حکمت تجلیلها و تکریمها
آری مطهری پس از عمری تلاش علمی و فعالیتهای فرهنگی سیاسی به فوز عظیم شهادت نائل شد؛ ولی جامعه اسلامی ما شخصیتی را از دست داد که به این زودیها و آسانیها بازگشتپذیر نیست. به همین دلیل حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمودهاند:
﴿ صفحه 233 ﴾
اِذا ماتَ العالِمُ ثُلِِمَ فی الاسلام ثُلمه لا یسدُّها شیء؛(205) «هنگامی که مرگ عالمی فرا رسد رخنهای در اسلام ایجاد میشود که هیچ چیز آن را پر نخواهد کرد». در دنباله روایت تأکید شده علت این ضایعه آن است که مؤمنانِ فقیه (دانشمندان)، دژهای اسلام هستند، همانگونه که حصار شهرْ دژ آن به حساب میآید. شخصیت شهید مطهری ابعادی گوناگون داشت؛ ولی آنچه در میان خصال و امتیازات ایشان برجستگی داشت این بود که میکوشید نخست اصالت مکتب اسلام حفظ، و بدون تحریف به مردم عرضه شود. دوم اینکه میکوشید هویت هر تفکری که بخواهد این مسیر را منحرف کند، آشکار، هدفش را رسوا و تعالیم نادرستش را نقد و تحلیل کند و ادله ابطال آن را به اثبات برساند و همین جنبه منجر به شهادت ایشان شد.(206) باید دهها سال بگذرد و روزگاری طولانی سپری شود، تا از میان هزاران دانشجوی علوم اسلامی کسی مانند شهید مطهری ظهور یابد و همچون او و در استمرار راهش حقایق اسلام را بیان، و با انحرافات ایدئولوژیکی و فکری مبارزه کند و از بدعتهایی که فرقههای باطل در دین پدید میآورند پیشگیری نماید.(207) او مصداق این آیه قرآن است که میفرماید: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن ینتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا؛(208) «از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضی بر سر پیمانشان جان باختند و بعضی چشم به راهاند و به هیچ عنوان پیمان خود را دگرگون نکردهاند».
برگزاری مجالس بزرگداشت برای امثال شهید مطهری، نخست حقشناسی در برابر کسانی است که عمری در راه خدمت به اسلام و مسلمین صرف، و سرانجام خون
﴿ صفحه 234 ﴾
پاکشان را در این راه نثار کردند. این وظیفه هر صاحب وجدانی است که در برابر این فداکاریها سر تعظیم فرود آورد و ضرورت دارد هر سال این مجالس تکریم و تجلیل برای احترام به این شخصیتها برگزار شود. در واقع این نشانهای از شعور مردم و درک آنان از خدمات و زحمات این بزرگان است.
حکمت دوم برگزاری این مجالس، انتقال فرهنگ و حقایق تاریخی یک نسل به نسلهای آینده است. انقلاب اسلامی که در این کشور روی داد، نهتنها مسیر قشرهای گوناگون مردم ایران را دچار تحول ساخت، به یک معنا در دگرگونیهای جهان هم بیتأثیر نبود. این حادثه تاریخی و بینظیر که آن را انقلاب اسلامی نامیدهاند و عنوانی بسیار بامسمّاست، پیروزیاش مرهون فداکاریهای شخصیتهایی بسیار ممتاز است. مردمی که در آن زمان بودند، این ایثارها، رنجها و مشقتها را دیده، قدرشناسی کردهاند؛ اما مدتی که بگذرد، چنین وقایعی دچار غبارگرفتگی میشود و در نتیجه نسل بعدی آنگونه که باید و شاید از حقایق اطلاع نخواهد یافت. این مجالس از واقعیتهایی که پیش از این روی داده و تحولاتی عمیق و عظیم پدید آورده است گردگیری میکند. اگر این مجالس برگزار نشود، در گام نخست نسل جوان در جریان این مسائل قرار نمیگیرد و نمیداند این برکتهای ارزشمند که اکنون نصیبش میشود چه سرچشمهای دارد. سپس وقتی دشمنان دیدند اینان از هویت خود بریدگی و انقطاع یافتند، زمینههایی را فراهم میکنند تا بتوانند آن حقایق را وارونه نشان دهند؛ مسخ کنند و نقشه خود را پیاده سازند. اگر این مراسم شایسته، شکوهمند و هدفدار برگزار شوند، این حقایق را بیمه میکنند و از هر گونه تحریف پیشگیری کرده، باعث میشوند نتایج و محصولاتش به نسلهای بعد برسد. این فایده دوم است.
ولی بالاتر از اینها فایدهای دیگر هم هست که نمیتوان از آن غافل شد و آن این است که وقتی مردم بهویژه نسل بعد، نوجوانها و جوانهای امروز دانستند چه
﴿ صفحه 235 ﴾
شخصیتهایی، با چه نیتهای پاکی در راه خدمت به اسلام و مسلمین این گونه کوشیدند و حاضر شدند خونهای پاک خود را در راه هدفی مقدس نثار کنند، وجدانشان بیدار میشود و به این فکر میافتند که ما نیز در برابر چنین مقاصد عظیمی وظیفه و مسئولیتی داریم. اینها تنها یک اتفاق نبود که در زمانی روی دهد و در لایههای تاریخ مفقود شود، یا گرد فراموشی بر آن نشیند؛ این یک جریان ثابت و الاهی در جوامع اسلامی است و نسلهای بعدی باید آن را پیگیری کنند؛ وظایف خود را در این راستا بهدرستی بشناسند و آن ماجرا را ادامه داده، استمرار بخشند. این هدف از دو هدف پیشین مهمتر است و ارزش بالاتری دارد.(209)
قله قبیله قبله
برای اینکه روشن شود جریان شهادت علامه مطهری چه بود، چرا اتفاق افتاد و ما در برابر آن چه مسئولیتی داریم و نیز برای اینکه نکاتی برای جوانها و نوجوانها روشن گردد، لازم است به نکاتی اشاره شده، مسائلی یادآور شود.
در این کشور حکومتی برقرار بود که عملاً ابزاری در دست ابرقدرتها محسوب میشد. در آغاز زیر سلطه انگلستان، و سپس در دست امریکا بود و همیشه در جهت منافع استکبار و قدرتهای بزرگ دنیا گام برمیداشت؛ یعنی منافع کشور در اختیار آنان قرار میگرفت. نمونههایی بسیار از وابستگی، مزدوری، پستی و زبونی این دولت در برابر قدرتمندان بزرگ دنیا وجود داشت و عملاً مثل مومی در دست انگلستان و آمریکا بود. بیشتر مردم نیز این وضع اسفبار را پذیرفته بودند. تفصیل این مطالب را میتوان در کتابهای تاریخ معاصر پیگیری کرد. مردم شریف و آزاده ایران، بهویژه کسانی که
﴿ صفحه 236 ﴾
به اسلام و تشیع علاقه داشتند و در مکتب سیدالشهدا با شعار «هیهات منّا الذّله» زندگی کرده بودند، تصمیم گرفتند این وضع را تغییر دهند و دیگر زیر بار ذلت نروند. ولی گرایشهای مردمی که میخواستند با این نظام وابسته به ابرقدرتها مبارزه کنند، براساس فرهنگها و عوامل مختلف اجتماعی متفاوت بود.
در آن زمان دو جناح مبارز مطرح بودند؛ حزب و تشکیلات داشتند و در برابر دولت شاهنشاهی به منزله اپوزیسیون(210) عرض اندام میکردند. نخست جریان ملیگرایان با شعارهای ناسیونالیستی بود. تبلیغات آنان بر این محور دور میزد که ایران ملتی کهن دارد؛ از تمدنی دیرین برخوردار است و در مسیر تاریخ و فرهنگ، بسیار سرافراز بوده است. بنابراین در شأن این ملت نیست بیش از این زیر بار بیگانگان باشد. محور تبلیغات آنان جدا از عقاید و افکار مذهبی و ارزشهای اسلامی، تنها ملیگرایی بود و میخواستند چنین تمایلی را در میان مردم تقویت کنند.
در مقابل، یک گرایش چپ وابسته به چین و شوروی سابق وجود داشت که منکر دین، مذهب و خدا بود. اینان در زمینه مسائل اجتماعی و اقتصادی قائل به اشتراک بودند، یا دستکم در شعار میگفتند همه دستاوردهای یک کشور و منافع اقتصادی برای همه مردم است؛ نباید تنها در اختیار سرمایهداران قرار گیرد و کارگران و کشاورزان نیز باید سهیم باشند. این شعاری جذاب بود که باعث میشد گروههایی بسیار از مردم به سمتشان گرایش یابند. میگفتند سرمایهداران منافع شما را میمکند و شما را محروم میکنند. بیایید در برابر سرمایهداری متحد شوید.
این دو جناح هر کدام به اندازه شرایطی که برایشان فراهم میشد تبلیغاتی میکردند و یاران و پیروانی مییافتند. ملیگرایان که احزابی مختلف بودند، در جبهه
﴿ صفحه 237 ﴾
ملی(211) متمرکز میشدند و شعارشان هم مجد باستانی، ایران قدیمی و از اینگونه تبلیغات بود. گروه دوم براساس ایدههای مارکسیستی با حکومت مبارزه میکردند. سایر مردم که بیشتر جمعیت کشور و بدنه جامعه را تشکل میدادند مردم متدین و مذهبی بودند که به دینشان بیش از همه چیز بها میدادند. البته آنان نظام طاغوتی را نمیپسندیدند؛ وابستگی به کفار و بیگانگان را بر نمیتابیدند و ستمهای سرمایهداران و زمینخواران را نمیپذیرفتند، ولی چارهای نداشتند؛ میسوختند و میساختند. بدیهی است با این وجود علاج رهایی از این زورگوییها، سلطهها و یورشهای بیگانگان را در تشکیل حکومت کمونیستی و نیز ملیگرایی نمیدانستند. آنان با اینکه اکثریت قاطع را تشکیل میدادند، حزب و تشکلهای سیاسی نداشتند. متأسفانه جریانهایی هم بودند که با وجود گرایشهای مذهبی، گاهی به چپ و گاهی به ناسیونالیسم میگراییدند و با اینکه یک تفکر ملحدانه و باطل و التقاطی را قبول داشتند، دم از اسلام میزدند. اما بیشتر مردم با اینکه علاقهای به هیچ کدام از این جناحها نداشتند و از نظام هم سخت دلخور بودند، چارهای برای خود نمیدیدند و نمیدانستند چه کنند. تا اینکه در حدود سالهای 1340 و 41 حرکتی به رهبری یکی از فرزندان امام حسین(علیه السلام) و از سلاله رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بهوجود آمد. امام خمینی، آن روح قدسی، حرکتی امیدآفرین و نویدبخش را آغاز کرد و
﴿ صفحه 238 ﴾
کمکم علمای دیگر جذب این جنبش شدند. بدون اینکه حزب و دستهای در کار باشد، به محض آنکه امام خمینی اعلامیهای را حتی در خارج از کشور منتشر میکرد، در فاصلهای اندک، با امکاناتی ناچیز و با وجود کنترلهای شدید ساواک، در تمام شهرستانها منتشر میشد. این جریان تداوم یافت تا آنکه بارها یاران امام مورد تهاجم واقع شدند؛ به زندان افتادند؛ شکنجه دیدند و برخی نیز شهید شدند.
سرانجام انقلاب پیروز شد، در حالی که کمتر کسی این پیروزی را پیشبینی میکرد. خوشبینترین افراد که دوراندیش و عاقبتاندیش بودند و از مبارزان مهم و مؤثر به شمار میرفتند، میگفتند این انقلاب بیست سال دیگر پیروز میشود. اما به برکت فداکاری مردم، رهبری امام و زمینهسازیهای فکری و اعتقادی علما که شهید مطهری در رأس آنها بود، ناگهان مردم چشم گشودند؛ دیدند باطل از میان رفته و حق آمده است؛ امام به ایران آمده و در بهشت زهرا میفرماید: «من تو دهن این دولت میزنم».
زمانی که امام در پاریس بود بسیاری افراد خدمت ایشان میرفتند و میخواستند این فکر را منتقل کنند که دولتی سر کار بیاید و همان قانون اساسی موجود را اجرا کند و رژیم هم بدون دخالت در کارها به سلطنت خود ادامه دهد؛ یعنی دولتی آزاد با انتخابات مردمی سر کار بیاید، اما خاندان پهلوی همچنان بر سر کار باشند. این حرف ملیگرایان و جبهه ملی بود. نهضت آزادی(212) نیز که اندکی گرایش مذهبی داشت همین تفکر را تأیید میکرد. اینان خدمت امام رفتند؛ این ایده را توضیح دادند و به خیال خود مسئله را بسیار محکم جا انداختند و انتظار داشتند امام بگوید بله، درست است. اما آن رهبر آگاه نشست؛ گوش فراداد و چون حرفهایشان تمام شد، فرمود به ایران بازگردید و از جمهوری اسلامی تبلیغ کنید. سرانجام انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 پیروز شد.
﴿ صفحه 239 ﴾
بنابراین رهبرِ این حرکت مشخص بود و محبوبیتی ویژه داشت، که فریادش در دورترین نقاطْ استکبار را به لرزه در میآورد و مسلمانان و محرومان عالم را امیدوار میساخت. انقلاب از نظر رهبری کمبودی نداشت و قاطبه ملت هم از آن طرفداری میکردند. تا اینجا مسئله کاستی و نقصی نداشت، اما روزگار بازیهایی بسیار از شیاطین دیده است. کسانی که دوراندیش بودند، نگران بودند که اگر این حرکت به پیروزی برسد و شاه ساقط، و نظام اسلامی هم برقرار شود، چقدر دوام دارد. آنان میدانستند که این دوام نیاز به یک حرکت فرهنگی و علمی دارد؛ باید معارف و اعتقادات مردم را ریشهدار، و باورها را تقویت کرد، زیرا احتمال میرفت تحریفاتی صورت گیرد و زمینههای نفوذ نفاق به صفوف مردم فراهم شود. کسی که این مسئولیت را به عهده گرفت، تا فرهنگ اسلامی ناب را بیان کند، در کشور گسترش دهد و از اساس به فکر نسل آینده باشد، استاد شهید آیتالله مطهری بود. عالِم و مجتهد کم نبود؛ کسانی که علاقه وافر به اسلام، تشیع و امام داشتند نیز فراوان بودند، اما این کار تنها از عهده مطهری بر میآمد. او کسی بود که دهها سال، همه وقت و عمرش را برای کشف اسلام ناب و تبیین آن برای مردم صرف کرده بود؛ به گونهای که مفاهیم و مبانی اعتقادی را بهسهولت بفهمند و درک کنند.
این خدمتی بود که تنها از عهده او بر آمد. کسانی دیگر نیز در این راستا کوشیدند، اما بدین حد نتوانستند به فرهنگ اسلامی خدمت کنند. بیجهت نبود در همان ایامی که امام خمینی(رحمه الله) در فرانسه به سر میبرد، شهید مطهری را که یک شخصیت روحانی و عالم برجسته بود و در حوزه و دانشگاه تدریس داشت، به ریاست شورای انقلاب برگزید. این در حالی بود که برخی افراد دیگر، سوابق سیاسی و مبارزاتی بیشتری داشتند و شاید از مطهری بیشتر زندان رفته و زجر کشیده بودند و در میان مردم هم شناختهشدهتر بودند، اما امام تأکید داشت آن بزرگوار برای چنین مسئولیتی مناسبتر
﴿ صفحه 240 ﴾
است، زیرا بهخوبی متوجه بود این نهضت به متفکری نیاز دارد که بتواند اعتقادات اسلامی را چنان برای مردم تشریح کند که دچار انحراف نشوند؛ تحت تأثیر تبلیغات منفی قرار نگیرند و حقایق دین را وارونه نبینند. این مهم کسی مانند مطهری را میخواست، او امام را بهخوبی میشناخت و نزدش درس خوانده بود و امام نیز به او اعتماد داشت.
اینها سبب میشود برای آقای مطهری ویژگی خاصی قائل شویم و اجتماعاتی فراوان برای تجلیل از او تشکیل دهیم. شهید مطهری تنها به تبیین مبانی فکری انقلاب بسنده نکرد و نقش و جایگاه دیگری هم داشت که شاید برای بسیاری از مردم روشن نباشد و آن مبارزاتی است که وی با کژاندیشان زمان خود کرد و همانها بود که موجب شهادتش شد. مطهری به دست استکبار، ملحدان و کافران کشته نشد. کسانی دست خود را به خون مطهری آلودند که خود را مدافع اسلام انقلابی میدانستند، ولی در یک مسیر منحرف گام نهاده بودند و ناگهان دیدند شهید مطهری دارد حقایق را بیان میکند؛ سیمای آنان را برای مردم، آنچنان که هستند مینمایاند و دروغها و جهالتها و انحرافاتشان را مشخص میسازد. گفتند باید این چراغ را خاموش کنیم. آنان و اربابانشان بسیار خوب فهمیدند مطهری چه نیروی محرکهای برای امت و نظام اسلامی است و چقدر میتواند به جامعه رشد دهد و به مردم مسلمان فکر درست تزریق کند. بنابراین تصمیم گرفتند او را به شهادت برسانند و عالم استکبار را شاد کنند. گوارا باد بر او این فیض بزرگ که او را میهمان بزم قدسیان و محفل ملکوتیان ساخت.
حال وظیفه ما چیست؟ آیا قدردانی و تشکیل مجلس بزرگداشت کافی است؟ البته این تجلیلها خوب و سودمندند و مصداقی از تعظیم شعائر اسلامی(213) و نشانهای از تقوا
﴿ صفحه 241 ﴾
هستند، اما باید بیشتر از این چشمه معرفت استفاده کنیم. البته مردم خوب استفاده میکنند؛ آثار آن شهید را میخوانند؛ نوارهایش را میشنوند و بر درک و فهم خود درباره مسائل اسلامی میافزایند، اما باید از این هم جلوتر برویم. بنا به فرمایش مقام معظم رهبری در دیدار با مردم کرمان، مرحوم آقای مطهری شبهاتی را که تا آن زمان مطرح شده بود پاسخ داد، اما روزبهروز و نوبهنو شبهههایی مطرح میشود و باید کسانی باشند که این حرکت را پی گیرند و شبهههای جدید را پاسخ گویند. این جریان تمامشدنی نیست و باید تداوم یابد.
باید از این نعمت عظیمی که خدا به انقلاب ما هدیه فرمود، یعنی وجود آقای مطهری و آثارش بیشترین بهره را ببریم و بکوشیم از این ابزار الاهی و ملکوتی که در اختیارمان قرار گرفته است، برای تقویت و تجهیز خود و سرکوبی دشمنان و خنثا نمودن افکار انحرافی بهتر بهرهبرداری کنیم. آنها که دلشان برای اسلام و جامعه اسلامی میسوزد، باید این حرکت را دنبال کنند.(214)
از او بیاموزیم
از جمله چیزهایی که باید از شهید مطهری و پیش از او، از امام خمینی(رحمه الله) بیاموزیم و به کار بندیم احساس مسئولیت در مورد جامعه است. پیش از انقلاب دینداری و پرهیزگاری تنها با یک سلسله اعمال فردی شناخته میشد. کسی که نمازش را سر وقت میخواند؛ تجویدش خوب بود؛ مسائل شرعی را درست میدانست و در مراسم مذهبی، عزاداری، دعای توسل و... حضور مییافت، یک آدم مؤمن و باتقوا بود. اما اگر در سراسر عمرش در یک حرکت اجتماعی و تلاش سیاسی دخالتی نمیکرد، نهتنها
﴿ صفحه 242 ﴾
هیچ عیبی نداشت، کمال هم حساب میشد. برخی از خشکهمقدسها گرایش به سیاست و مسائل جامعه را دنیاگرایی تلقی میکردند. وقتی میخواستند یک روحانی را متهم کنند و او را در میان قشرهای جامعه بیاعتبار کنند، میگفتند این سیاسی است. همین انگ بس بود تا مردم از اطرافش پراکنده شوند، زیرا اعتقاد داشتند دین به سیاست کاری ندارد.
آن روزها تقوا با یک سلسله مسائل فردی شناخته میشد، در حالی که اسلام طرحهایی پرشمار برای مشارکت سیاسی، احساس وظیفه در برابر جامعه و نظام حاکم بر مردم دارد. اگر مسلمانان وظایف خود را در شرایط گوناگون درک کنند، دست دشمنان از هر گونه توطئه کوتاه میشود. اسلام حقیقی از مسلمانان میخواهد در جامعه حضور داشته باشند و از مسائل سیاسی دوری نکنند. شرکت در انتخابات، راهپیماییها و تظاهرات در جهت تقویت نظام اسلامی، جزو تکالیف دینی ماست و نباید نسبت به این امور بیاعتنا باشیم. اگر در این زمینه کوتاهی شود، افرادی نااهل و بیلیاقت روی کار میآیند و مردم را نسبت به مسائل دینی و مذهبی بدبین میکنند. حفظ کیان اسلامی و تثبیت ارزشهای معنوی منوط به همین مشارکتها و حساسیتهاست.(215)
درسی که باید از استاد شهید مرتضی مطهری گرفت این است که نخست دشمن بهویژه کسانی که عقاید و اخلاق و باورهای مردم را نشانه رفتهاند بشناسیم. در گام بعد باید در پی یک راه درست باشیم تا بتوانیم با آنان تا آخرین قطره خون مبارزه کنیم و اجازه ندهیم به مرزهای عقیده آسیبی وارد آورند.
برای اینکه دیانت را در جامعه حفظ کنیم، به دینشناس نیاز داریم. وقتی علمای
﴿ صفحه 243 ﴾
بزرگ مبانی اعتقادی را درست تبیین کنند و در دفاع از ارزشها ادله محکم ارائه دهند، آنگاه ضمن آنکه میتوانیم تدین مردم را عمیقتر و پایدارتر کنیم، از توفانهای شبههها و سیلابهای تردید نیز کاسته میشود. اگر چنین متخصصان مؤمنی در جامعه نباشند و به اشکالها و پرسشها پاسخ ندهند، شکهایی چون موریانه در دل و ذهن مردم ریشه میدواند و کمکم گروهی به این توهم میرسند که نکند این مباحث بیاساس باشند و رفتهرفته نسبت به بنیانهای اعتقادی کمانگیزه میشوند. اسلامشناسان راستین راه مطهری را ادامه میدهند. اینان هستند که هم دانش لازم را در این عرصه دارند و هم تشخیص میدهند دردها چیست و راه علاجشان کدام است. باید ضمن آنکه از آثار، شیوهها و تجربههای شهید مطهری استفاده میکنیم، برای رفع نیازهای آینده و حتی وضع کنونی به اموری مجهز شویم که پاسخگوی نیازهای نسل جوان باشد. مطهری نهتنها از دانشهای حوزوی و معارف اسلامی آگاه بود، با همت خود، راه را درست فهمید و برای رفع هر مشکل فکری و فرهنگی، پاسخ لازم را یافت. اگر ایشان اکنون زنده بود، بسیاری از نیازهای ما را برطرف میکرد، ولی دشمنان او را از ما گرفتند و اکنون باید بکوشیم این خلاء را برطرف سازیم و فراموش نکنیم که مطهری در میان چندین رشته کوهستان، یک قله شد و به اوج تحقیق رسید.
برای اینکه دانشمندانی همچون او تربیت شوند، باید مقدمهسازی کنیم و اهتمام بیشتری داشته باشیم تا مفاسد اخلاقی و اجتماعی به برکت پرتوافشانی این بزرگان از بین برود. یک عالم شایسته و متعهد که میخواهد راه مطهری را ادامه دهد، باید نخست اقتضائات شرایط زمان را بررسی کند. سپس باید بداند وظیفهاش در این شرایط چیست. البته آگاهی نسبت به مسائل اسلامی و مجهز بودن به تربیت و اخلاق اسلامی کافی نیست. او همزمان با تبیین معارف برای مردم، باید بکوشد فرهنگ و تربیت
﴿ صفحه 244 ﴾
اسلامی در جامعه صبغهای پررنگ بیابد. اعمال عبادی و فعالیتهای مذهبی مردم نباید به مساجد و حسینیهها منحصر شود. در هر فضایی، در روابط اجتماعی، تصمیمگیریها، جذب و دفعها، مراکز تفریحی و هر جا که ممکن است مردم حضور یابند، باید آن آفتاب ارزشها نور و حرارت بدهد و باران معرفت ببارد. همچنین دیانت و فعالیتهای تبلیغی باید دلها را متحول، انگیزهها را اصلاح و ذهنها را معنوی کند. پس از اینکه چنین بوستانی فراهم شد، باید باغبانی باشد که از آن حراست کند؛ مراقب باشد آفتها آن را دچار مشکل نسازند؛ گلهای معطر پژمرده نشوند و به دست افراد مغرض و جاهل پرپر نگردند. پس دفاع از عقاید و ارزشها در برابر تهاجم فرهنگ بیگانه و اخلال افراد و گروهها نیز ضروری است. اینجاست که وظیفه کسانی که میخواهند این راه مطهر را بپیمایند، سنگین و خطیر میشود.
باید بگردیم ببینیم خدا از ما چه میخواهد. برخی معلومات که راههای فراگرفتن آنها هم مهیاست، اگرچه به زندگی مادی ما سامان میدهند؛ برایمان شهرتی اجتماعی به ارمغان میآورند و ما را صاحب لقب و مدرک میکنند، گاهی مانع تقرب به سوی خدا و شناخت او شدهاند. از سوی دیگر کسانی که خود را به این دانشهای کمخاصیت، یا حتی بیخاصیت و احیاناً همراه با آفت مشغول داشتهاند، شرایط را برای افزایش کجرویها و ناهنجاریها هموار میکنند. شیاطین وقتی ببینند صحنه خالی است و مرزبانان و دیدهبانان در میدان حضور ندارند، بهتر یورش میبرند و سریعتر نیش زهرآگین خود را فرو میبرند. انسان باید توکل خود را به خدا تقویت کند و به راهی که در آن، دامهای شیطان تعبیه شده است نرود. پیمودن راه حق به اخلاص و خون دل خوردن نیاز دارد و گاهی طرد شدن از سوی خویشاوندان و ملامت دوستان را نیز به همراه میآورد، ولی انسان در ازای گام نهادن در این مسیر دشوار، رضایت خداوند را بهدست میآورد؛ اسلام را احیا میکند؛ راه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) را ادامه
﴿ صفحه 245 ﴾
میدهد و فردای قیامت نیز در پیشگاه حقتعالی سرافراز است. این افتخار بزرگی است؛ آن را از دست ندهید.(216)
پروردگارا تو را به عزت و جلالت قسم میدهیم؛ تو را به رحمت بینهایتت قسم میدهیم پاداشی که درخور کرم و رحمت بیانتهای توست به مطهری عطا فرما. روز به روز بر علو درجات او بیفزا. ما را قدردان این عالم عظیمالشأن بگردان. به ما توفیق گام نهادن در راه او را مرحمت بفرما. پروردگارا تو را به خون سیدالشهدا قسم میدهیم وظایفمان را برایمان روشنتر بفرما. ما را در دینمان بیناتر قرار ده. روح امام راحل و شاگردش شهید مطهری و سایر کسانی که در راه ترویج دین و برقراری نظام اسلامی زحمت کشیدند با اولیای خودت محشور بفرما.
پروردگارا تو را به عزت و جلالت، تو را به مقام انبیا و اولیا قسم میدهیم قلبهای ما را جایگاه علم، معرفت و ایمان و محبت خودت قرار ده. معرفت و محبت ما را نسبت به اولیای خودت بیشتر کن. توفیق عمل بیشتر و بهتر به وظایفمان را مرحمت فرما. به ما توفیق بده در راه هدایت دیگران قدم برداریم. سایه مقام معظم رهبری بر سر ما مستدام بدار. علما و مراجع، بزرگان دین، خدمتگزاران شریعت مقدس اسلام، همه را در پناه امام زمان از آفات دنیا محفوظ بدار. عاقبت ما را ختم به خیر بگردان.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
﴿ صفحه 246 ﴾
﴿ صفحه 247 ﴾