سفر به سرزمین هزار آیین
نویسنده : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی مترجم : تدوین و نگارش: اصغر عرفان
حكومت
هندوستان، در سال 1947 (م) به استقلال رسید. نظام این كشور، سوسیال دمكرات و حكومت آن جمهورى چند حزبى فدرال با
﴿ صفحه 34﴾
دو مجلس عوام با 500 نماینده، و مجلس اعیان با 250 نماینده است. افزون بر دو مجلس مركزى، در هند 25 ایالت وجود دارد كه هریك توسط یك مجلس و كابینه اداره مىشود. طبق قانون اساسى، رئیس جمهور، رئیس دولت و فرمانده كل قوا است.
﴿ صفحه 35﴾
آیا امكان دارد یك روز هم این سرنوشتى كه نصیب مردم هند شد، نصیب ما بشود؟!
سخنرانى حضرت آیتالله مصباح یزدى«دامعزه» در گزارش سفر خود از كشور هندوستان
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام على سید الانبیاء والمرسلین حبیب اله العالمین ابىالقاسم محمد و على آله الطیبین الطاهرین المعصومین.
﴿ صفحه 36﴾
«اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ، فِی هذِهِ السّاعَةِ وَفِی كُلِّ ساعَة وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِیلا وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیها طَوِیلا»
اعیاد مباركى كه گذشت و عید بزرگى كه در پیش داریم صمیمانه به همه منتظران ظهور، تبریك مىگویم و از خداى متعال مىخواهم كه به بركت صاحبان این ایام، همه ما را در راهى كه مرضىِّ خودش هست هدایت فرموده و در انجام وظایف خویش موفق بدارد.
از جمله بركاتى كه در پرتو انقلاب اسلامى و فداكارىهاى مؤمنان صالح و به ویژه شهداى والامقام نصیب جامعه ما شد، این است كه ما در این ایام مىتوانیم چنین جلسهاى داشته باشیم تا به یاد خدا و اولیاى خدا درصدد شناختن وظایفمان برآییم و از زمینههایى كه براى شناختن بهتر اسلام و شناخت و انجام بهتر وظایف فراهم شده، استفاده كنیم. یك پرتو كوچكش همین است كه اشخاصى مىتوانند از واقعیات عالم اسلام اطلاعاتى به دست آورند و در اختیار دیگران قرار دهند. اگر چنین انقلابى اتفاق نیفتاده بود، معلوم نبود خود این اشخاص كجا باشند و آیا چنین امكانى برایشان فراهم مىشد كه از دنیاى اسلام و از نیازهاى جوامع اسلامى اطلاع یابند؟ آیا برایشان میسّر مىشد كه تكالیفشان را نسبت به مسلمانهاى دنیا انجام دهند یا نه؟ خدا را شكر مىكنیم كه
﴿ صفحه 37﴾
به بركت خدمات و زحمات علماى بزرگ، به ما توفیق داد كه وضع مسلمانها را در دنیا بدانیم و وظیفه خودمان را كمابیش بهتر بشناسیم.
یكى از زمینههایى كه باعث شناخت بهتر این مطالب مىشود سفرهایى است كه در مدت این بیست و چند سال براى بعضى از طلبهها و از جمله بنده اتفاق افتاده و اخیراً سفر هندوستان بود. هندوستان، زمانى كشور همسایه ما بود.(2) درباره این كشور با اینكه از اشخاص، كتابها، روزنامهها و جاهاى مختلف مطالبى را خوانده و شنیدهایم، ولى واقعیت خارجى غیر از آن چیزهایى است كه ما در ذهن خودمان تصور مىكنیم. سرزمین هندوستان، حقیقتاً یك شبه قاره است كه فعلا از سه كشور تشكیل مىشود كه همه اینها قبلا یك كشور بودهاند. پاكستان و بنگلادش در گذشته بخشى از هندوستان بودهاند كه با توطئه انگلیسىها از هم جدا شدند و آن قدر بینشان اختلاف بود كه حتى بین دو بخش مسلماننشین بنگلادش و پاكستان جنگ رخ داد، تا در سایه این اختلافات، استعمارگران بهترین بهرهها را ببرند. آنچه امروز به نام هندوستان باقى مانده، صرف نظر از بنگلادش و پاكستان، بیش از یك میلیارد جمعیت دارد. وقتى سراسر این كشور را ـ كه همانند قارهاى است كه از دهها كشور تشكیل شده
﴿ صفحه 38﴾
مشاهده مىكنیم با اینكه یكى از كشورهاى معدودى است كه این همه آثار دیدنى براى توریستها دارد، ولى به طور یقین، بیش از نود درصد از آثار دیدنى این كشور باستانى، آثارى است كه مسلمانان ساختهاند. من از خود آنها شنیدم كه مىگفتند: بیش از 98 درصد از این آثار از آن مسلمانهاست، بنده حالا با احتیاط مىگویم بیش از نود درصد، اگر این آثار اسلامى را بردارند، جز چند تا بتكده، چیزى به عنوان آثار باستانى هندوستان باقى نخواهد ماند. كاخهاى سلاطین، معابد، مساجد، حسینیهها، مدارس علمیه و چیزهاى دیدنى فراوانى از مسلمانان باقى مانده كه بسیار گویا است. یكى از این آثار به نام «امامباره» شهر لكنهو، بزرگترین حسینیه عالم است، یعنى ما در روى زمین حسینیهاى به این عظمت نداریم.
در هند شهر بزرگى داریم به اسم حیدرآباد كه نشان مىدهد اصلا بانى این شهر شیعه بوده و این شهر را به نام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) بنیان كرده است. آثار اسلام و به ویژه تشیع در آنجا بسیار فراوان است؛ اما متأسفانه تمام اینها بلااستثنا رو به ویرانى است. موقوفات فراوانى داشته كه بخش عظیمى از مردم گرسنه هندوستان را تغذیه و تأمین مىكرده است، اما همه این موقوفات را دولت تصرف كرده و الان این ساختمانها را فقط به اندازهاى كه توریستها تماشا كنند و براى استفاده از درآمدش حفظ مىكنند؛ چون
﴿ صفحه 39﴾
مبالغ كلانى به خاطر همین تماشاى آثار باستانى نصیب دولت هندوستان مىشود. این آثار از یك طرف ما را به یاد عظمت و مجد پنج قرن حكومت مسلمانها بر هندوستان مىاندازد و اینكه چه خدمات و چه تمدنى را بنیان گذاشتند، و از یك طرف ما را متوجه ضعفهاى مسلمانها در دورانهاى اخیر مىكند كه این همه آثار عظیم را از دستشان ربودند. درست است كه دشمن خیلى حیلهگر بوده ولى این امر سستى مسلمانها را در مقابل دشمن توجیه نمىكند. در برابر این پرسش كه چرا كشورهاى اسلامى به این ضعف افتادند؟ مىگویند: آنها را استعمارگران به ضعف كشاندند؛ ولى جاى این سؤال باقى است كه چرا قوى نبودند كه به ضعف كشانده شوند؟ چرا خودشان را تقویت نكردند؟ به هر حال عبرتهاى فراوانى در اینجا وجود دارد. علماى شیعه در آنجا تلاشهاى زیادى انجام داده و بسیارى از مردم هندوستان را با مجاهدتهاى خستگىناپذیر و غیر قابل وصفى مسلمان و شیعه كردهاند. من چند نمونهاش را عرض مىكنم براى اینكه ما قدرى توجه پیدا كنیم كه چگونه اسلام و تشیع در دنیا پیدا شده و رواج گرفته و امروز به دست من و شما رسیده است.
مقبره مرحوم قاضى نورالله شوشترى ـ كه شهید ثالث نامیده مىشود ـ در هند است. این مرد بزرگوار، ایرانى و از
﴿ صفحه 40﴾
علماى بسیار بزرگ و جامعالفنون بوده و در همه رشتههاى علوم اسلامى دست داشته است. ایشان در آنجا به گونهاى رفتار كرده كه از طرف سلطان وقت به عنوان قاضىالقضاة منصوب مىشود و براى هر مذهبى طبق مذهب خودشان قضاوت مىكرده است. او سالها به گونهاى رفتار كرده تا مخالفان نفهمند شیعه است، چون كسانى رقیبش بودند و اگر مىفهمیدند، نمىگذاشتند فعالیت كند، ولى بدون اینكه خودش را معرفى كند زمینههاى فراوانى براى ترویج تشیع در آنجا فراهم كرده است، تا اینكه بالاخره رقیبانش از مذاهب دیگر او را مىشناسند و حكم قتلش را مىگیرند و شهیدش مىكنند. اكنون در آنجا از مذاهب مختلف براى تبرك و گرفتن حوائج به مقبره ایشان مراجعه مىكنند. مقبرهاى بسیار نورانى است. جمهورى اسلامى ایران درصدد است با كمك مردم، آنجا را تجدید بنا كند و طرحهایى دارد كه امیدواریم انشاءالله موفق شوند. این یك نمونه، كه یك شیعه وقتى مىخواهد در یك كشور خارجى ـ كه اكثریتش بتپرست هستند و یك اقلیت مسلمان دارد ـ مذهب شیعه را ترویج كند، سالهاى متمادى آنچنان رفتار مىكند كه مذهبش معلوم نشود، در عین حال، زمینه را براى رواج مكتب شیعه فراهم مىكند.
نمونه دیگرى را كوتاه عرض مىكنم براى اینكه جوانها بیشتر به آن اهتمام بورزند و بدانند كه چگونه
﴿ صفحه 41﴾
اسلام و تشیع در عالم رواج پیدا كرده است؛ یكى از علماى بزرگ هندوستان درباره اثبات عقاید شیعه، كتابى نوشته، به یك مدركى احتیاج داشته كه این مدرك در اختیار یك عالم اهل تسنن بوده است، و او اجازه نمىداده كه از آن كتاب استفاده شود، آن كتاب در كتابخانه شخصىاش بوده و اجازه بیرون بردن آن را نمىداده است. آن عالم از یك شهر دیگرى مىآید آنجا، لباس كارگرى مىپوشد و مىرود پیش این عالم سنى و مىگوید: من در اینجا آدم غریبى هستم، كسى را ندارم، گرسنه هستم، اجازه بده بیایم در خانه شما نوكرى كنم، و یك لقمه نانى هم اینجا بخورم. خلاصه آنچنان متضرعانه با این عالم سنى صحبت مىكند كه او رقّت مىكند و مىگوید: خب بیا اینجا خدمتى كن، ظرفى بشوى...، یك نانى هم بخور. آنقدر آنجا خوشخدمتى مىكند كه پیش صاحبخانه، مقرب شده و خیلى مورد علاقهاش قرار مىگیرد، سپس مىگوید: من اینجا از شهرم دورم، كسى را هم ندارم، شبها از تنهایى خوابم نمىبرد، اجازه بدهید كه من گاهى به كتابخانه شما سرى بزنم و مطالعهاى بكنم و از تنهایى بیرون بیایم. به این بهانه، كلید كتابخانه را از صاحبخانه مىگیرد و شبها آن كتاب مورد نظرش را آنقدر مطالعه مىكند تا آن مطلبى را كه مىخواسته، به ذهن بسپارد. بعد كه به حاجتش مىرسد، از صاحبخانه عذرخواهى
﴿ صفحه 42﴾
مىكند و مىگوید: من دیگر بیشتر طاقت ندارم، غریب هستم و خانوادهام منتظرند، و خداحافظى مىكند و مىرود. بعد از شهر خودشان یك نامهاى براى این آقا مىنویسد كه من فلانى هستم و آمدم آنجا یكسال نوكرى شما را كردم براى اینكه از آن كتاب استفاده كنم و حالا استفاده كردم و شما من را ببخشید. آن عالم تحت تأثیر قرار مىگیرد و مىگوید: اینكه شما براى مذهب خودت حاضر شدى یك سال نوكرى كنى براى اینكه از یك كتاب استفاده ببرى، من این فداكارى شما را تحسین مىكنم و عذرت را مىپذیرم. براى اینكه از یك كتاب به عنوان یك منبع استفاده كند ـ كه حالا شاید مىخواسته یكى دو تا حدیث از آن كتاب نقل كند ـ یك سال زحمت را مىپذیرد.
علماى بزرگى در هندوستان بودهاند كه ما اسمشان را نشنیدهایم، و مزار بعضى از آنها را در این سفر زیارت كردیم. آقاى خواجهپیرى ـ كه 28 سال است در هندوستان هستند ـ مىگفتند: من نامهاى به خط صاحب جواهر دیدم كه براى یكى از علماى هندوستان نوشته بود، اسم مىبرد كه كدام عالم، ولى من حالا جزئیاتش یادم نیست. صاحب جواهر بخشى از كتابش را كه مىنویسد، براى آن عالم هندى مىفرستد. آقاى خواجهپیرى مىگفت: ما اگر بخواهیم القابى كه صاحب جواهر براى آن عالم شیعى نوشته بنویسیم، یك صفحه مىشود. در آن نامه از او
﴿ صفحه 43﴾
خواهش كرده كه این بخش از جواهر را مطالعه كند و درباره آن نظر بدهد. معنایش این است كه در یك كشورى كه مركز بتپرستى عالم بوده، مسلمانها وارد مىشوند، حكومت آنجا را به دست مىگیرند، حكومت كشورى را كه حكم دهها كشور را داشته و این كار آسانى نیست. آنقدر با مردم خوشرفتارى مىكنند كه آنها این حكومت را مىپذیرند و اصلا این حضور باعث مىشود كه هندوستان بهواسطه خدماتى كه این سلاطین مسلمان كردند و آثار تمدن و فرهنگى كه بجا گذاشتند، در دنیا شهره آفاق شود؛ البته اینكه در ترویج اسلام تا چه اندازه خلوص نیت داشتند، من كارى ندارم. بالاخره آنها هم مثل دیگر سلاطین كشورهاى اسلامى نقطه ضعفهایى داشتهاند. منظورم این است كه در آنجا مسلمانها توانستند تقریباً طى پنج قرن فرمانروایى، عده زیادى را به اسلام دعوت كنند؛ مردمى كه نسبت به دین خودشان خیلى متعصب بودند. در این میان علماى شیعه جایگاه خاصى دارند. اینكه ابتدا كدام یك از علما به آنجا آمد، اصلا ورود علماى شیعه به آنجا چگونه شروع شد و درباره رواج تشیع، داستانهاى زیادى هست. بههرحال با تدبیرهاى زیادى كه علما انجام دادند و البته در رأسش، تقدیر الهى، اسلام در آن سرزمین شناخته شد. مدتها بزرگترین علماى اسلام در آنجا پرورش یافتند. بزرگترین
﴿ صفحه 44﴾
كتابخانههاى عالم اسلام در آنجا بنا نهاده شد، در همین دورههاى اخیر كتابهایى در هندوستان چاپ شده، كه بعضى نسخههایش را خود بنده هم دارم و مورد استفادهمان هست، چاپ حیدرآباد دكن است؛ جایى كه پانصد سال مسلمانها حكومت كردند و چنین آثارى را بهوجود آوردند و چنین علمایى داشتند كه صاحب جواهر از آنها درباره كتاب جواهرش نظر مىخواسته است.
از جمله علماى بزرگ هندوستان، «میرحامدحسین» صاحب عبقات الانوار است كه شصت جلد كتاب درباره امامت و ولایت نوشته و فرزندانش 120 جلد كتاب درباره مسانید اهلبیت نوشتهاند، یعنى روایات هریك از چهارده معصوم را یك جا تدوین كردهاند، مجموع اینها 120 جلد است و كارهاى عظیمى كه واقعاً دیدنى و شنیدنى است؛ ولى امروز كار اسلام و تشیع در این قاره به جایى رسیده كه به جاى آن علمایى كه صاحب جواهر در مقابلشان خضوع كرده است، الان كسانى كه مسائل ساده اسلامى را بیان كنند، زیاد نیستند، آن تخصصها و آن اجتهادها پیشكش. چند نفرى كه فىالجمله توانستهاند آنجا تعدادى از جوانها را جمع كنند و برایشان برنامه بگذارند، اینها فارغ التحصیلان حوزه قم هستند و خیلىهایشان هم از مؤسسه در راه حق و از مؤسسه امام خمینى(رحمه الله) بودهاند. اینها غالباً یا دورهشان را تمام نكردند و یا همان دوره عمومى را
﴿ صفحه 45﴾
گذراندهاند و آنجا منشأ خدمات بسیار بزرگى شدهاند. بهترین مدرسه طلاب علوم دینى كنونى هندوستان، تا اصول فقه و شرح لمعه درس دارد. اینها سه زبان خارجى را غیر از زبان مادرىشان به فراگیران مىآموزند؛ انگلیسى، عربى و فارسى. زبان مادریشان هندى یا اردو است. آموزش عقاید و آموزش فلسفه آنجا تدریس مىشود، آموزش فلسفه، گویا تنها در این مدرسه تدریس مىشود. سایر مدرسهها در سطحى نیستند كه برایشان آموزش فلسفه تدریس كنند، حداكثر همان آموزش عقاید است. در این مدرسه یك طلبه فارغالتحصیل قم مشغول فعالیت است، یعنى سطح علم و روحانیت از صاحب جواهر به سطح یك طلبه ساده تنزل پیدا مىكند، تازه این بهترینشان است.
این چه چیزى را به ما یادآور مىشود؟ چگونه آن عظمت، آن علم، آن تمدن، آن فرهنگ اسلامى كارش به اینجا مىرسد كه آثارش محو و كتابخانههایش نابود شود؟ آقاى خواجهپیرى مىگفتند: با زحمت و با اصرار زیاد و با اجازه وارثین توانستم به برخى از كتابخانههایى بروم كه سالها درِ آن قفل بود. عنكبوتها روى این كتابها تار تنیده بودند، گرد و غبار، روى آنها نشسته بود به گونهاى كه به زحمت كتاب را از لاى گرد و غبار در آوردم. بسیارى از اینها را موریانه خورده بود. این وضع كتابها، آن وضع كتابخانهها، آن وضع مساجد و معابد و حسینیهها. درباره
﴿ صفحه 46﴾
حسینیه امامباره حیدرآباد كه عرض كردم هیچ جاى عالم چنین حسینیهاى به این عظمت، به این وسعت و به این زیبایى وجود ندارد و فكر نمىكنم به این زودىها در جایى ساخته شود، اما در این حسینیه صرفاً در ایام عاشورا و تاسوعا دستهجاتى مراسم عزادارى برگزار مىكنند. در طول سال در اختیار توریستهاست تا بیایند تماشا كنند و آثار باستانى هندوستان مایه شگفتىشان بشود و درآمدى هم براى دولت هند داشته باشد.
آیا این وضع، به هندوستان اختصاص دارد؟ یعنى در عالم فقط تقدیر هندوستان بود كه پانصد سال سلاطین اسلام در آنجا حكومت كنند و بعد كارشان به اینجا بكشد؟ خود مردم در این كار نقشى نداشتند؟ آیا قاضى نوراللهها، میرحامدحسینها و بسیارى از علماى دیگر، عوامل جبرى بودند كه این كارها را انجام دادند؟ آیا در این زمان ممكن نیست كسانى امثال آنها پیدا شوند؟ الان اگر یك فرد هندى بخواهد درس بخواند ممنوع است، جلویش را مىگیرند؟! الان وضع مسلمانها سختتر است یا آن وقتى كه سیطره بتپرستها بود و اصلا اسلام و مسلمانها با آنها پدر كشتگى داشتند و دائماً در حال جنگ بودند؟ آن وقتى كه سلاطین متعصب سنى حاكم بودند چى؟ چه جور بود؟ با چه زحمتى آنجا مقاومت كردند و با نفوذ در حكومت توانستند پایههایى براى ترویج تشیع
﴿ صفحه 47﴾
فراهم كنند. آیا ما هم احتمال نمىدهیم اگر سستى و تنبلى كنیم روزى در معرض چنین خطر و چنین سرنوشتى قرار بگیریم؟ ما نباید زحمت و اهتمام بزرگان گذشته را كه با تأسیس این حوزهها زمینه درس خواندن من و شما را فراهم كردند، فراموش كنیم. نباید فقط دنبال نان و آب برویم، و براى تحصیلاتمان بهانه بیاوریم كه قدر ما را نمىدانند، جامعه، قدرشناس نیست، این تحصیلات و این عمامهها دیگر خریدارى ندارد. آیا در دوران اختناق رضاخان ایجاد این حوزه و حفظ آن سختتر بود یا حالا؟ اگر تنبلى كنیم و قدرشناس نباشیم و شكر این انقلاب و فداكارى شهدا را بهجا نیاوریم، آیا احتمال نمىدهید كه یك روز هم سرنوشتى كه نصیب مردم هند شد نصیب ما بشود؟ آیا فكر مىكنید چنین چیزى محال است؟
آیا فكر نمىكنید این تحولاتى كه در حكومتها پیدا مىشود و در بعضى از كشورهاى اسلامى سراغ دارید، انحرافاتى كه در افكار، عقاید، اعمال، رفتار و در قوانین پیدا مىشود، اینها تدریجاً به انحراف از دین بیانجامد و دیگر زمینه پیدایش خمینىها، طباطبایىها و مطهرىها فراهم نشود! از یك طرف عبرتى است براى ما كه از داستانهاى گذشتگان و جاهاى دیگر عبرت بگیریم و نقطه ضعفها را بزداییم و از طرف دیگر وظیفه خودمان را نسبت به زمانمان بدانیم. آیا باید تماشا كنیم كه اسلام و
﴿ صفحه 48﴾
تشیع در یك سرزمین وسیعى افول كند؟ آیا ما هیچ وظیفهاى نداریم؟ ما به حسب عقل و نقل و همه بیاناتى كه دهها بار خود شماها شنیدهاید و خواندهاید و بحث كردهاید، وظیفه داریم كه اسلام را در همه جاى دنیا معرفى كنیم، به تمام قارهها، به تمام جزایر، به تمام مناطق، چون این یك امانت الهى است و باید به اهلش برسانیم. اسلام كه فقط براى ایران نازل نشده است، همه مردم، تشنه حقایق آن هستند و اگر درست تبلیغ كنیم بسیارى از مردم حقیقتطلب عالم از آن استقبال خواهند كرد. فكر نكنید همه، دشمن آگاه قسمخورده اسلام هستند. اینجور نیست، شاید براى بیشتر مردم روى زمین، حقایق معرفى نشده و آنان تشنه حقیقتاند. ما در انجام وظایف، تنبلى مىكنیم، علت تنبلىمان چیست؟ علاقه به دنیا، علاقه به پول و مقام، علاقه به لذتها، علاقه به عنوانهاى اعتبارى، اینها مانع كار كردن مىشود؟ چه چیز باعث مىشود كه عالمى براى به دست آوردن مدرك یك مطلب، یك سال نوكرى كس دیگرى را بپذیرد؟! ببینید چه خدماتى كردند، چه زحماتى كشیدند، آن وقت ما این همه كتابها در اختیارمان هست، در خانه خودمان، و مطالعه نمىكنیم، شرایط زندگى به گونهاى شده كه اصلا مطالعه دارد فراموش مىشود، چه رسد به تحقیق، چه رسد به نوآورى، چه رسد به حل مشكلات و معضلات، دیگر وقتها
﴿ صفحه 49﴾
آنقدر صرف تلویزیون و دیدن فیلمهاى سینمایى و فیلمهاى دیگر داخلى و خارجى مىشود، كه نوبت براى مطالعه دقیق و عبادت و سحرخیزى و تهجد و این حرفها نمىماند، آنوقت عاقبت كار به كجا خواهد انجامید؟ امیدوارم كه این سفر براى خود مسافر مایه عبرتى باشد و مقدارى از خواب غفلت بیدار شود و اگر چند روزى از عمرش باقى مانده، بیشتر قدرش را بداند، و براى شمایى كه برایتان نقل كردند و نقل مىشود زمینهاى باشد كه شما هم وظیفه خودتان را بهتر بشناسید و بهتر عمل كنید.
والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته
﴿ صفحه 50﴾
﴿ صفحه 51﴾
﴿ صفحه 52﴾
سهشنبه 18 شهریور(3)
«...متأسفم، نمىشود، حضرت آیتالله مصباح چند هفته آینده را در سفر هستند.» این یكى دو هفته گذشته این سخن را بارها و بارها با عبارتهاى مختلف تحمل كردهام هم از آقاى جلالى (مسئول دفتر) و هم از آقاى دهشیرى (مسئول نشر آثار) منتها یكى با صداى بلند چرت برانداز و با چاشنى شوخى و خوشمزگى، و دیگرى خیلى جدّى و بىتعارف اما با حجم لطیفى از صدا، دفتر حاجآقا را كثرت همین تفاوتها و تلفیقشان متعادل كرده است. بندگان خدا این چند روزه در تراكم كارها حسابى كلافه شدهاند؛ پاسخگویى به تماسها و افرادى كه براى ملاقات با حاجآقا وقت مىخواهند، پىگیرى كارهاى سفر، ارتباط با سفارت، هماهنگى با سفیر كه از قضا در ایران حضور داردـ بررسى نامهها و نوشتههایى كه باید قبل از این سفر به دست حاجآقا برسد، برقرارى ملاقاتهاى ضرورى با مسئولان و معاونان مؤسسه براى برخى كارها و كسب تكلیفها، و بالاخره دهها كار بىفرجامى كه لازم بود در این فرصت كوتاه باقى مانده با تدبیر استاد به ساحل سامان مىرسید.
از وقتى مقام معظم رهبرى از آیتالله مصباح خواستهاند كه در سفرى به هند، دیدارى از حوزههاى علمیه آنجا داشته باشند و بالطبع وضعیت شیعیان و مسلمانان هند را بررسى كنند و این دو سه هفتهاى كه فرصت این سفر پدید آمده است، این دو بزرگوار و
﴿ صفحه 53﴾
البته حقیر، پیوسته در تكاپو بودهایم. منتها بنده كه قرار است تنها همراه حاجآقا در این سفر نهچندان كوتاه باشم، استرس كارهاى دیگرى را نیز اضافه داشتهام؛ تهیه برخى ملزومات سفر، خرید آذوقه منزل، خداحافظى با خانواده و دوستان و... افزون بر اینكه از فردا مسئولیت سنگینى را نیز همراه دارم. دستكم دوستان دفتر در فرصت غیبت چند هفتهاى حاجآقا حسابى شرمنده استراحت مىشوند اما من، بماند كه توفیق همسفرى با حاجآقا وتجربه دیدن كشورى مثل هند، این دغدغه را به شایستگى جبران كرده است.
امروز عصر یكى از شاگردان حاجآقا و دوستان حقیر قبل از حضور به محضر ایشان مرا به گوشهاى مىكشاند و مىپرسد: انشاءالله ساعت چند پرواز دارید؟ و من مثل كسى كه بخواهد رازى محرمانه را بازگو كند آهسته در كنار گوشش مىگویم: چهار و سى دقیقه فردا صبح.