قرائتهاى مختلف؛ حربهاى براى مقابله با قرآن
در قسمتهاى پیشینِ كتاب سخنانى به اختصار درباره عظمت و ویژگىهاى بزرگترین نعمت الهى بر بندگان، یعنى قرآن كریم، بیان شد. نیز گذشت كه خداى متعال، قرآن كریم را به وسیله شریفترین فرشتگان، حضرت جبرئیل امین، بر عزیزترین بندگان خود، حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) نازل فرمود تا در اختیار انسان قرار گیرد و انسان با آشنا شدن و به كار بستن دستورات و رهنمودهاى این كتاب آسمانى در زندگى فردى و اجتماعى، سعادت دنیا و آخرت خویش را تأمین كند.
بخشى از بیانات حضرت على(علیه السلام) در نهجالبلاغه، مبنى بر لزوم تمسك به قرآن با هدف رفع فتنهها و گمراهىها و درمان دردها و مشكلات فردى و اجتماعى، مورد توجه قرار گرفت و نیز گفته شد تفسیر و تبیین قرآن به معناى تبیین احكام و تفصیل جزئیات مسائل و وظایف دینى، تنها در صلاحیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام)است. این مطلب نیز توضیح داده شد كه تفسیر قرآن در خارج از حوزه احكام و وظایف دینى و تبیین معارف آن براى دیگران نیز تنها در صلاحیت متخصصان و عالمان دین و آشنایان به علوم قرآن و اهلبیت است گفتیم تنها، دانشمندانى كه عمر خویش را در فهم معارف دین و علوم اهلبیت مصروف كردهاند، قادرند متشابهات و محكمات قرآن را از یكدیگر باز شناسند و به كمك محكمات و روایات اهلبیت(علیهم السلام) متشابهات قرآن را نیز تفسیر و
﴿ صفحه 99 ﴾
معارف قرآن را براى مردم بیان كنند تا مردم بتوانند آن را مبناى حركت فكرى و الگوى عملى و تكامل فردى و اجتماعى خود قرار دهند و این دعوت خداوند را كه: یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما یُحْیِیكُم(66)، لبیك گویند و زمینه رستگارى خود را فراهم سازند.
در مقابل اشاره كردیم كسانى از دیرباز با الهامات و وساوس شیطانى در صدد برآمدهاند تا مردم را از قرآن جدا كنند. اینان براى رسیدن به اهداف شیطانى خود در تلاشند تا با شبههآفرینى چنین وانمود كنند كه قرآن قابل فهم نیست و در نتیجه نباید انتظار داشت كه قرآن ما را در زندگى هدایت و راهنمایى كند، و گفتیم این شبهه شیطانى كه در طول تاریخ به اشكال مختلفى وجود داشته است، امروزه به شكل تكامل یافتهاش به اوج خود رسیده و به صورتهاى جدیدى مطرح مىشود؛ تا بدانجا كه گاه امروزه مخالفان قرآن و فرهنگ دینى تخیلات خود را به شكل این تئورى كه «زبان دین زبان مخصوصى است» بیان مىكنند، تا كسانى را كه از علوم و معارف دینى آگاهى كافى ندارند فریب دهند. هنگامى كه از اینان سؤال مىشود منظورشان از این كه «زبان دین زبان مخصوصى است» چیست، آنان در پاسخ، «خاص بودن زبان دین» را چنین بیان مىكنند كه آموزههاى دینى و قرآن، الفاظ و قالبهایى است كه محتواى آنها را برداشتها و ذهنیتهاى خود انسانها تشكیل مىدهد. البته این افراد معمولا با انتخاب عبارتهاى ادبى و خواندن اشعار احساسى، نظریه خود را به گونهاى بیان مىكنند كه مردم به آسانى به هدف و مقصود آنها پى نبرند؛ زیرا در آن صورت به بىاساس بودن سخن آنها پى خواهند برد.
به نظر مىرسد تفكر مذكور كه گاه با نام «صراطهاى مستقیم» و گاه با تعبیر «برداشتها، قرائتها یا تفسیرهاى مختلف از دین» و گاه در قالب تئورىهاى «زبان دین» و یا «دین اقلّى و اكثرى» بیان مىشود هدفى جز مقابله با اعتقادات دینى و تفكر
﴿ صفحه 100 ﴾
توحیدى نداشته باشد. بر آگاهان پوشیده نیست كه متدینان و به خصوص اندیشمندان تیزهوش مسلمان، زیركتر از آنند كه به دور بودن سخنان آنان از عقل و منطق پىنبرند یا از اهداف پنهان القاكنندگان این شبهاتِ بىاساس غافل بمانند.
انگیزه و هدف مخالفان فرهنگ دینى از نظر قرآن
با توجه به مطالب پیش گفته این سؤال مطرح مىشود كه انگیزه و هدف مخالفان از این شیطنتها در مقابله با قرآن و فرهنگ دینى مردم چیست؟ براى پاسخ، ابتدا نظر قرآن را بررسى مىكنیم و سپس به توضیح سخن حضرت على(علیه السلام) در نهجالبلاغه در این باره مىپردازیم.
از قرآن چنین استفاده مىشود كه از همان آغاز نزول، شیطان درصدد برآمد و تمام سعى خویش را به كار گرفت تا با استفاده از نقاط ضعفِ شیاطینِ انس و انسانهاى دنیاپرست، مردم را از قرآن جدا كند. از شیطان نیز جز این انتظار نمىرفت؛ زیرا قسم یاد كرده بود كه فَبِعِزَّتِكَ لاَغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمخْلَصین(67)؛ به عزتت سوگند، كه همه آدمىزادگان را گمراه مىكنم، مگر بندگان مخلَص تو كه از فریب دادن آنها مأیوس هستم. شیطان براى عملى كردن نقشه خود مبنى بر گمراه كردن مردم و محروم كردن آنها از معارف قرآن، آیات متشابه قرآن كریم را دستآویز قرار داد. دنیاپرستان و اولیاى خود را به تبعیت از متشابهات قرآن، بدون توجه به محكمات، تشویق و ترغیب مىنمود تا از طریق آنان سایرین را نیز به تردید و گمراهى بكشاند. خداى متعال بعد از تقسیم آیات قرآن به محكمات و متشابهات مىفرماید: فَاَمَّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَاْویلِه(68)؛ كسانى كه سرتا پاى وجودشان انحراف و پلیدى و خود پرستى است و قلبشان بیمار است و تحت تأثیر القائات شیطان قرار گرفتهاند، محكمات قرآن و عقاید بدیهى و روشن دین را رها مىكنند و با استناد به ظاهر آیات متشابه در
﴿ صفحه 101 ﴾
تلاشند تا با تفسیرهاى نابجا و تحریف معارف قرآن مردم را گمراه كنند. اینچنین انسانهایى دستپروردگان شیطانند، كه او را در تحقق بخشیدن به هدفش یارى مىدهند. قرآن این انسانها را با عناوینى از قبیل «فى قُلُوبِهِم زَیْغٌ» یا «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» یاد مىكند و مردم را از پیروى آنان بر حذر مىدارد.
آنچه در اینجا مورد تحقیق و بررسى قرار مىگیرد، تبیین انگیزه چنین انسانهایى در مخالفت با فرهنگ دینى، از نظر قرآن است. قرآن كریم مىفرماید كسانى با انگیزه «اِبْتِغاءَ الْفِتْنَة»، متشابهات قرآن را ملاك فكر و عمل خود قرار مىدهند و با دستآویز قرار دادن متشابهات یا با تأویل و تفسیرهاى نادرست از آیات، ظاهر قرآن را رها كرده، فتنهجویى مىكنند.
سؤالى كه در اینجا مطرح مىشود این است كه فتنه چیست؟ و فتنهجویى كدام است؟ متخصصان علم لغت، به خصوص آنهایى كه سعى دارند لغت را به معناى اصلى خود برگردانند و با توجه به معناى اصلى لغت واژهها را معنا كنند، گفتهاند «فتنه» در اصل به معناى داغ كردن شىء بر روى آتش است. آن گاه كه شىء بر روى آتش قرار مىگیرد تا داغ یا سوزانده یا ذوب شود، عرب از این معنا به «فَتَنَهُ»؛ یعنى آن شىء را داغ كرد، تعبیر مىكند. در قرآن نیز مادّه «فَتَنَهُ» به همین معناى لغوى به كار رفته است؛ آن جا كه مىفرماید: یَوْمَ هُمْ عَلَى النّارِ یُفْتَنُون(69)؛ یعنى روزى كه آنها با آتش سوزانده مىشوند.
بنابراین، اصل معناى لغوى «فتنه» سوزاندن و ذوب كردن است؛ لكن چنانكه لغتشناسان مىگویند گاه با توجه به لوازم یك معناى لغوى، آن معنا به لوازم یا ملزومات آن نیز سرایت مىكند و با اشراب لازمه معنا و استعمال آن لغت در لازمه معنا، كم كم آن لازم به صورت معناى دوم و سوم براى لغت در مىآید. لغت و واژه «فتنه» نیز بدین صورت است؛ زیرا چنانكه گفته شد «فتنه» در اصل به معناى داغ شدن است، لكن «داغ شدن» یك لازمهاى دارد و آن اینكه اگر این داغ شدن و در آتش قرار گرفتن در مورد
﴿ صفحه 102 ﴾
انسان اتفاق بیفتد ـ نظیر آیه یَوْمَ هُمْ عَلَى النّارِ یُفْتَنُون(70) ـ انسان حالت اضطراب پیدا مىكند. اضطراب نیز گاه ظاهرى و بدنى است؛ مثل آنكه مربوط به داغ شدن و سوختن جسمانى است و گاه ناشى از امور باطنى و روحى است. پس اضطراب در واقع از لوازم «فتنه» و داغ شدن است؛ سپس از باب توسعه در معناى لفظ، به چیزهایى كه باعث اضطرابهاى معنوى و باطنى مىگردد نیز «فتنه» اطلاق مىشود. از آنجا كه یك قسم از اضطرابهاى روحى و روانى، اضطراب و نگرانى و تردیدى است كه در زمینه اعتقادات پیش مىآید؛ به آنچه چنین اضطرابهایى را باعث شود نیز «فتنه» گفتهاند.
آنجا كه گفته مىشود «فتنه در دین»؛ به این لحاظ است كه كسانى در صدد برمىآیند تا با القائات موهوم و باطل، متدینان را در اعتقادات و ایمانشان دچار تزلزل و اضطراب كنند و آنها را از دین حق و اعتقادات دینى برگردانند.
به امتحان نیز «فتنه» گفتهاند؛ زیرا موجب اضطراب و نگرانى است. چون انسان در هنگام امتحان، مضطرب و نگرانِ نتیجه است، آرامش روحى و سكونت قلب ندارد. واژه «فتنه» در قرآن نیز در آیات متعددى به همین معناى امتحان آمده است. قرآن مىفرماید: اِنَّما اَمْوالُكُمْ وَ اَوْلادُكُمْ فِتْنَة(71)؛ اموال و فرزندان شما وسیله آزمایش شمایند. یا مىفرماید: وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِ وَ الْخَیْرِ فِتْنَة(72)؛ ما شما را به وسیله خیر و شر و نعمت و نقمت مىآزماییم. گاه نیز به خودِ عذاب و ناراحتى «فتنه» اطلاق شده است.
بدیهى است در آیه مورد بحث (هُوَ الَّذى اَنْزَلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ اُمُّ الْكِتابِ وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَامَّا الَّذینَ فِى قُلوُبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ) فتنه به معناى فتنه در دین مراد است؛ زیرا تبعیت از متشابهات با امتحان و آزمون تناسبى ندارد و كسانى كه از متشابهات تبعیت مىكنند درصدد شكنجه و عذاب كردن دیگران نیستند. نیز به معناى داغ كردن و سوزاندن نیست؛ بلكه فتنه جویى آنها بدین علت است كه در
﴿ صفحه 103 ﴾
صددند تا با دستآویز قرار دادن آیات متشابه، در افكار و عقاید دینى مردم تزلزل و اضطراب ایجاد كنند و آنها را گمراه نمایند.
موضع قرآن در مقابله با فتنه در دین
«فتنه در دین» به معنایى كه توضیح داده شد، مقابله پنهان و از نوع فریب و حیله محسوب مىشود. این كار، با پوشش ایمان ظاهرى، به منظور از بین بردن اصل دین صورت مىگیرد. چنین فتنهگرانى با استفاده از چهره نفاق، اندیشههاى شیطانى خود را چنان پنهان نگه مىدارند كه تشخیص انگیزههاى ضد دینى آنها براى عموم مردم كار آسانى نیست. به همین سبب نیز قرآن آن را بزرگترین گناه شمرده است و مردم را به این بزرگترین خطرِ دنیا و آخرت توجه داده و از آنها خواسته تا به مقابله با آن برخیزند و از هستى مادى و معنوى خویش دفاع كنند.
دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان معمولا از دو شیوه عمده استفاده مىكنند. در اینجا ضمن توضیح راهكارهاى دشمنان قرآن و فرهنگ دینى، از موضع قرآن در مقابله با توطئههاى دشمنان آگاه خواهیم شد.
1. فتنه نظامى
یكى از شیوههاى معمول دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، مبارزه فیزیكى و جنگ علنى است كه سعى مىكنند با حمله نظامى به كشورها و مردم مسلمان و كشتن و قتل و غارت آنان به اهداف خود نایل آیند. در این صورت هر چند ممكن است تعدادى از مسلمانان را شهید كنند و موجب ضرر و زیانهایى براى كشور اسلام شوند؛ لكن هرگز به اهداف خود نمىرسند و نه تنها مسلمانان از كشته شدن در راه دین زیان نمىبینند، بلكه در دین و اعتقاد خود پابرجاتر و راسختر مىگردند. در فرهنگ دینى هدف از زندگى این دنیا تكامل انسان و رسیدن به مقام قرب الهى در سایه اعتقادات برحقِ دینى و عبادت و بندگى است كه اوج آن به شكل شهادت در راه خدا تجلّى مىكند.
﴿ صفحه 104 ﴾
در مقابل این استراتژى دشمنان، موضع قرآن نیز این است كه: قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یَكُونَ الدِّینُ كُلُّهُ لِلّه(73)؛ با دشمنان اسلام بجنگید تا ریشه فتنه نابود شود و دین حق حاكم گردد. در این مقاتله، شعار مسلمانان نیز این است كه: هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا اِلاَّ اِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ اَنْ یُصِیبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَاب مِنْ عِنْدِهِ اَوْ بِاَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا اِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُون(74)؛ آیا براى ما جز یكى از دو نیكى (پیروزى یا شهادت) را انتظار مىبرید؟ پس انتظار بكشید كه ما هم با شما در انتظاریم.
2. فتنه فرهنگى
دومین شیوه عمده دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، كارهاى فرهنگى است كه یكى از مهمترین آنها القاى شبهات است كه به منظور گمراه كردن مردم مسلمان صورت مىگیرد. بدیهى است راهكارها و ابزار و آلاتى كه در این نوع مبارزه بهكار گرفته مىشود و نیز روشها و پیامدهاى آن با حمله نظامى بهكلى متفاوت است. اگر در حمله نظامى، دشمن با پیشرفتهترین سلاحها براى كشتن و قتل و غارت و از بین بردن جسم مسلمانان به میدان مىآید، در نوع دوم با سلاح قلم و بیان بر آن است تا فكر و اندیشه آنان را منحرف و فاسد سازد. اگر در حمله نظامى دشمن با قساوت هر چه تمامتر با سربازان مسلمان روبهرو مىشد، در تهاجم فرهنگى با روى خوش و از در دلسوزى وارد مىشود. اگر در حمله نظامى، مسلمانان به روشنى دشمن را مىشناختند در تهاجم فرهنگى دشمنشناسى كار آسانى نیست. اگر در حمله نظامى دشمن با تعبیه میدانهاى مین و استفاده از جنگافزارهاى پیشرفته در صدد نابود كردن اجسام خاكى بود، در تهاجم فرهنگى در پى آن است كه با گستراندن دامهاى شیطانى و طرح شبهات بىاساس، روحها و اندیشهها را تصاحب كند و با تهى كردن انسانها از باورها و ارزشهاى دینى از درون، آنها را بكشند و در جهت منافع خود سوق دهد.
﴿ صفحه 105 ﴾
اگر در تهاجم نظامى دشمن قدرت داشت تنها عدهاى از رزمندگان مسلمان را از دنیاى پست مادى خارج كند، در تهاجم فرهنگى شیاطین در كمین نشستهاند تا با به دام انداختن جوانهاى معصومى كه از علوم و معارف دینى آگاهى كافى ندارند، نسل آینده را به انحراف و سقوط بكشاند. هر چند دشمنان از این شیوه دینستیزى نیز طرفى نخواهند بست و ملت مسلمان و به خصوص جوانان تحصیلكرده مسلمان كه از مبارزه و تهاجم نظامى با سرافرازى و پیروزمندى بیرون آمدند، هوشمندتر از آنند كه از جابهجایى دشمن از جبهه نظامى به جبهه مبارزه فرهنگى غافل شوند؛ لكن قرآن كریم به خاطر عظمت خطر و غیر قابل جبران بودن پیامدها و عواقب ناشى از شكست مسلمانان در جبهه تهاجم فرهنگى آن را مورد توجه قرار داده و ضمن هشدار به مسلمانان در این باره، از آنان خواسته است با تمام قوا در مقابل دشمنان خدا و دین ایستادگى كنند.