فاطمه(علیها السلام) فدایى ولایت
در اسوه پذیرى از سیره فاطمى، آنچه در درجه اول اهمیت و ضرورت قرار میگیرد، عرصههایى از شخصیت و سیره زندگانى آن دُر یكدانه عرش الهى است كه براى عصر ما بیشتر از هر چیز مورد نیاز میباشد.
بایستى پیشتر و بیشتر بدان صفتها و گفتارهایى از آن بانوى بزرگوار بپردازیم كه در شرایط زمانه و دوره ما مهمتر و لازمتر مینماید و میتواند وظیفه ما را نسبت به انقلاب و آینده كشور اسلامىمان روشن سازد.
یكى از ضروریترین عرصههایى كه در آن بایستى به فاطمه زهرا(علیها السلام) اقتدا نمود، عرصه دفاع از حریم امامت و ولایت میباشد.
در فرهنگ شیعیان، به ویژه پس از انقلاب اسلامى ایران، حضرت صدّیقه طاهره(علیها السلام) به عنوان حامى و فدایى ولایت لقب گرفتهاند؛ چرا كه او در كوتاه دوره زندگانى خویش پس از هجران رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) زیباترین جلوه پاسدارى از حریم ولایت را به تصویر كشانید و یگانهترین اسوه گرى را در این گستره بر تارك تاریخ جاودانه گردانید.
فاطمه (علیها السلام) شیداترین پروانه شمع امامت بود؛ پروانه عاشقى كه با سوختن و فداسازى خویش به همگان آموخت كه امام برحق چونان كعبه است؛ كعبهاى كه مردم بایستى بر گِردش طواف نمایند ؛ نه او بر گِرد مردم: مَثَلُ الاِمامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ اِذْ تُؤْتى وَ لا تَأْتى(216).این، فاطمه بود كه عاشقانهترین پاسداشت را از حریم امامت روا داشت. این، فاطمه بود كه یگانهترین اسوهدهى را در همرهى با ولایت ادا ساخت؛ همو كه پهلویش شكست و در خون نشست؛ اما لحظهاى از یاورى ولّى امر خویش از پاى ننشست؛ همو
﴿ صفحه 146 ﴾
كه با فریادهاى جگرسوز خویش، زیباترین شعار ولایتمدارى را در گوش جان پیروان خویش طنینانداز ساخت: یا اَبَاالْحَسَنِ! روُحى لِروُحِكَ الفِداءُ وَ نَفْسى لِنَفسِكَ الْوِقاءُ. إِنْ كُنْتَ فى خَیْر كُنْتُ مَعَكَ وَ إِنْ كُنْتَ فى شَرّ كُنْتُ مَعَكَ؛(217) اى ولى امر من! روحم به فداى روح تو و جانم سپر بلاى تو! هماره همراه تو خواهم بود؛ چه در خیر و نیكى به سر برى و چه در سختى و بلا گرفتار شوى!
بارى، پیشتازترین، خالصترین و کاریترین حمایتگر ولایت و امامت، فاطمه(علیها السلام) بود و هموست كه بایستى مقتدا و اسوه ما در این برهه از زمان واقع شود:
فطرت تو جذبههاهه دارد بلند *** چشم هوش از اسوه زهرا مبند!
تا حسینى شاخ تو بار آورد *** موسم پیشین به گلزار آورد.(218)
فاطمه، فاتح ستیغ فصاحت
ضرورت دفاع از حریم امامت و رسواسازى پیشوایان ضلالت، باعث شد تا خداوندگار حیا و پوشیدگى به میدان سخنورى گام گذارد و با ایراد خطبههایى حماسى و شورآفرین، زیباترین قطعات ادب را رقم زند.
فاطمه كه میراثدار فصاحت فصیحترین مردم عرب بود، در شرایطى بحرانى و بدون هیچ آمادگى قبلى چنان خطبههایى ایراد فرمود كه به جاودانهترین قطعات ادبى در تاریخ ادبیات عرب تبدیل گردید. او میراثدار رسول بود و براى حفاظت از رسالت، با ایراد خطبههایى بىمثال بانى بناى بلاغت گشت و طلایهدار كاروان خطابت. بارى، اگر یگانه كفو و همانندش على(علیهالسلام) را استثنا كنیم، میتوان او را «یكهتاز میدان فصاحت و بلاغت» در آن دوران نامید؛ بزرگ بانویى كه در گستره فصاحت و بلاغت نیز یگانه سرور بانوان جهان از ازل تا ابد گشت.(219)
﴿ صفحه 147 ﴾
خطبه تاریخى حضرت زهرا(علیها السلام) در مسجد پیامبر از نظرگاه فصاحت و بلاغت، در اوج هماهنگى و یگانگى است و از دیدگاه معرفت و حكمت در كمال گرهگشایى و گستردگى؛ خطبهاى كه در فرازهاى كوتاهش، چنان حقایق ژرف و عمیقى گنجانیده شده است كه كشف و به كارگیرى آنها میتواند گره گشاى بسیارى از مشكلات پیچیده امروز ما در تمام عرصههاهه گردد؛ خطبهاى كه با حكمتآموزىهاى رمزگونهاش، میتواند كلید درهاى خیر و بركت را در اختیار ما نهد و رهنماى ما در مسیر توسعههاى فردى و اجتماعى گردد.
فاطمه، بانى عظیمترین خدمت
خدمت فاطمه (علیها السلام) به عالم هستى، قابل هیچ وصفى نیست. او هم به پدرش، به عنوان رسول خدا و هم به همسرش به عنوان ولىّ خدا و هم به امت اسلام به عنوان پیروان رسول خدا، خدمت كرد؛ خدمتى كه از عهده هیچ كسى، حتى یگانه همتایش امیرمؤمنان نیز بر نمیآمد. اگر زهرا(علیها السلام) و آن خطبههاى هدایتگرانهاش نمیبود، امروز ما نیز باور نمیکردیم كه حق با على بوده است؛ چرا كه نفاقها، کینههاهه، دنیاگرایىها، سادهانگارىها، سیاستبازىها، تطمیعها، تبلیغها، تحریفها دست به دست هم داده و امامت را چنان به انزوا كشانده بود كه حتى اجازه نمیداد فریاد حقجویى على(علیهالسلام) به گوش احدى از آیندگان برسد.
رسالت و امامت، تحققبخش هدف خلقت بود و این فاطمه بود كه امامت را حیاتى دیگر بخشید، رسالت را مایه ثمر گردید و خلقت را به هدف نزدیك گردانید:
نخل نبوت ز تو شد بارور *** باغ امامت ز تو شد پر شجر
مهر تو رخشان ز بلنداى عرش *** سفره تو گستره عرش و فرش
علت غایى به دو عالم تویى *** جوهره عالم و آدم تویى.(220)
آرى، قیام فرهنگى فاطمه(علیها السلام)، حماسهاى بود كه تنها از عهده خودش بر میآمد.
﴿ صفحه 148 ﴾
آگاهىبخشى الهى زهرا(علیها السلام) به امت اسلامى، چنان در اوج بىمثالى است كه پژواك روحبخش آن تا قیام قیامت، در گوش جان جهان، طنینانداز خواهد ماند. فاطمه(علیها السلام)، مردم زمانه خویش را میشناخت و مىدانست آن مسلماننمایان بىغیرت، لیاقتِ عبرتپذیرى از سخنان او و جسارت قیام به همراه او را ندارند؛ اما میخواست براى آیندگان، ضلالت را رسوا، حقیقت را برملا و حجت را تمام نماید:
من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم. اما مىدانم كه خوارید و در چنگال زبونى گرفتار. یارى نكردن وجودتان را فرا گرفته و ابر بىوفایى بر قلوبتان سایه گسترده. چه كنم كه دلم خون است و بازداشتن زبان شكایت از طاقت بیرون. مىگویم براى اتمام حجت بر مردمان. بگیرید این لقمه گلوگیر به شما ارزانى و ننگ حقكشى و حقیقتپوشى بر شما جاودانى!! یقین بدانید كه آسودهتان نگذارد تا شما را به آتش افروخته خدا بیازارد؛ آتشى كه هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه میکنید خدا میبیند و ستمكار به زودى داند كه در كجا مینشیند. فرجام كارتان را نگرانم و و چون پدرم شما را از عذاب خدا میترسانم. به انتظار بنشینید تا میوه درختى را كه كشتید، بچینید و كیفر كارى را كه كردید، ببینید.(221)
فاطمه در قیام پرحماسه فرهنگىاش، لحظهاى از افشاگرى و روشنگرىهاى هدایتبخش خویش دست بر نداشت تا به همه مسلمانان طول تاریخ بفهماند كه سكوت در مقابل مهاجمان فرهنگى پذیرفتنى نیست؛ غفلت در مقابل هدفگیرانِ ولایت و رهبرى عقلایى نیست؛ پردهپوشى در مقابل منافقان داخلى فضیلتى نیست؛ سادهانگارى در مقابل طرح پرشتاب براندازى، تحملكردنى نیست و آن هنگام كه اصل و اساس اسلام به ورطه خطر افتاده باشد، هیچ تقیه و بهانهاى براى احدى، چه زن و چه مرد، شرعى نیست. باید به پاخاست؛ باید فریاد برآورد؛ بایستى در برابر ضلالت قد علم كرد و همچون سیلى بنیانكن بر تیره خارهاى نفاق خروشید:
﴿ صفحه 149 ﴾
ما زنده از آنیم كه آرام نگیریم *** موجیم كه آسودگى ما عدم ماست.
فاطمه، در مقابل بدعت و تحریف اسلام، آرام ننشست، برخاست، جوشید و خروشید، افشاگرى نمود و روشنگرى كرد؛ چرا كه با الهام الهى و تحدیث جبراییل از آینده خبر داشت و مىدانست این روشنگریها عاقبت دلهاى لایقى خواهد یافت و نقش بىنظیرى را در به ثمر رسانى امامت و محققسازى هدف خلقت ایفا خواهد نمود.