فاطمه، طلایهدار شفاعت
شفاعتگران عرصه محشر، بنابر آموزههاى اسلامى بسیارند: انبیا، اوصیا، مؤمنان واقعى، ملائكه،(37) اهل بیت(علیهم السلام) و محبّان ایشان،(38) شهدا، علماى ربانى،(39) قرآن(40) و... .
﴿ صفحه 29 ﴾
اما در میان تمام شفاعتگران روز قیامت، نام فاطمه زهرا(علیها السلام)همچون خورشیدى رخشان میدرخشد؛ چرا كه روایات معتبر بسیارى(41) از جانب رسول خدا و ائمه اطهار(علیهم السلام)، شفاعت بىنظیرى را براى آن جناب وعده میدهند؛ شفاعتى چنان گسترده كه نه تنها محبان آن حضرت و دوستداران ذریه او را شامل میشود، بلكه تمام محبتورزان به دوستان یا دوستانِ دوستان او را نیز در برمیگیرد.
در این مقام، به ذكر خلاصه مضمون چند حدیث شریف، كه ترسیمنُماى شفاعت فراگیر آن حضرت در عرصه قیامت میباشد، تبرك و تیمن میجوییم:
1. ... در آن هنگامه پرغوغا و پردغدغه بهناگاه ندایى عرشلرزان از جانب جبرائیل همه صداها و همهمهها را فرو مینشاند:غَضُّوا اَبْصارَكُمْ حَتّى تجوزَ فاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّد؛ چشمهایتان را فرو افكنید تا فاطمه، دختر محمّد، عبور نماید.
در پى این ندا، هیچ پیمبرى، هیچ صدّیقى و هیچ شهیدى، باقى نمیماند مگر آن كه چشمانشان را، از روى احترام، فرومیافكنند .
ناقه فاطمه، با هدایت جبرائیل، از عرصه محشر میگذرد تا این كه در مقابل عرش پروردگار قرار میگیرد. فاطمه، از ناقه فرومیآید و زبان به تظلمخواهى میگشاید.
در پى تظلمخواهى فاطمه، ندایى از جانب خداوند جلّ جلاله فرا میرسد كه: یا حَبیبَتى! سَلینى تُعْطَىْ، و اشْفَعى تَشَفَّعى، فَوَ عِزَّتى وَ جَلالى لَاُجازیَنَّ ظُلْمَ كُلِّ ظالم؛ اى حبیبه من! و اِى دختر حبیب من! بخواه كه هر چه خواهى عطا میشود، شفاعت نما كه هر كه را شفاعت نمایى پذیرفته میشود. به عزّت و جلالم سوگند كه ستمگرى هر ستمكارى را خودم مجازات میدهم.
پس، فاطمه عرضه میدارد: اِلهى وَسَیِّدى! ذُرِیّتى وَ شیعَتى و شیعةُ ذُرّیَّتى و مُحِبّى و مُحِبِّ ذُرّیَّتى؛ پروردگار و سرور من! فرزندانم و پیروانم و پیروان فرزندانم و دوستدارانم و دوستداران فرزندانم.
در پى درخواست فاطمه، از جانب خداوند رحمان، خطاب میرسد كه: اَیْنَ ذُرّیَّةُ فاطِمَةَ وَ شیعَتُها، و مُحِبُّوها و مُحِبُّوا ذُرّیَّتِها؟ كجایند فرزندان فاطمه و پیروان ایشان؟ كجایند دوستداران فاطمه و دوستداران فرزندان او؟
﴿ صفحه 30 ﴾
پس بلافاصله، فرشتگان رحمت، ایشان را دربرمیگیرند. فاطمه، در پیشاپیش اینان به سوى بهشت حركت میكند و اینان در پى فاطمه، وارد بهشت برین میگردند!(42)
2. ... صد هزار فرشته، حضرت فاطمه را در عرصه محشر، بر بالهاى خویش حمل میدهند تا بر دَرِ بهشت فرود میآورند. پس فاطمه توقف نماید و داخل بهشت نشود و التفات او به سوى صحراى محشر باشد.
از جانب پروردگار خطاب آید كه: اى دختر حبیب من! سبب توقّفت چیست و حال آن كه تو را اذن بهشت دادهام؟
عرضه میدارد: پروردگارا! دوست میدارم كه قدر و منزلتم در این روز معلوم گردد.
خطاب رسد كه: اى فاطمه! در قلب یكایك محشریان نظاره كُن و در قلب هر كسى كه ذرّهاى از دوستى ِ خود و فرزندان خود دیدى، دست او را فراگیر و در بهشت جایش ده!
در پى این ندا، فاطمه دوستان و شیعیان خود را از میان مردمان؛ بسان مرغى كه دانههاى خوب و مرغوب را بر میچیند، جدا میسازد.
شیعیان فاطمه، در پیشگاه او و بر در بهشت حاضر میشوند؛ اما پیش از ورود به بهشت، با الهامى الهى ملتفت محشر میشوند و به سوى عرصه محشر نظر میافكنند و از پروردگار تقاضا مینمایند كه: پروردگارا! دوست میداریم كه در چنین روزى، قدر و منزلتمان، شناخته شود.
خطاب الهى فرا میرسد كه: اى دوستان من! در جمع محشریان بنگرید كه چه كسى دوستدار شما از روى محبت فاطمه بوده است؟ كیست كه شما را از روى محبت فاطمه، اطعام كرده باشد؟ كیست كه به شما در محبت فاطمه، شربتى آب عطا كرده باشد؟ كیست كه از روى محبت فاطمه، شما را جامهاى داده باشد؟ كیست كه در محبت فاطمه، غیبتى را از شما دفع كرده باشد؟ دست او را برگیرید و به بهشت داخل گردانید.
به خداوند سوگند كه در پى این شفاعت گسترده، هیچ كسى در عرصه محشر باقى
﴿ صفحه 31 ﴾
نمیماند مگر شككنندگان بیمار دل، كافران سیاه دل، و منافقان سنگ دل.(43) نتیجه آنكه شفاعت آن حضرت از شفاعت همه شفاعتكنندگان عرصه محشر بسى فراتر و گستردهتر میباشد. به دیگر سخن عالیترین و گستردهترین مرتبه شفاعت در روز قیامت ویژه حضرت زهرا(علیها السلام) است.
چه رازى در میان است كه از بین همه شفاعتكنندگان، والاترین مراتب شفاعت ویژه حضرت زهرا(س) گشته است؟! چگونه با وجود پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان علىبنابیطالب(ع) در عرصه شفاعت، وسیعترین مرتبه شفاعت به وجود فاطمه زهرا(علیها السلام) اختصاص یافته است؟! مگر مقام نبوت و رسالت پیامبر اكرم(ص) بالاتر نبوده است؟! مگر مقام امامت و ولایت امیرمؤمنان على(علیه السلام) والاتر نبوده است؟! چگونه مرتبه شفاعت صدیقه طاهره(علیها السلام) از همه پیامبران و امامان وسیعتر و پردامنهتر میباشد؛ در حالى كه ایشان نه داراى مقام نبوت بودهاند و نه واجد مقام امامت؟!
پاسخ به این سؤالات، البته در محدوده عقل و فهم بشرى، نیازمند مقدمهاى مختصر میباشد:
شفاعتگرىِ بى همتاى فاطمه(علیها السلام) از چشمانداز عرفانى
انسان، در مسیر تكاملىاش هر چه بیشتر به پیش رود، تجلىگر اسما و صفات بیشترى از خداوند متعال میگردد. آدمی در پرتو رهیدگى از خود و پیوستگى با خدا، آیینه صفات جمال و جلال خداوندى میگردد و در هر مرحلهاى از سیر به سوى حق، صفتى از صفات الهى در وجود او جلوهگر و آثار ویژه آن ظاهر میشود. اما زمینه ظهور صفات جمال الهى در وجود زن بسى بیشتر است؛ به همان سان كه زمینه تجلى صفات جلال الهى در وجود مرد بیشتر است. به وجود زن در متجلى سازى صفات جمال الهى (محبت، عطوفت، رحمت، لطافت، ظرافت و...) استعداد و توانایى ویژهاى عطا شده است؛ بر خلاف مردان كه در به ظهور رسانى صفات جلال الهى (صلابت، قاطعیت خشونت، قدرت و...) یارایى و ظرفیت ویژهاى یافتهاند.
﴿ صفحه 32 ﴾
اگر زن در مسیر بندگى خدا كه همان مسیر تكامل اوست، قدم بردارد، صفات جمال الهى در وجود او بیشتر ظهور و جلوه مینُماید. از رهگذر همین صفات است كه زنان میتوانند با خداوند رابطهاى عمیقتر برقرار كنند، صفات او را بیابند و او را به علم حضورى بشناسند.
بارى، زن طبعاً مهربانتر و عطوفتر از مرد است و به كارهاى ظریف و لطیف، مایلتر؛ چرا كه با ویژگیهاى روانى و ذاتىاش سازگارتر است.
شكى نیست كه صفات «رأفت و عطوفت»، «مهربانى و رحمت» و «عفو و گذشت» در وجود زنان بسى قویتر از وجود مردان است.
در عرصه روانشناسىِ تفاوتهاى مرد و زن، اگر چه در بین روانشناسان، اختلافات فراوانى وجود دارد، اما همگى ایشان در این مسأله متّفقند كه عاطفه و احساس زنان، بسى نیرومندتر و گستردهتر از عواطف مردان است.
والاترین مایه امتیاز زن بر مرد، در عواطف و احساسات برتر میباشد؛ همان بُعد وجودى كه با لطافت، ظرافت، زیبایى و عظمت روح انسانى مرتبط است. از اینروست كه گرمی بازار محبت در جهان، از وجود زن است. گرمابخش سراى انسانیت، وجود زن است. در عرصه خانواده، دلربایى محبت مادر بیشتر است یا پدر؟ جاذبه محبت خواهر بیشتر است یا برادر؟ چرا در تمام فرهنگهاى جهان، مادر به عنوان سمبل مهربانى و عطوفت شناخته شده است؟
بى شك، قویترین عامل ایجاد جاذبه و برقرارى محبت و صمیمیت در محیط خانواده، دختران و مادرانند. اگر چنین ویژگى عاطفى والایى در وجود زنان نمیبود، كانون گرم و با صفاى خانوادهها به كویرى خشك و بىروح مبدل میگشت ؛ چرا كه به مردان توانایى برقرارى چنین صفا، محبت و صمیمیتى داده نشده است.
عواطف بىشایبه، ویژگى منحصر به فرد زنان عالم است؛ مردان را بهر كارى دیگر ساختهاند. این عواطف و احساسات، نشانه و نمودى از رحمت ویژه خداوند به بندگانش
﴿ صفحه 33 ﴾
میباشد؛ این عشق و محبت سرشار در وجود زن، ظهور و جلوهاى از عشق و محبت خدایى است.
خوشا به حال زنانى كه استعدادهاى عظیم وجود خویش را بشناسند، به پرورش و رشد آن اهتمام ورزند و آن را در مجراى درست و خداپسندانه آن به كار گیرند. این رحمت و محبتى كه در نهاد زن به ودیعت نهاده شده است، چونان حبل و ریسمان محكمی است كه رابطه حقیقى بین زن و خدا را برقرار میسازد؛ بسان رشته مطمئنى است كه یك سوى آن در قلب زن و دیگر سوى آن به مقام ذات الهى متصل است. زن، بایستى كه این حبل متین الهى را بگیرد و با مددگیرى از آن، مداوم به پیش برود تا او را به جایگاه مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیك مُقْتَدِر(44) رساند.
و اما روایات پُرشمارى كه گستردهترین مرتبه شفاعت را ویژه حضرت زهرا(علیها السلام) معرفى میكنند، نه بدان معنا كه دیگران از مقام شفاعت بىبهرهاند؛ بلكه بدین معناست كه:
حضرت زهرا(علیها السلام)، به خاطر لطافت خاص روحى، مظهر تام و تمام رحمت الهى گشته است. از آنجا كه رحمت و عطوفت خداوندى در وجود زن، بیشتر جلوه و بروز مینماید و در وجودى كه از همه چیز بریده و سراپا فناى در خدا گردیده است، به اوج تجلّى میرسد، میتوان گفت: ریشهاىترین و عمیقترین محبتها، رحمتها، رأفتها، عطوفتها و مغفرتهاى خداوند در وجود حضرت زهرا(علیها السلام)تجلى و ظهور كرده است. از همین روست كه آخرین و گستردهترین شفاعتها كه خود، نمود و تجلى رحمت بیکرانه الهى است، به دست مهربان فاطمه زهرا(علیها السلام) صورت میپذیرد:
معدن دُرّ ولایت، منبع فیض خُدا *** در شفاعت، عالَمى چشم انتظار فاطمه
چون به محشر بر شفاعت لب گشاید لطف دوست *** بخشد از رحمت گناه دوستدار فاطمه.(45)
﴿ صفحه 34 ﴾
براى زنان، مایه بسى مباهات میباشد كه از جنسى آفریده شدهاند كه فاطمه زهرا(علیها السلام) نیز از آن جنس بودهاند. براى زنان، مایه بسى افتخار است كه با ویژگیهایى از مردان ممتاز شدهاند كه با آن استعدادها میتوانند همچون زهراى اطهر، جلوهنُماى جمال الهى شوند و آینهدار عشق، محبت، رحمت و مهربانیهاى خدایى گردند.
یا فاطمه!
سرشتم، مهر و محبت تو!
بهشتم، مزار بىچراغ تو!
چنان كُن كه سرنوشتم، باشد لطف و شفاعت تو!
یا فاطمه!
تو زهرایى و شفیعه روز جزا!
تو فاضلهاى و آینهدار فضلت، محشر كبرا!
یا فاطمه!
به حقّ رحمتت! به حُرمت عطوفتت!
دست من و لطف و عطاى بىكرانهات.
جرم من و شفاعتگرى یگانهات.
یا فاطمه!
اى مظهر رحمت بیکرانه الهى!
اى تجلّى عطوفت بىهمتاى خدایى!
اى بروز رأفت بىپایان بارى:
اهل عصیان گر تو را روز جزا حامى كنند *** قهر سبحانى كند تیغ جزا را در نیام
گر گشایى از شفاعت بر گنهكاران درى *** بندد از رحمت خدا درهاى دوزخ را تمام.(46)
فاطمه، نازلفرماى جبراییل
پیوند اهلبیت با عالم غیب، پیوندى مداوم و همیشگى بوده است. در حقیقت ایشان،
﴿ صفحه 35 ﴾
گنجینهداران علمى بىكران میباشند كه آستان مباركشان به دوام فرودگاه و عروجگاه ملایك مقرب الهى بوده است.
در میان اهلبیت(علیهم السلام)، عصمت كبرا(علیها السلام) از پیوندى بس شگفت و ارتباطى بس شگرف با عالم ملكوت برخوردار بوده است كه صد البته ادراك و توصیف چنین پیوندهاى بلند غیبى، معنوى و عرفانى براى فهم بشرى اگر ممتنع نباشد، فوق طاقت و بسى مشكل میباشد:
فضل زهرا را بشر كى میتوان احصا كند؟ *** قطره را قدرت نباشد وصفْ از دریا كُند.
روح متعالى و پرعظمت زهراى اطهر كه از ادراك آن حیران شود عقول، سبب شد تا پس از عروج جانگداز پیامبر، روح اعظم از اوج عرش به حضیض فرش فرو آید و تسلاّبخش قلب داغدیده دردانه پیامبر گردد.
پس از ارتحال جانكاه پیامبر، جبراییل امین، از جانب ربّالعالمین مأموریت مییابد تا با آمد و شُدى مكرر به محضر پركرامت فاطمه مرضیه و خبردِهى از جایگاه پدر و پرده بردارى از عالم غیب،(47) مونس و همنشین روح عظیم و لطیف فاطمه در فراق پدر گردد.
بارى، در آن ایام سخت و جانفرسا، جبراییل با فرودهایى مكرر و ادامهدار، تمام مسایل و حوادث پس و پیش رو تا برپایى قیامت را به اطلاع آن حضرت میرسانید و امیرمؤمنان على(علیه السلام) نیز آنها را مینگاشت و بدین سان «صحیفه فاطمه» شكل میگرفت.
مصحف فاطمه در واقع، یكى از تجلیات علم بىنهایت الهى بر روح عظیم فاطمه مرضیه(علیها السلام) میباشد كه بنابر روایات، اخبار گذشته و آینده تا خاتمه قیامت در آن مصحف شریف موجود است؛482) مصحف شریفى كه یكى از منابع اصلى علم امامان
﴿ صفحه 36 ﴾
میباشد و پس از فاطمه دست به دست، از امامی به امام دیگر سپرده شده است تا این كه اینك در دست پاك یوسف زهرا آن حجت بر حق الهى و صدف دریاى رحمت رحمانى،( عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف) قرار یافته است.(49)
این مقام، فضیلتى بىنظیر براى صدیقه طاهره میباشد؛ چرا كه سابقه نداشته است كه جبراییل جز با طبقه اول انبیاى عظام چنین رفت و آمدهاى مكررى داشته باشد و این همان فضیلت یگانهاى است كه عارف بزرگ قرن ما، خمینى كبیر، آن را والاترین فضیلت فاطمه زهرا(علیها السلام) میشمارند:
راجع به حضرت صدیقه(علیها السلام)، بیان خود را از هر ذكرى قاصر میدانم. فقط به یك روایت كه با سند معتبر در كافى شریف(50) نقل شده است، تبرك میجویم.
حضرت امام صادق(علیه السلام) میفرماید: فاطمه(علیها السلام) بعد از پدر، هفتاد و پنج روز زنده بود و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرییل امین، خدمت ایشان میآمد و عرض تعزیت میكرد و مسایلى از آینده را نقل میفرمود.
ظاهر روایت، این است كه در این 75 روز، مراودهاى برقرار بوده است ؛ یعنى رفت و آمد جبرییل زیاد و مداوم بوده است. گمان ندارم كه چنین امرى غیر از طبقه اول از انبیاى عظام براى كسى
﴿ صفحه 37 ﴾
دیگر وارد شده باشد جبرییل امین، در ظرف 75 روز، آمد و شدى داشته و مسایل واقع در آتیه را بیان میكرده و حضرت امیر هم آنها را مینوشته است. حضرت امیر، همانطورى كه كاتب وحى رسول خدا بوده، كاتب وحى حضرت صدیقه در این 75 روز، نیز بوده است.
مسأله فرود آمدن جبرییل، یك مسأله ساده نیست؛ خیال نشود كه جبرییل براى هر كسى امكان نزول دارد. یك تناسب كامل بین مقام و عظمت جبراییل كه روح اعظم است، و روح آن شخصى كه جبرییل بر او وارد میشود، لازم است. چه همچون بعض اهل نظر قایل شویم كه تنزل جبراییل به واسطه روح عظیم خود پیامبر یا ولى میباشد و این روح بلند نبى یا ولى است كه جبراییل را تنزیل میدهد و چه به سان بعض اهل ظاهر بگوییم كه حق تعالى، روح اعظم را مأموریت میدهد كه نازل شود، تناسب كاملى بین طرفین، لازم و ضرورى است؛ تا تناسبى روحى با جبراییل كه روح اعظم است، موجود نباشد، نزولى امكان ندارد. چنین تناسبى تنها بین جبرییل و ارواح بلند انبیاى درجه اول مثل ابراهیم، موسى، عیسى و رسول خدا بوده است.
چنین رابطهاى براى همه كس نبوده است. حتى درباره ائمه هم ندیدهام وارد شده باشد كه جبرییل این چنین بر آنها نازل گشته باشد.
این مقام، تنها ویژه حضرت زهرا(علیها السلام) است كه جبرییل در طول این 75 روز، به طور مكرر، بر حضرت وارد شده و مسایل آتیه را، كه بر ذُریه او وارد میآمده، بیان میكرده و حضرت امیر هم ثبت میفرموده است. ممكن است یكى از مسایلى كه بیان فرموده است، مسایلى باشد كه در عهد ذُریه بلند پایه او حضرت صاحب(علیه السلام) واقع میشود كه مسایل ایران هم جزو آن است.
در هر صورت، من این شرافت و فضیلت را براى حضرت زهرا(علیها السلام) از همه فضایلى كه براى ایشان ذكر كردهاند، هر چند آنها هم فضایل بزرگى است، بالاتر میدانم؛ فضیلتى كه جز براى انبیا(علیهم السلام)، آن هم نه همه انبیا، بلكه تنها براى طبقه بالاى انبیا و بعض از اولیایى كه در رتبه آنها میباشند، براى كسى دیگر حاصل نشده و چنین تعبیرى كه رساننده رابطهاى مداوم و مراودهاى 75 روزه میباشد براى هیچكس تا كنون واقع نشده است. این فضیلت، از فضایل مختص حضرت صدیقه(علیها السلام)است.(51)
﴿ صفحه 38 ﴾
فاطمه، سفارششده برترین رسول الهى
در فضیلت فاطمه زهرا(علیها السلام) همین بس كه اشرف مخلوقات و برترین كاینات، پیامبر رحمت، محمد مصطفى(صلى الله علیه وآله)، عُمرى را به معرفى فاطمه میپردازد؛ در هر فرصت مناسبى از فضل و فضیلت فاطمه سخن میراند و احترامى بى حد و حصر در حق وى روا میدارد تا شاید این فرشیان حق ناشناس، قدرشناس این گوهر دردانه عرشى گردند:
حق شناسان گر به دست آرند معیار تو را *** حد فوق ماسوا دانند مقدار تو را.(52)
آرى، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از همان آغاز تولد فاطمه(علیها السلام)، مأموریت مییابد تا به هر گونه ممكن، قدر و منزلت ملكوتى فاطمه(علیها السلام) را به امت خویش بشناساند؛ از این روى، شاهد آن میگردیم كه پیامبر مكرم اسلام در زمانها و مكانهاى مختلف، به كرّات، به معرفى حبیبه خدا، فاطمه زهرا(علیها السلام) میپردازند. از همین جمله است معرفى تاریخى فاطمه(علیها السلام) از سوى پیامبر كه به عنوان سند افتخارى در صحیفه تاریخ، ثبت و جاودانه گردید:
روزى پیامبر، در حالى كه دست فاطمه(علیها السلام) را گرفته بودند، از منزل خارج شدند و در میان جمع مسلمانان حضور یافتند و خطاب به ایشان فرمودند:
هر كه این دختر را میشناسد كه میشناسد، اما هر كه او را نمیشناسد، بداند كه او فاطمه دختر محمد است. او پاره وجود من است. او قلب من است. او روح میان دو پهلوى من است. هر كه او را بیازارد مرا آزرده است و هر كه مرا بیازارد، همانا خدا را آزار و اذیت رسانیده است.(53)
اى كه روح و تنت از روح و تن ختم رُسُل ! *** در سراپاى تو پا و سر احمدْ مُدغَم
«و مَنْ آذاك فَقَدْ آذاىْ» محمد فرمود *** روح در روح، بدن در بدن آغشته به هم
این چنین نُسخه دگر، نُسخهنویس ایجاد *** نه رقم كرد و نخواهد پس از این كرد رقم.(54)
امثال این فرمودههاى حكمتآمیز در شأن فاطمه(علیها السلام) كه بسى هم فراوان است، از
﴿ صفحه 39 ﴾
زبان پاك وجودى صادر شده كه طبق صریح آیات قرآن، هرگز رفتارى از روى خواستههاى نفسانى یا گفتارى برخاسته از احساسات غیرعقلایى از وى صادر نمیشود:
... وَ مَا یَنْطقُ عَن الْهَوى؛ اِنْ هُوَ الاَّ وَحْىٌ یوُحَى ؛ عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى؛(55)
و از سر هوا و خواست نفس سخن نمیگوید ؛ سخن او، جز وحیى نیست كه بر او الهام میشود ؛ فرشته نیرومند او را آموزانده است.
بارى، گفتارش عین حكمت است. رفتارش عین حقیقت است. سخنش عین وحى الهى است. كلامش عین خواست خدایى است. كردارش عین رضایت بارى است .چنین وجود نورانى و پاكى در شأن یگانه دخترش میفرماید:
فِداكِ اَبُوكِ یا فاطِمَةَ !(56) پدرت بادا فداى بود تو! اى فاطمه!
بضعه پاك تن احمد تویى! *** طور لقا، جلوه سرمد تویى!
شأن تو این بس كه تو را داده اَب *** امّ ابیها لقب اى منتخب!(57)
چنین تعابیر والایى نه برخاسته از فوران احساسات پدرانه؛ بلكه نشأت گرفته از نگاهى خدابینانه است. زبان مقدسى به چنین عبارات روحفزایى مترنم گردیده است كه جز به كلام وحیانى و خدایى متكلم نمیگردد.
این بیان نورانى پیامبر، برانگیزنده معرفتى بس عمیق نسبت به مقام بىنظیر فاطمه(علیها السلام)میتواند باشد و رساننده این واقعیت كه فاطمه(علیها السلام)، جان و جانان رسول خداست؛ فاطمه، رَوح و ریحان رسول خداست؛ فاطمه پارهاى از وجود رسول خداست و در یك كلام: فاطمه، مایه قوام و استمرار وجود رسول خداست:
مطلع نور ایزدى، مبدأ فیض سرمدى *** جلوه او حكایت از خاتم انبیا كند.(58)
نه تنها گفتار پیامبر، معرّف فضیلت و منزلت فاطمه میباشد؛ كه تمام رفتار پیامبر
﴿ صفحه 40 ﴾
نسبت به فاطمه، شناساى گوهر وجودى فاطمه میباشد؛ رفتارهایى برخاسته از اوج محبت، اكرام و احترام كه جز در مورد فاطمه، براى احدى سابقه نداشته است.
هر هنگام كه فاطمه به محضر پدر وارد میشود، پیامبر تمام قد به احترامش قیام مینماید، فاطمهاش را در آغوش میگیرد، بر دستانش بوسه میزند و او را بر جایگاه خویش مینشاند؛ و نیز چنین است احترام فاطمه نسبت به پدر:
هر گاه بر پیامبر وارد میشد، پیامبر او را خوشآمد میگفت، دستانش را میبوسید و او را در جایگاه خویش مینشاند. هر گاه كه پیامبر بر فاطمه وارد میشد، فاطمه از جابرمیخاست و به استقبالش میشتافت ،او را خوشآمد میگفت و دو دست پدر را میبوسید.(59)
در مقامی دیگر، پیامبر رحمت، به سان گلى معطر، فاطمه را میبوید و در بیان وجه حكمت این رفتار عجیب خویش، پردهاى از سرّ این احترامهاى بىنظیر برمیدارد:
فاطمه، حوریهاى است به صورت انسان. هر زمان كه مشتاق رایحه بهشت میشوم، دخترم فاطمه را میبویم.(60)
احمد به سان عطر جنت بوید او را *** ایزد سلام از خود مكرر گوید او را
با گوش جان در وصف او بشنو ز طه: *** امّ ابیها، بضعةٌ منّى، فداها.(61)
از افقى دیگر
احترامهاى بىحد رسول نسبت به دخترش فاطمه را اگر از زاویهاى دیگر بنگریم، در بردارنده افتخارى بس عظیم براى همه زنان جهان در طول تاریخ میباشد. این گفتارها و رفتارهاى ویژه در بُرههاى صادر میشود كه دختران، مایه ننگ و ذلت شمرده میشوند و سرنوشتى جز تحقیر و خوارى در انتظارشان نیست. در چنان محیطى، صحیفه تاریخ نظارهگر والاترین رفتارها و اکرامها نسبت به یك دختر و آن هم از جانب برترین و
﴿ صفحه 41 ﴾
شریفترین آفریدگان، میگردد؛ رفتارهایى سرشار از احترام، عشق و محبت كه براى همه زنان جهان، افتخاربخش است و ایجادگر احساس كرامت، عزت و شرافت؛ عزت و شرافتى كه در برهههاى مختلف تاریخ، بدان وَقْعى نهاده نشده است و در بیشتر زمانها به فلاكت، ذلت، فساد و هلاكت تبدیل گشته است. به فرموده حكیم فرزانه به ابدیت پركشیدهمان:
ولادت با سعادت فاطمه، در زمان و محیطى واقع شد كه زن به عنوان یك انسان، مطرح نبود و وجود او موجب سرافكندگى خاندانش، در نزد اقوام مختلف جاهلیت، به شمار میرفت. در چنان محیط فاسد و وحشتزایى، پیامبر بزرگ اسلام دست زن را گرفت و از منجلاب عادات جاهلیت، نجات بخشید. تاریخ اسلام، گواه احترامات بى حد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به این مولود شریف است تا نشان دهد كه زن، داراى بزرگى ویژهاى در جامعه میباشد كه اگر برتر از مرد نباشد، كمتر نیست. پس این روز، روز حیات زن و روز پایهگذارى افتخار و نقش بزرگ او در جامعه است.(62)