداند در وجودش بیمارى هست تا درصدد علاج آن بر بیاید، اگر درد پیدا نشود آدم در پى معالجه بر نمىآید. دردهاى اجتماعى را خدا در عالم ظاهر مىكند تا مردم آثار این گناهان را بدانند تا از گناه دست بردارند و آماده اصلاح شوند.
امیدواریم وقت آن رسیده باشد كه بشر بعد از آزمودن راههاى پرپیچ و خم گوناگون و عبور از فراز و نشیبهاى خطرناك و سرخوردگى از همه مكتبهاى مختلف، آماده پذیرفتن هدایت الهى به دست وجود مقدس امام زمان(علیه السلام) باشد.
والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته
﴿ صفحه 230﴾
﴿ صفحه 231﴾
بُهرهها
در هندوستان و به ویژه بمبئى ششامامىها بسیارند و اینان دو قسمند؛ دستهاى سلیمانى و گروهى داودى. سلیمانىها را اسماعیلى و داودىهارا بُهرهاى مىگویند. از مجموعه دیدنىهاى دینى بمبئى یكى همین بُهرهها هستند و مسجد بسیار بزرگ و دیدنىشان.
مىشنویم كه اسماعیلىها شش امام ما را قبول دارند ولى نسبت به شش امام دیگر بىپروایى مىكنند. نماز نمىخوانند، روزه نمىگیرند و حج هم نمىروند. به جاى نماز اوراد مجعولى مىخوانند و به جاى دیگر عبادات نیاز مىدهند، و مىدانیم كه رهبر آنها آقاخان محلاتى داماد فتحعلىشاه بوده كه از ایران گریخته و به هند پناه آورده است، و باز مىشنویم كه فرزندان و نوادگان آقاخان در انگلستان زندگى مىكنند و رهبر كنونى اینان سالى یكبار از انگلستان به هند مىآید و طبق یكسنت بهاصطلاح مذهبى و طى تشریفاتى خاص بر روى یك كفه ترازو مىنشیند و پیروان مخلص اسماعیلیه! در كفه دیگر ترازو. هموزن جناب داعى آنقدر طلا و جواهرات مىریزند تا شاهین
﴿ صفحه 232﴾
ترازو به حال تعادل درآید و بعد همه این جواهرات را به او تقدیم مىكنند تا مبادا اقامت لندن جناب داعى به سختى بگذرد.
بُهرهها اما براى شش امام دیگر ما احترام و تقدس قائلند. نماز و روزه و حج دارند و به زیارت ائمه مىآیند و اگرچه اعتقادات نادرست و خرافات بسیار دارند ولى در قیاس با اسماعیلیه به مكتب تشیع نزدیكترند. بُهرهها عموماً در دو كشوریمن و هند زندگى مىكنند و از ثروت و مكنت بسیار برخوردارند. لباسشان شامل قبا و كلاه سفید خاصى است و بسیار مقیدند كه در هر شغل و هر منصب و هرجا با این لباس و كلاه ظاهر شوند. به ما گفتهاند كه بُهرهها غیر از خودشان كسى را به مسجدشان راه نمىدهند اما ظاهراً براى شخصیتهاى مهم مهمان استثنا قائل مىشوند؛ چراكه از حضور آیتالله مصباح در این مسجد استقبال كردند.
همه شنیدههاى ما در وصف مسجد بُهرهها درست است؛ مكانى بسیار بزرگ و زیبا با سنگهاى سپید مرمر اعلا و اسلوب معمارى تحسینبرانگیز، و برخلاف بسیارى از اماكن مذهبى كه تاكنون در اینجا دیدهایم بسیار تمیز و پاكیزه. در مساجد ایران برهنه راه رفتن از جایى شروع مىشود كه مفروش است و این رسم مطلوب معقولى است. در صحن حیاط هم هیچ استحباب و اجبارى به كندن كفش نیست؛ اما در هند طبق یك سنت، كندن كفش چندین متر مانده به در ورودى مسجد نوعى احترام است و طبیعى است كه صحن و فرش و محراب...! و اینكه از تمیزى مسجد بُهرهها تعجب كنیم. اینجا متفاوت از دیگر جاها بود،
﴿ صفحه 233﴾
دستكم در طهارت ظاهرى و گُلكارىهاى بسیار زیبا و دلربایش. در همان بدو ورود یكى از صدها بُهره همشكل و هملباس كه در حیاط مسجد در تردد بود راهنماى ما مىشود براى دیدن قسمتهاى مختلف.
شاید دیدنىترین جا مقبره سیفالدین، داعى سابق و پدر برهانالدین، داعى كنونى بُهرههاست. مقبره سیفالدین در فضاى بسیار بزرگى كه ستونها و دیوارههایش همه از مرمر سپید است قرارگرفته، بر دیوارهاى اطراف مقبره بر 114 قطعه سنگ 114 سوره قرآن را به شكلى هنرمندانه حجارى كردهاند. بر قبر سیفالدین، سنگ بسیار بزرگى تقریباً چندین برابر مزارهاى معمولى گذاشته و بر آن مخمل سرخ گرانقیمتى كشیدهاند. مىگویند برهانالدین سالى یكبار در میان استقبال بسیار پیروانش به زیارت قبر پدر مىآید.
بعد از دیدار از مسجد، حاجآقا با چند تن از بزرگان بُهرهها گفتوگو مىكنند، شاید درباره مسلك و مرام آنها. هنگام خداحافظى تعداد نسبتاً زیادى از بُهرهها كه امروز هرجاى مسجد كه مىرفتیم همراهمان مىآمدند و حتى هنگام نماز خواندن حاجآقا با تعجب به ایشان مىنگریستند ما را تا درِ مسجد بدرقه مىكنند. یكى از همینها حتى مىكوشد كه بر دستان حاجآقا بوسه بزند كه ایشانمانع مىشوند. بُهرهها هم خوشاستقبال بودند و هم خوشبدرقه.