متضایف بودن حق و باطل
با توجه به مطالبى كه در دو فصل قبل بیان شد و در حدى كه هدف كتاب تأمین شود درباره موقعیت واهمیت قرآن و نقش این كتاب الهى از دیدگاه نهجالبلاغه در هدایت انسانها به سوى سعادت و كمال توضیحاتى به اختصار داده شد. اكنون این سؤال مطرح مىشود كه آیا رعایت مطالب پیشگفته براى استفاده از قرآن كریم و تمسك به ثقل اكبر، این میراث بزرگ پیامبر عظیمالشأن(صلى الله علیه وآله)، كافى است؟ ممكن است گفته شود اگر تمام نكاتى كه در فهم صحیح و برداشت درست از قرآن نقش دارد، رعایت گردد قهراً احكام و معارف قرآن آن گونه كه هست فهمیده مىشود و فرهنگ جامعه بر اساس رهنمودهاى قرآن كریم شكل مىگیرد و مردم در سایه حكومت دینى در پناه قرآن از خطر انحراف مصون مىمانند؛ زیرا تمسك به قرآن همان فهم صحیح معارف آن و عمل بر اساس رهنمودهاى قرآنى است. پاسخ مذكور هر چند تا حدودى در هدایتگرىهاى فردى قرآن درست تلقى مىشود؛ لكن تحقق كامل این مسأله در صورتى است كه به نقش بایسته قرآن در سطح كلان نگریسته شود و جایگاه آن در مقابل افكار انحرافى و مهاجمان به فرهنگ دینى مورد توجه قرار گیرد. به نظر مىرسد بدون شناخت افكار انحرافى مخالفانِ قرآن و مقابله با آنها از طریق روشنگرى و برملا كردن توطئههاى فرهنگى آنان، حاكم كردن فرهنگ قرآن و هدایت جامعه بر اساس اعتقادات و ارزشهاى دینى كار چندان آسانى نباشد. این نكتهاى است كه اغلب مورد غفلت قرار مىگیرد.
﴿ صفحه 84 ﴾
بنابراین به موازات سعى در فهم قرآن و عمل به رهنمودهاى آن، هیچگاه دشمنان و مخالفانِ قرآن را نباید از نظر دور داشت. تمسك به قرآن و حاكمیت بخشیدن به این كتاب آسمانى جز با شناخت تفكرات انحرافى ضد قرآنى و مقابله با آنها امكانپذیر نیست. حق و باطل همچنان كه در مقام شناخت متضایفند در مقام عمل نیز متضایفند؛ یعنى همانطور كه اگر حق را بشناسید باطل را نیز خواهید شناخت و شناخت باطل نیز شما را كمك مىكند تا حق را بشناسید، در مقام عمل نیز حاكمیت بخشیدن به قرآن در جامعه بدون شناخت مخالفان و افكار انحرافى آنان و مقابله با توطئهها و شگردهاى شیطانى آنها در تضعیف فرهنگ دینى مردم ممكن نیست. ما در این زمینه ابتدا سخن حضرت على(علیه السلام) در نهجالبلاغه را مورد توجه قرار مىدهیم آن گاه با بیان راهكارهاى مخالفانِ قرآن در منحرف كردن افكار جامعه، برآنیم تا با بیان شبهاتِ ملحدین، ذهن عموم مردم و به خصوص طبقه جوان و تحصیلكرده جامعه را با ترفندهاى شیطانى دشمنان آشنا كنیم.
شناخت دشمنان و مخالفانِ قرآن و فرهنگ دینى از چنان اهمیت و حساسیتى برخوردار است كه حضرت على(علیه السلام) مىفرماید: وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى تَرَكَهُ وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمیثاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِى نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ فَالْتَمِسُوا ذلِكَ مَنْ عِنْدِ اَهْلِهِ فَأِنَّهُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْل(51)؛ بدانید شما هرگز راه هدایت را نمىشناسید و در آن راه قرار نمىگیرید مگر آنكه كسانى كه هدایت الهى را رها كردهاند بشناسید و هرگز به پیمان الهى كه همان قرآن كریم است پاىبند نمىشوید مگر آنكه پیمان شكنان را بشناسید و هرگز از متمسكان به حبلالمتین الهى و پیروان واقعى قرآن محسوب نمىشوید مگر آنكه كسانى كه قرآن را كنار گذاشتند و به این كتاب الهى پشت كردند، بشناسید. آن گاه مىفرماید: تفسیر و معارف قرآن را از اهل قرآن (اهلبیت) بگیرید؛ زیرا آنها هستند كه علوم و معارف الهى را زنده مىكنند و جهل و نادانى را مىمیرانند.
این بیان روشنگر حضرت على(علیه السلام) مبنى بر لزوم دشمنشناسى و آشنایى با افكار
﴿ صفحه 85 ﴾
انحرافى و ضرورت معرفى منحرفان، وظیفه عالمان دینى و مبلغان علوم و معارف الهى را مضاعف مىكند؛ زیرا زدودن افكار انحرافى و شبهات ملحدان از افكار مردم به خصوص جوانانى كه از نظر علوم و معارف دینى از بنیه علمى كافى برخوردار نیستند، از كارهاى زیربنایى تبلیغ و حاكمیت بخشیدن به فرهنگ قرآنى و دینى است و بدون آن نمىتوان انتظار نتیجه مطلوب و بایسته داشت. براى روشن شدن این مطلب، بحث را در سه بخش شبهات، شگردها و انگیزههاى مخالفان از طرح شبهات پى مىگیریم.
هر چند قرآن بزرگترین نعمتى است كه خداى متعال به بندگانش عطا فرموده و هر چند خود، ضمانت حفظ آن را از دستبرد شیاطین و تحریف انسانهاى شیطانصفت بر عهده گرفته است؛ لكن این تمام داستان نیست. شیطان، این دشمن قسم خورده فرزندان آدم، نیز در هر زمان، متناسب با شرایط و روحیات حاكم بر كسانى كه از نظر موقعیتهاى اجتماعى قادر به تأثیرگذارى بر اذهان مردم هستند، شبههاى در راستاى هواهاى نفسانى آنان بر ایشان القا مىكند تا از طریق آنها عموم مردم را به دنبال خود بكشد و از قرآن و دین منحرف نماید. از آنجا كه قرآن بزرگترین وسیله نجات و هدایت و سعادت انسانهاست، همه آرزو و هدف شیطان جدا كردن مردم از قرآن و دین است. یكى از كارهاى شیطان در این راه، ترغیب و وسوسه انسانهایى است كه مىتوانند با القاى شبهات پیرامون دین و قرآن، در ایمان و اعتقاد مردم خلل وارد كنند.
فعالیت شیطان و شیطانصفتان در مبارزه با قرآن كریم از همان ابتداى نزول قرآن وجود داشته است. این فعالیتها از سفارش به پنبه در گوش قرار دادن و ممانعت از شنیدن آیات الهى و تهمت و افترازدن بر پیامبر شروع شد و امروز نیز به اشكال دیگرى ادامه دارد و از این پس نیز ادامه خواهد داشت. در این زمینه از ذكر جزئیاتِ نحوه مقابله با قرآن در طول تاریخ صرف نظر مىكنیم و براى پرهیز از اطناب بحث، با ذكر برخى از شبهههایى كه امروزه در سطح جامعه براى تضعیف فرهنگ دینى و عقاید مذهبى مردم و جوانان مطرح مىشود، سعى مىكنیم تا اذهان خوانندگان و جوانان را روشن كنیم تا با آگاهى از این ترفندهاى شیطانى بتوانند با تهاجم فرهنگى دشمنان مقابله كنند.
﴿ صفحه 86 ﴾
آنگاه كه شیاطین در مبارزه با قرآن، از نابودى و از بین بردن آن مأیوس شدند، تصمیم گرفتند مردم را از آشنایى با محتواى آن محروم كنند. مخالفان قرآن در طول چندین قرن در میان مسلمانان و به خصوص در میان شیعیان چنین تبلیغ مىكردند كه ما نباید از قرآن چندان انتظار داشته باشیم؛ زیرا قرآن براى ما قابل فهم نیست و ما از باطن قرآن مطلع نیستیم، بنابر این نمىتوان به ظاهر قرآن استناد كرد. آنها با القاى این فكر كه ما قادر بر فهم قرآن نیستیم سعى مىكردند مردم را از استفاده از قرآن محروم كنند و در نتیجه قرآن را از متن زندگى مسلمانان بیرون برانند. در این بین هر چند احترام ظاهرى به قرآن در شكل قرائت و بوسیدن و مقدس و محترم شمردن آن در میان مسلمانان رایج بود؛ لكن آنچه هدف دشمنان و مخالفان قرآن است محروم كردن مردم از محتواى قرآن و عمل به رهنمودهاى این كتاب آسمانى است.
امروزه مدعیان روشنفكرى كه از علوم و معارف اسلامى بهره چندانى ندارند گمراهكنندهترین شبههها و ترفندهاى شیطانى را كه از قرنها پیش در مغرب زمین در باب كتابهاى تحریف شده ادیان دیگر مطرح بوده است با نام افكار نو در مجامع فرهنگى و علمى جامعه مطرح مىكنند و طبقه در حال تحصیل و تشنه دانش و آگاهى را كه از مبانى افكار باطل و تخیلات شیطانى آنها بىاطلاع هستند تحت تأثیر قرار داده، به گمان خود پایه اعتقادى آنها را سست مىكنند. غافل از آنكه مردم مسلمان و به خصوص جوانان در حال تحصیل و فرهیختگان تیزهوش مسلمان، به بطلان افكار بىبنیان و عاریتى و دور از منطق و عقل آنان پى خواهند برد. عقاید و افكار و اندیشههاى مردم مسلمان و فرهیختگانِ دینباور مبتنى بر عقل و منطق و برگرفته از علوم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) است و از آبشخور وحى سرچشمه مىگیرد و هر گاه مسلمانى در زمینههاى فكرى و اعتقادى با افكار انحرافى مواجه شود در صدد برمىآید تا آن را با عالمان و متخصصان علوم و معارف دینى در میان بگذارد تا جواب صحیح و منطقى دریافت كند.
شبهه دست نیافتنى بودن حقیقت دین
شبهه «دست نیافتنى بودن حقیقت دین» با انگیزههایى بسیار شیطانى طرح گردیده و
﴿ صفحه 87 ﴾
آثارى بس ویرانگر دارد كه فعلا مجال پرداختن به همه آنها وجود ندارد. در این جا تنها با توضیح اصل این شبهه و بیان صریح برخى زوایاى پنهان و لوازم آن، قضاوت را به عهده خود شما مىگذاریم.
از آن جاكه بحث ما در خصوص قرآن كریم است شبهه مذكور را در خصوص قرآن مورد بحث و بررسى قرار مىدهیم. این شبهه در مورد فهم قرآن كریم به اشكال گوناگون و در سطوح مختلف مطرح مىشود. گاه چنین گفته مىشود كه بعضى از آیات قرآن كریم تفسیرهاى مختلف دارد و مفسرین در تفسیر و تبیین آنها اتفاق نظر ندارند و ما هر قدر هم تحقیق كنیم تا نظرى صایب كه بیانگر منظور واقعى قرآن باشد، به دست آوریم، در نهایت تنها تفسیر و نظر یكى از مفسران را خواهیم پذیرفت كه طبیعتاً دیگر مفسران آن را نظر قرآن نمىدانند. بنابراین، دستیابى به منظور واقعى قرآن میسّر نیست.
طبیعى است القاكنندگان این شبهه در صددند تا با القاى تفكر مذكور كسانى را كه از قوت فكر و اندیشهاى توانا برخوردار نیستند و قدرت تحلیل و پاسخگویى و مطالعه كافى در معارف دینى ندارند دچار تردید كنند. آنها بر اساس پندارهاى غلط فكر مىكنند بنیانهاى فكرى و اعتقادى مسلمانان بر اساس تقلیدِ كوركورانه استوار شده است كه با این تخیلآفرینىها ویران مىشود. آنان چون خوب مىدانند آن گاه كه فكر و عقل و منطق مطرح شود تنها قرآن و معارف این كتاب الهى است كه مورد تصدیق عقل سلیم ومنطق صحیح قرار مىگیرد و هر انسان حقطلب با صدق دل آن را مىپذیرد، سعى كردند شبهه مذكور را به صورتى عمیقتر مطرح كنند تا به زعم خود ضربهاى اساسى به تفكر دینى زده باشند. غافل از آن كه اندیشهورزان تیزهوش مسلمان با تحلیل تفكر آنان، به پیامدها و لوازم باطل این نوع تفكر، كه سرانجامى جز فروغلطیدن در ورطه شكّاكیت ندارد، پى خواهند برد.
به هر حال از طرح شبهه مذكور به شكلى كه بیان شد چنین برمىآید كه طرحكنندگان شبهه معتقدند قرآن كریم داراى واقعیاتى ثابت است ولى چون مفسران در تفسیر قرآن اتفاق نظر ندارند، دست ما از مقصود واقعى قرآن كوتاه است. بنابراین استفاده از قرآن ممكن نیست و باید آن را كنار گذاشت.
﴿ صفحه 88 ﴾
لكن وقتى با آیات صریح و روشن قرآن روبهرو مىشوند و نمىتوانند خدشهاى در ظهور و معناى روشن آنها وارد كنند و خود را در برابر منطق و عقل و محكمات قرآن عاجز مىبینند پاى فراتر نهاده، شبهه را به گونهاى دیگر مطرح مىكنند. آنان براى دستیابى به هدف خود، كه بىاعتبار كردن قرآن و اعتقادات و ارزشهاى دینى است، از سخن قبلى خود، مبنى بر عدم امكان فهم قرآن و معارف دینى، كاملا تغییر موضع داده، درست در نقطه مقابل قرار مىگیرند. آنها در موضع قبلى خود با قبول معنایى ذاتى و واقعى براى سخن قرآن و معارف دینى آنها را وراى دسترسىِ انسان مىدانستند؛ امّا در این موضع جدید، قرآن و آموزههاى دینى را تهى از واقعیت دانسته، معارف و دستورات دینى را برداشتهاى ذهنى افراد از آیات تلقى مىكنند و مىگویند نه تنها قرآن، بلكه همه كتابهاى آسمانى چنان نازل شدهاند كه مىتوانند به گونههاى مختلفى تفسیر شوند و همه آن تفاسیر مختلف و برداشتهاى متفاوت درست و صحیح باشند. اگر سؤال شود: حتى در صورتى كه آن تفاسیر و برداشتها در حد تضاد با یكدیگر اختلاف داشته باشند؟ آنان در پاسخ خواهند گفت: اختلاف برداشتها و لو در حدّ تضاد و تناقض ایجادِ مشكل نمىكند؛ زیرا اصلا قرآن و دین، واقعیتى را بیان نكرده است. بلكه تنها الفاظ و قالبهایى تهى به اسم وحى الهى بر پیامبر القا شده و هر كس با مراجعه به آنها مطلبى در ذهنش تداعى مىشود!! آنچه تداعى مىشود فهم خود انسان است و چون انسانها داراى ذهنیتهاى متفاوتند در نتیجه فهمها متفاوت است. دین همان فهمهاى متفاوت انسانها از الفاظ و آیات قرآن و آموزههاى دینى است و چون قرآن و آموزههاى دینى بیانگر هیچ واقعیتى نیست، فهمهاى متفاوت از آنها نیز قابل تصدیق و تكذیب نیست. همه فهمها بر حق، و محكوم به صحت و درستى است؛ زیرا قرآن حقایق ثابتى كه تنها یكى از فهمها و تفسیرها با آن مطابق باشد، بیان نمىكند.
خیالپردازانِ نظریه «صراطهاى مستقیم یا قرائتهاى مختلف از دین» از این نیز پاى فراتر نهاده، براى ضربه زدن به ریشه و اساس دین، یعنى وحى، مىگویند نه تنها بشر از قرآن و وحى الهى حقیقت ثابتى را درك نمىكند و هر كس ذهنیت خودش را با نام وحى،
﴿ صفحه 89 ﴾
بیان و تفسیر مىكند؛ بلكه پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز به خاطر دارا بودن ویژگى بشرى، فهم و درك و برداشت خود را به اسم وحى براى مرم بیان كرده است. بنابراین، فهم پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز یك فهم شخصى و متناسب با ذهنیت و شرایط خاص زمانى و مكانى او بوده است كه به صورت الفاظ و آیات بیان كرده است. بنابراین نمىتوان قرآن را كلام خدا و وحى الهى دانست؛ بلكه باید گفت قرآن كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.
حتماً سؤال خواهید كرد پس با آیاتى از این قبیل چه باید كرد: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الهَوى اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْىٌ یُوحى(52)؛ پیامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید، آنچه مىگوید چیزى جز وحى كه بر او نازل شده است، نیست. یا: تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الاْقاویلِ، لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْیمینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتین(53)؛ قرآن كلامى است كه از پروردگار جهان نازل شده است و اگر او سخن دروغ بر ما مىبست ما او را با قدرت مىگرفتیم سپس رگ قلبش را قطع مىكردیم. طرفداران این نظریه در پاسخ مىگویند این مضامین نیز برداشت و فهم خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بیانگر احساسات اوست.
بدیهى است چنین نظریهاى سرانجامى جز فرو رفتن در ورطه شكاكیت و انكار واقعیت و نادیده گرفتن عقل و منطق و بازى كرن با الفاظ ندارد؛ القاكنندگان این تفكر، در مقابل روشنترین معانى و واضحترین مفاهیم خواهند گفت این احساس و برداشت شماست و حاكى از هیچ واقعیتى جز ذهنیات شخص شما نیست، بنابراین براى خودتان خوب و محترم است ولى براى دیگران ارزش و اعتبارى ندارد!
به هر حال به نظر مىرسد ترویج چنین نگرشى نسبت به دین و قرآن، از پیشرفتهترین شگردها و دامهاى شیطانى باشد كه تاكنون براى اغوا و فریب فرزندان حضرت آدم(علیه السلام)تدارك دیده شده است.