2.1. معانی علم
اولین واژه در این مبحث، کلمه «علم» است. این واژه و واژگان مترادف آن در زبان فارسی، مانند معرفت، دانش، و شناخت، و معادلهای آن در زبانهای دیگر، مانندscience ، knowledge، connaissance، wissenschaft، و مانند آنها غالباً از مشترکات لفظی به حساب میآیند که معانی بسیار گوناگونی دارند. این معانی لغوی و اصطلاحی به قدری با یکدیگر اختلاف دارند که پیدا کردن وجه مشترکی میان آنها، اگر ممتنع نباشد، دستکم بسیار مشکل است. تنها میتوان گفت بین معانی مختلف این واژهها مناسبتی وجود دارد و آن اینکه فیالجمله در همة کاربردهای آنها مفهوم «آگاهی» وجود دارد، و آنچه اصطلاحات مختلف را از یکدیگر متمایز میسازد، خصوصیات، ویژگیها، و قیودی است که برای آگاهی مورد نظر درتعریف
﴿ صفحه 44 ﴾
علم لحاظ میشود. معنای لغوی واژه علم، آگاهی از واقعیت است(11). این معنا که شامل علم حضوری و حصولی میشود(12)تمام اقسام آگاهی را دربر میگیرد بهگونهای که حتی درباره علم خدای متعال هم صادق است، در حالی که روشن است ماهیت و نحوة علم الهی قابل مقایسه با علوم بشری نبوده، معنای عالم بودن خدا نسبت به همه چیز این نیست که خداوند برای آگاهی از حقایق، روش تجربی را به کار برده و یا استدلالی عقلی تشکیل میدهد. بلکه آنچه بهکار بردن واژة علم دربارة خداوند متعال را تجویز میکند وجود عنصر آگاهی، باصرف نظر از نحوة وجود یا راه کسب آن، است که قدر مشترک و معنای لغوی «علم» است.
2.1.1. معنای روان شناختی
علم گاهی مقولهای روانی تلقی میشود و در آن ملاک حالت شخص
﴿ صفحه 45 ﴾
است و نه مطابقت یا عدم مطابقت آن با واقعیت.(13)بنابر این اصطلاح، اگر شخصی اعتقادی جزمی و صددرصدی نسبت به حقیقتی دارد که احتمال خلاف آن را نمیدهد، به این حالت او «علم» گفته میشود؛ و در مقابل، اگر فیالجمله احتمال خلاف بدهد (هرچند این احتمال ضعیف باشد)، دیگر به آن «علم» نمیگویند، بلکه به تناسب ضعف و شدت احتمال خلاف، اسامی دیگری برای آن بهکار برده میشود. به عنوان مثال، اگر به شناختی که از حقیقتی پیدا کرده است بیش از پنجاه درصد مطمئن است ولی احتمال خلاف واقع بودن آن را منتفی نمیداند، به آن «ظن» اطلاق میشود، و اگر تنها پنجاه درصد به درستی شناخت خود اعتقاد دارد و پنجاه درصد هم احتمال خلاف میدهد، به آن «شک» گفته میشود، و اگر احتمال درست بودن شناختش ضعیف باشد و احتمال غلط بودنش بیشتر باشد، به آن «وهم» و «ریب» میگویند. همانطور که مشاهده میشود، این کاربرد
﴿ صفحه 46 ﴾
علم کاملاً به حالات خود شخص بستگی دارد، و نه موضوع، مسأله، یا روش خاصی در آن دخالت دارد، و نه حتی نسبت شناخت فرد با واقعیت در آن لحاظ شده است. بنابراین حتی اگر شناخت او صددرصد مخالف واقع باشد، ولی او به آن یقین صددرصد داشته باشد، باز هم به این معنا «علم» است. اگر مطابق این اصطلاح، علم شامل علم حضوری هم بشود، باید گفت: علوم حضوری همگی علم به این معنا هستند، زیرا شخص واجد علم حضوری هیچ شکی در آن ندارد. اما علوم حصولی در صورتی علم محسوب خواهند شد، که یقین روانشناختی با آن همراه باشد. به بیان دیگر، هر گزارة خبری که از موضوع و محمول (نهاد و گزاره) تشکیل شده باشد و حکمی میان این دو در آن وجود داشته باشد، میتواند به «علم» متصف شود، درصورتی که شخص نسبت به چنین قضیهای صددرصد یقین داشته، هیچ احتمال خلافی ندهد؛ و هیچ شرط دیگری وجود ندارد. در صورتی که احتمال خطا در آن راه یابد، ممکن است این شناخت تحت عناوین دیگری چون ظن، گمان، شک، وهم، و مانند آنها طبقهبندی شود. یکی از کاربردهای «علم» در قرآن کریم، همین معنا را تداعی میکند، ازجمله آنجا که از دنبالهروی غیرعلم نهی میفرماید: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»(14)؛ یا هنگامی که کسانی را به دلیل انکار معاد بدون علم یقینی، وصرفاً با تبعیت از ظن، مذمت میکند: «وَمَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ»(15).
﴿ صفحه 47 ﴾
از آنجا که «یقین» در این تعریف ملاک علمبودن معرفی شده است، این سؤال پیش میآید که آیا معرفت یقینی به واقعیت تا چه اندازه ممکن است. برخی شکاکان یا منکران علم مدعیاند که دستیابی به یقین غیرممکن است، و بنابراین علم به این معنا دستنیافتنی است. توجه به این نکته لازم است که «یقین» نیز اصطلاحات مختلفی دارد و برای قضاوت در اینباره باید روشن شود دربارة کدام یک از معانی یقین صحبت میکنیم.
یقین در یک اصطلاح، همان است که برخی فیلسوفان ـ به خصوص ابن سینا در برهان شفا ـ آن را تعریف و شرایطی برای آن تعیین کردهاند. یقین بر اساس دیدگاه آنها این است که نه تنها به ثبوت محمولی برای یک موضوع باورمند باشیم، بلکه به محال بودن نفی این محمول از آن موضوع نیز علم داشته باشیم.(16)چنین یقینی گرچه واقعاً نادر است، ولی با این وجود ـ برخلاف نظر شکاکان یا نسبیگرایانـ یقینهایی از این سنخ وجود دارند.
اصطلاحی دیگر برای یقین وجود دارد که شرایطش از اصطلاح اول کمتر و امکان حصول آن بیشتر است، و آن شناختی است که همة عقلا به آن اعتماد میکنند. هماکنون شما یقین دارید که این
﴿ صفحه 48 ﴾
کتاب وجود دارد، و شما نوشتههایی را میبینید، یا هنگام گرسنگی به حالت گرسنگی خویش یقین پیدا میکنید، و چیزهایی از این قبیل که حتی بعضاً از حسیات سرچشمه میگیرند، و با وجود اینکه حسیات قابل نقض و خطا هستند، در شرایطی به اندازهای ادراکات مختلف حسی متراکم میشوند و یکدیگر را تأیید میکنند که انسان عاقل در آن شک نمیکند و احتمال خلافش را نمیدهد. این حالت در این اصطلاح، یقین نامیده میشود هرچند شرایط سخت مطرح شده در معنای اول را نداشته باشد. یقین به این معنا در دسترس همة افراد عاقل واقع میشود، و در عرف و دین هم همین معنا از یقین مد نظر است. چنین یقینی از راههای مختلف حاصل میشود، که مهمترین وسیلة آن استدلال منطقی بر اساس شکل اول قیاس از مقدمات بدیهی است که در منطق معروف کلاسیک بیان شده است. البته یقین، اصطلاح خاص دیگری هم دارد که در متن قرآن و روایات به آن اشاره شده است. یقین بر اساس این اصطلاح، این است که نه تنها اعتقاد جزمی برای شخص حاصل شود، بلکه در صورتی این اعتقاد «یقین» نامیده میشود که منشأ رفتار هم بشود.(17)این یک اصطلاح خاص اخلاقی یا تفسیری است که کاربرد عام ندارد.
﴿ صفحه 49 ﴾