سیمای مدیر موفق
نویسنده : محمد موحدی نژاد
مقدمه
«فَبِما رَحمةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو کُنتَ فَظّاً غَلیظَ القلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِکَ فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم و شاوِرهُم فِی الامرِ فإِذا عَزَمتَ فَتَوَکّل عَلَی الله إنَّ الله یُحبُّ المُتوَکّلینَ»
«(ای رسول ما!) پس به خاطر رحمتی از جانب خدا (که شامل حال تو شده) با مردم مهربان گشته¬ای و اگر خشن و سنگدل بودی، (مردم) از دور تو پراکنده می¬شدند. پس از (تقصیر) آنان درگذر و برای آن¬ها طلب آمرزش کن و در امور با آنان مشورت نما، پس هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خداوند توکل کن، براستی که خداوند توکل کنندگان را دوست می¬دارد.»
شناخت انواع مدیریتهای موجود در جهان معاصر، و ارزیابی و مقایسه آنها با «مدیریت اسلامی» یكی از حیاتیترین مباحث كلیدی كارگزاران نظام اسلامی و مدیران متخصص و متعهد كشور الهی است.
چنانکه مدیران و كارگزاران نظام اسلامی، مدیریتهای موجود را نشناسند و تا از آخرین رهآورد و تجربیات دانش امروزی بهرهمند نگردند و نتوانند ویژگیهای «مدیریت اسلامی» را در مقایسه با مدیریتهای دیگر بلوك شرق و غرب، بدرستی شناسایی نمایند. نمیشود انتظار آگاهی لازم، و مدیریت سالم را داشت. آنچه كه مدیریتهای موجود در نظام اسلامی را از نظر كمیت و كیفیت بازسازی میكند و روش صحیح مدیریت را تحقق میبخشد و میتواند با هرگونه فساد اداری و مدیریتی برخورد مناسب نماید. شناخت و آگاهی لازم از انواع مدیریتها، و ضعف¬ها و قوت¬های آنها و راههای موفقیت یا شكست مدیرتهای موجود دنیاست.
در این رابطه چند گروه را باید مورد توجه قرار داد:
1- گروهی با تحصیلات عالیه از كشورهای غربی و شرقی و دارای مدارج علمی در مباحث مدیریتی و مطالعه در آثار متفكران و صاحبنظران مكاتب مدیریت در غرب و شرق، چون آگاهی لازم از اسلام و قرآن و نهجالبلاغه را نداشتند و فریب تبلیغات استعماری غرب را خوردند، باور كردند كه از مذهب باید فاصله گرفت.
و در كتابها و جزوههای درسی دانشگاهی خود آوردهاند كه :
الف) مدیریت علمی بوده و ساخته و پرداخته متفكران غربی است.
ب) مكاتب مدیریت در غرب و شرق پدید آمده و گسترش یافته است.
ج) مدیریت علم است و هیچ ارتباطی با مكتب اسلام ندارد.
د) مدیریت یك پدیده علمی كلاسیك جدید است و اصلاً اسلام، مدیریت ندارد.
2- گروهی دیگر كه در كشور اسلامی رشد كردهاند و در دانشگاههای داخل کشور مدرك تحصیلی گرفتهاند. هم مذهبی هستند و مراسم مذهبی آنان ترك نمیشود اما از نظر فكری و علمی، غربزدهاند و در برابر تهاجم فرهنگی غرب بر ضد اسلام، بیدفاع مانده و باور كردهاند كه اسلام «مباحث مدیریتی» ندارد.
و مدیریت علم سازمان یافته عصر ماست از این رو نمیتوانند حقیقت را درک کنند و مباحث مدیریت اسلامی را بدرستی كشف نمایند.
قرآن كریم این روش متكامل را مطرح فرموده است كه: «فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئك هدیهم الله و اولئك هم اولوالالباب»
«بشارت و رحمت ده آن دسته از بندگان را كه چون سخنی بشنوند نیكوترین آن را میپذیرند آنها افرادی هستند كه هدایت الهی شامل حالشان شده و آنان به حقیقت خردمندانند.»
بر اساس این راهنمایی قرآنی مطالبی باید مورد توجه و دقتنظر قرار گیرد؛
اول – ضرورت بررسی تطبیقی
برای شناخت مدیریت صحیح، و اصول مدیریت متكامل و مترقی و مطابق با نیازمندیهای یك جامعه ایدهآل اسلامی، باید تئوریهای مدیریتی جهان را شناخت و از ضعفها یا ویژگیهای آنها اطلاعات كافی بدست آورده، آنگاه از رهآورد تجربیات ارزشمند مدیریتهای موجود بهرهمند گردید كه راهی جز بررسی تطبیقی وجود ندارد.
الف) بررسی تطبیقی مدیریتهای موجود جهان معاصر
ب) بررسی تطبیقی مدیریتهای موجود جهان با مدیریت اسلامی
در بررسی تطبیقی مدیریتها و نقد و ارزیابی ویژگیها و كاستیهای آنها، با جوانب گسترده و ویژگیهای ارزشمند تئوریهای مدیریت آشنا میشویم و ضعفها و گرایشهای منفی و ضد انسانی برخی از آنها را كشف نموده و رهآورد شوم آنها را شناسایی می كنیم كه خود قدم مثبت و سرنوشت ساز، در آشنایی با مباحث نظری مدیریتهاست كه ما را از نظر كاربردی و عملی رهنمون خواهند شد. ولی در بررسی تطبیقی مدیریتهای موجود جهان، با مدیریتهای اسلامی به گستردگی جوانب مدیریت اسلامی، و ارزشهای جاویدان آن و هدفداری و سمتگیری صحیح آن، و ارزش عامل انسانی و مقررات عادلانه و متكامل آن آشنا میشویم.
و به تصحیح و تنظیم اطلاعات بدست آمده، میپردازیم كه؛ كدام نمونه از مدیریتها مردود و بر اساس حق و واقعیت بازسازی نشدهاند، مانند:
مدیریتهای استبدادی «ماكیاولیستی» و كدام نمونه از مدیریتها كه به حقوق انسانی كارگران توجه دارد.
امام علی فرموده¬اند: «و اعلموا انّكم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی نزكه»
«آگاه باشید كه هیچگاه راه حق را نخواهید شناخت مگر آنكه مخالفان و ترككنندگان آنرا بشناسید.»
دوم – انواع مدیریتها
با مطالعه و بررسی تاریخ گذشتگان و دقت در آثار فرهنگی و فیزیكی انسانهای آغازین تاكنون به این نتیجه میرسیم كه انوع مدیریتها در زندگی انسانها وجود داشتهاست و اصولاً مدیریت با شكلگیری زندگی اجتماعی تحقق یافته، و ضرورت پیدا كرده است، مانند:
1- مدیریت اجتماعی
الف) مدیریت خانواده
ب) مدیریت جامعه و كشور
ج) مدیریت یك قبیله یا یك روستا
د) مدیریت شهرها
2-مدیریتاقتصادی(در تولید انواع غذاها و نیازمندیهای زیستی بشر)
3- مدیریت سیاسی، حكومتی (برای اداره یك نظام سیاسی)
4- مدیریت نظامی (كیفیت صحیح بازپروری ارتش و بكارگیری آن در جنگ و صلح)
5- مدیریت قضایی (نظارت بر اجرای حقوق مردم و روشهای صحیح بازدارندگی)
علوم فراوانی هماكنون این نظریه را تقویت میكنند كه؛ مدیریت، یك ضرورت غیرقابل انكار زندگی اجتماعی انسان بوده و همواره در جوامع هرچند ابتدایی وجود داشته و دارد و در میان جوامع گوناگون بشری، هیچ جا نمیشود ضرورت مدیریت را نادیده گرفت.
امروزه در قبائل نیمه وحشی و وحشی آمازون نیز این حقیقت به اثبات رسیده كه انسان بدون مدیریت نتوانسته و نمیتواند زندگی كند، حتی قبائل «توتمیسم» (اقوام و قبائل ابتدایی) نیز نوعی مدیریت اجتماعی داشتهاند به همین مناسبت علوم زیر را میتوان نام برد:
* آنتروپولوژی (مردمشناسی)
* اتنوگرافی (باستانشناسی، قوم نگاری)
* اتنولوژی (قومشناسی)
با بررسی دقیق دیدگاه مدیریت اسلامی در قرآن و نهجالبلاغه به خوبی مینگریم كه در «مدیریت اسلامی» از هرگونه تنگنظری پرهیز شده و تنها به یكی از جوانب نیازمندی انسان توجه نمیشود، بلكه همه نیازمندیهای فرد و جامعه مورد توجه دقیق «مدیریت اسلامی» است.
گرچه مزایا و ویژگیهای مدیریتهای محدود و یك بعدی را نیز دارد.
(مدیریت نظامی، مدیریت اقتصادی، علمی، اجتماعی همه در اداره انسان و نظام اسلامی مطرح میباشد.)
و چون یكی از اهداف مهم مدیریت اسلامی تكامل و سعادت انسان در تمام كره زمین است و انسان و انسانیت را مورد توجه قرار میدهد و روح وحدت و برادری را تحكیم میبخشد نمیتواند در جهت منافع شخصی حركت كند، باند و گروهی خاص یا حزب و صنف خاصی را در نظر داشته باشد كه در تفكر جهانوطنی اسلام و روح انترناسیونالیستی آن هرگونه طبقه، فرقه، قبیله و قومگرایی مردود است.
حضرت امیرالمؤمنین به بزرگترین مدیر فعال سرزمین مصر، در هدفداری و موضعگیری مدیریت اسلامی مینویسد: «و لا تكن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اكلهم فانهم صنفان اما اخ لك فیالدین او نظیر لك فیالخلق»
«مالك، با مردم مصر مانند حیوان درنده برخورد نكن، زیرا مردم دو گروهند ‹اِما اخ لك فیالدین› یا برادران دینی تو هستند ‹و اما نظیر لك فیالخلق› و یا اگر مسلمان نیستند همانند تو انسانند.»
- مدیریتهایی كه تنها به تولید و مادیات توجه دارند و ارزشهای انسانی را فراموش كردهاند:
1- مدیریت تیلوریسم (روشهای تیلور در اضافه تولید)
2- مدیریت استاخانویسم (روشهای استاخانوف روسی در بالا بردن تولید كارخانجات صنعتی شوروی)
3- مدیریت مركانتیلیسم (علاقه شدید به افزایش بهرهوری و سودآوری مادی كه به جز سیمای سودگرایانه به چیز دیگری نمیاندیشند)
4- مدیریت علمی نئوكلاسیكها (طرفداران التن میبو)
5- مدیریتهای استبدادی ماكیاولیستی، سوسیالیستی و كاپیتالیستی
با توجه به هدفداری مدیریت اسلامی جهت رشد انسان در تمام ابعاد وجودی، مادی و معنوی، گرچه تولید مناسب یا افزایش تولید در اقتصاد سالم جامعه اسلامی یكی از اهداف ارزنده و سرنوشتساز است، اما همه چیز فدای اضافه تولید نمیشود، تولید باید در خدمت انسان و سعادت و تكامل او باشد نه آنكه انسان در خدمت اضافه تولید یا جهش تولید به عنوان یك ابزار و پیچ و مهره ماشین قرار گیرد و همه استعدادهای ارزشمند او فدا شوند.
چنین طرز تفكری طبیعی است كه صاحبان صنایع و كارخانهداران بزرگ را به خود جذب كرده و حافظ منافع آنان میگردد، از اینرو بلافاصله پس از عرضه مدیریت علمی در غرب، طرفداران فراوانی آنرا ترویج نموده و در مراكز صنعتی ـ تجاری خود بكار گرفتند كه «تیلوریسم» روز به روز رونق و شهرت فراوانی گرفته و به صورت یكی از مكاتب نوین مدیریت معرفی گردید.
و حاصل و رهآورد «تیلوریستها» با همكاری صاحبان صنایع و مراكز كارگری این شد كه:
الف) حداكثر بهرهكشی و استفاده را از انسانها به عنوان ابزار تولید داشته باشند.
ب) از نیروی كار ارزان كارگران به صورت اغراقآمیزی استفاده نمایند.
ج) انسان را همانند ماشین بنگرند.
د) نیروی كارگران را در معرض خرید و فروش قرار دهند.
ه) زندگی ماشینی و ماشین را بر انسان و جامعه تحمیل نمایند.
در تمام محافل صنعتی و تجاری بحث بر سر كار ارزان و سود فراوان، در حداقل زمان ممكن بود كه برای رسیدن به این هدف، انواع ماشینهای صنعتی را اختراع نمودند و با شیوهها و روش های استحماری، استثماری فروانی در بهرهكشی انسان ها بكوشند.
در واقع مدیریت علمی راه فئودالیسم، و ألیگارشی، و اریستوكراسی و حكومتهای استبدادی را ادامه میداد با این فرق كه، استفاده از ماشین و انسان را به گونهای علمی تفسیر مینمود.
فئودالها و ألیگارشها و اریستوكراتها كه شب و روز در فكر كار ارزان و تولید و سود فروان بودند، مدیریت كلاسیك را بهترین پل پیروزی شناخته و در تحقق آن كوشیدند. در اینجا باید اضافه كنیم كه:
موافقت مشروط در رابطه با برخی از «اصول مدیریت علمی» تیلوریسم ممكن است وجود داشته باشد، مانند:
«نظم و انضباط، نظارت و كنترل، محاسبه و برنامهریزی، پاداش»
كه در آیات سیاسی و اجتماعی قرآن كریم، به خصوص سوره حدید و انبیاء و نهجالبلاغه در نامه 53 و 45 امام علی به عالیترین و انسانیترین اصول مدیریت میپردازند و اصول مدیریت را همراه با زیربناهای اعتقادی و اخلاقی معرفی میفرمایند.
اما در هدفداری و سمتگیری و كیفیت اجرای اصول مدیریت، اسلام با تفكرات تیلوریسم موافق نیست، زیرا:
1- در تیلوریسم، اساس، اضافه تولید است در صورتی كه در مدیریت اسلامی اساس رشد و كمال انسانهاست.
(«و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون» )
2- در تیلوریسم بالا بردن سطح تولید هدف است و در مدیریت اسلامی بالابردن سطح فكر و علم و معنویت.
(بالا بردن تولید خوب است: «یا ایها الناس كلوا مما فی الارض حلالاً طیباً» اما هدف نیست)
3- در تیلوریسم انسان برای تولید و در مدیریت اسلامی تولید برای انسانهاست.
4- در تیلوریسم تولید در جهت منافع كارفرما و در مدیریت اسلامی تولید در جهت منافع انسانهاست.
(«خلق لكم ما فیالارض جمیعاً» )
5- در تیلوریسم انسان ابزار تولید است و در مدیریت اسلامی ابزار در خدمت انسانهاست.
6- در تیلوریسم حداكثر استفاده از انسان و ماشین، در مدیریت اسلامی حداكثر استفاده از ماشین برای انسان.
7- در تیلوریسم افزایش تولید با حداقل هزینه و مزد اما در مدیریت اسلامی مزد عادلانه برای كارگر مطرح است.
(«و ان لیس للانسان الاّ ما سعی» « وللرجال نصیب مما اكتسبوا» )
8- در تیلوریسم ماشین حاكم است و در مدیریت اسلامی انسان باید بر ماشین حاكم باشد.
(«و لقد كرّمنا بنی آدم ... و فضّلناهم علی كثیر ممن خلقنا تفضیلاً» )
9- در تیلوریسم منافع كارفرماها تأمین است و در مدیریت اسلامی منافع كارگران و كنترل كارفرماها.
(«و لا تأكلوا اموالكم بینكم بالباطل» )
10- در تیلوریسم تفكر مادی و اقتصاد اصالت دارد و در مدیریت اسلامی ارزشها و معنویت
(«انّ اكرمكم عندالله اتقیاكم» )
چون ارزشها و معنویت اساس مدیریت اسلامی است و حضرت امیرالمؤمنین یكی از مدیران و فرمانداران خود را مورد توبیخ قرار داده و میفرماید:
«امّا بَعدُ، فَإنَّ دَهاقینَ أهلِ بَلَدِكَ شَكَوا مِنكَ غِلْظَةً و قَسوَةً، وَ احْتِقاراً وَ جَفْوَةً. وَ نظَرتُ فَلَم أرَهُم اَهلاً لأَنْ یُدْنَوا لِشِركِهِم، وَ لاَ أَنْ یُقْصَوا وَ یُجْفَوا لِعَهدِهِم فَالبس لَهُم جِلْباباً مِنَ اللَّینِ تَشَوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ، وَ داوِلْ لَهُم بینَ القَسوَةِ والرَّأْفَةِ، وَامْزُجْ لَهُم بینَ التَّقرِیبِ وَ الاْدْناءِ، وَالأبعادِ والإِقْصاءِ. انْ شَاءَ اللهُ.»
«پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز مركز فرمانداریت، از خشونت و قساوت و تحقیر كردن مردم و سنگدلی تو شكایت كردند، من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیك شدن یافتم، زیرا كه مشركاند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلی و بدرفتاری هستند زیرا كه با ما هم پیمانند، پس در رفتار با آنان نرمی و درشتی را به هم آمیز، رفتاری توأم با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال و میانهروی را در نزدیك كردن یا دور نمودن، رعایتكن.»
در مدیریت اسلامی، مدیری كه با مردم برخورد خوب ندارد سرزنش میشود یا عزل میگردد كه متن فوق در رابطه با فرمانداری است كه در میان مردم غیرمسلمان مدیریت دارد و مردم آن سامان مشركاند باز هم ارزشهای اسلامی تواضع و فروتنی ملاك بررسیهاست.
اما در تیلوریسم و مدیریت كلاسیك، سنگدلی و قساوت و تحقیركردن كارگران برای كار بیشتر و افزایش تولید، یكی از ویژگیهای مدیران به حساب میآید.
همین نامه توبیخآمیز را امام علی به ابن عباس فرماندار بصره مینویسد و سفارش میكند كه اصول گرایی و ارزشهای اسلامی را به دقت رعایت كند.
مردم بصرهای كه پس از جنگ جمل شورش كردند و با حضرت امیرالمؤمنین جنگیدند، امام هرگز به قصد انتقامجویی و تسویه نمیرود و به فرماندار بصره نوشت:
«فحادث أهلها بالاحسان الیهم و احلل عقدة الخوف عن قلوبهم» ؛ «با مردم بصره با نیكی رفتار كن و گره وحشت و ترس از حكومت را از قلوبشان بگشای»
در مدیریت كلاسیك، كارفرما و مدیران مجازند تا با تمام روشهای استحماری، ایجاد رعب و وحشت نموده، كارگران را به كار گیرند.
- مدیریتهایی كه در مرز منافع شخصی، طبقات حاكم، احزاب سیاسی، اصناف مشخصی پدید آمدند مانند:
1- مدیریت مالتوزیانیسم؛ كه بر اساس سودجویی و منافع شخصی كار میكند.
2- مدیریت اكسپانسیونیسم؛ طرفداران توسعه اراضی حتی بوسیله دخالت نظامی و سیاسی مانند صهیونیسم بینالمللی.
3- مدیریت سندیكالیسم؛ كه برای منافع سازمان اصناف در یك كشوری فعال است.
4- مدیریت فیزیوكراسی؛ كه بر اساس سودجویی و منافع شخصی تبیین میشود كه با كاپیتالیسم و یوتیلیتاریانیسم هماهنگ است.
5- مدیریت فئودالیسمها؛كه منافع خان و ارباب و مالكین بزرگ را مورد توجه قرار میدهد.
6- مدیریت پلوتوكراسی؛ كه مدیریت سیاسی، اقتصادی جامعه در دست سرمایهداران بزرگ است.
7- مدیریت اریستوكراسی؛ كه اشراف و طبقه مرفه مدیریت را در دست گیرند و برای منافع همین طبقه فعال باشند.
چنین طرز تفكری در بسیاری از حكومتهای استبدادی مطرح است كه منافع ملتها و امتها را فدای یك طبقه خاص، اشراف، سرمایهداران، نخبگان، زورمداران میكنند.
و از انواع آزادی، انتخاب، اصالتها و ارزشهای انسانی خبری نیست.
ملاكهای بررسیها در حكومت و مدیریت رأی شخص و یا اشخاص زورمدار و متموّل است. حق و حقیقت مطرح نیست و همه انسانها و تمام امكانات سیاسی، اقتصادی تنها در خدمت یك گروه ممتاز سلطهگر است.
مدیریت از نوع الیگارشی یا تیموكراسی یا اریستوكراسی از نظر:
الف) هدفداری و سمتگیری
ب) شكلگیری و گسترش
ج) اخلاق مدیریتی و مدیران
د) مناسبات انسانی و روابط اخلاقی، اجتماعی با مردم نیز وابسته به بینش و آراء و منافع تنها یك طبقه، یك گروه اشراف خواهد بود و در پیدایش و تداوم، وابسته و محدود است.
این دسته از حكومتها و مدیریتها از نظر قرآن و نهجالبلاغه، مردود میباشند زیرا در قرآن و نهجالبلاغه حكومت و مدیریت تكیهگاههای ارزشمندی دارند كه نمیتوان در مدیریت اسلامی تئوری مدیریت الیگارشی یا اریستوكراسی را پذیرفت مانند:
1- حكومت و مدیریت اسلامی وابسته به طبقه و گروه خاصی نیست. («قل انما اعظكم بواحدة ان تقوما لله مثنی و فرادی» )
2- شرایط حكومت و مدیریت به تقوا و پاكیزگی و ارزشهای اخلاقی تكیه دارد. («انّ اكرمكم عندالله اتقاكم» ) پس بیتقواها و انسانهای بدون ایمان از هر طبقه و گروهی باشند نمیتوانند در حكومت و مدیریت اسلامی راه یابند.
3- اصول و مقررات حكومت و مدیریت اسلامی را خدای انسانآفرین مشخصمیكند كه اسیر فكر و وابستگیهای قانون گذاران بشری نمیباشد. («الا یعلم من خلق فهو اللطیف الخبیر» )
4- هدفداری مدیریت اسلامی جهان شمول است، همه انسانها را شامل میشودو برای منافع بشریت تلاش خواهد كرد. («و ان تقوموا للیتامی بالقسط» )
«و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم وارثین» )
5- مدیریت اسلامی با اینكه بر اساس مقررات الهی است اما از نظر اجرایی و كاربردی، شورایی است كه با انواع حكومتهای مطلقه و استبدادی مخالفت دارد.
(«و شاورهم فی الامر» «و امرهم شوری بینهم» )
امام علی به مالكاشتر رهنمود میدهد كه با یك طبقه ممتاز اجتماعی روابط نداشته باشد، بلكه از آنها در برابر محرومان و دیگر طبقات ضعیف جامعه، چشم پوشد، یعنی: سمتگیری مدیریت اسلامی، محرومپروری و ظالم ستیزی است.
و آنگاه هشدار میدهد كه از ثروتمندان و نخبگان ناراضی هرگز نهراسد و در مقابل به جلب رضایت عمومی بپردازد كه امروزه اینگونه نگرشها را (تئوریهای انسانی، و مردم دوستی، و دیگر دوستی و دموكراسی) مینامند.
«فَإِنَّ سُخْطَ العَامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضی الخَاصَّةِ، وَ اِنَّ سُخْطَ الخَاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضی العامَّةِ»
«كه همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین میبرد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بیاثر میكند.»
میبینیم كه در این دیگاه مدیریتی هرگونه گرایش به سرمایهداران، طبقات ممتاز اجتماعی نفی میگردد آنگاه به نقد و ارزیابی روانشناسی طبقات ممتاز و زورمداران و رفاهزدگان میپردازد و میفرماید:
«و لیسَ اَحدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أَثقَلَ عَلَی الوَالی مَؤُونَةً فِیالرَّخاءِ، وَ اَقَلَّ مَعونَةَ لَهُ فِی البلاءِ، وَ اَكرَهَ للاِنصافِ، وَ أسْأَلَ بِالإلحافِ، وَ أَقَلَّ شُكراً عِندَ الإعطاءِ، وَ أبْطَأَ عُذراً عِندَ المَنعِ، وَ أَضعَفَ صبراً عِندَ مُلِمّاتِ الدَّهرِ مِنْ اهلِ الخاصَّةِ»
«خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حكومت تحمیل میكنند زیرا در روزگار سختی یاریشان كمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضیتر، و در خواستههایشان پافشارتر، و در عطاء و بخششها كم سپاستر، و به هنگام منع خواستهها دیر عذرپذیرتر، و در برابر مشكلات كم استقامتتر میباشند.»
بنابراین در حكومت و مدیریت اسلامی، اشراف، نخبگان، طبقات ممتاز اجتماعی و خواص نمیتوانند نقش تعیین كنندهای داشته باشند.
مدیریت اسلامی، ضد مدیریت الیگارشی و تیموكراسی و اریستوكراسی و هر نوع حكومت و مدیریتی است كه خواص در آن نقش دارند و تنها برای یكی از طبقات اجتماعی تلاش مینمایند.
«و لا تأكلوا اموالكم بینكم بالباطل و لا تدلوا بها الی الحكام»
در اینجا لازم است به انواع مدیریتهایی كه از نوع نگرش حكومت و دولت منشأ میگیرند اشاره شود، چون دولتها و حكومتها هستند كه مدیریتها را پدید میآورند و اگر مخالف منافعشان باشد تغییر میدهند و مدیریتی بوجود میآورند كه در خدمت منافع استعماری آنان باشند. حكومتهای استبدادی ناگزیرند یكی از مواضع متفاوت یادشده را داشته باشند.
- مدیریتهای غیر استبدادی
صاحبنظران مدیریت نئوكلاسیك و طرفداران بروكراسی مانند: ماكس وبرو.
و هم فكران آنان ادعا میكنند كه طرفدار ارزشهای انسانی و مدیریت و حكومت غیراستبدادی میباشند.
همانگونه كه حكومتهای استبدادی منشأ پیدایش مدیریتهای محدود و وابسته و مستبدانه بودهاند، حكومتهای غیر استبدادی، بلكه مردمی و عادلانه، بر اساس آزادی و حقوق اجتماعی میتواند مدیریتهای انسانی و سالمی را پدید آورد.
از دیدگاه قرآن كریم و نهجالبلاغه، حكومت پیامبران الهی (تئوكراتیك الهی) بر اساس عدل و قسط و جانوطنی و رشد و سعادت انسانها است كه می فرماید:
«لیقوم النّاس بالقسط» «پیامبران آمدهاند تا عدالت اجتماعی را در مردم استقرار بخشند.»
در حكومتهای مذهبی اصول و و مقررات حكومت و مدیریت را خدای عالم و آفریدگار انسان تعیین میفرماید كه: (این كار با عدم شناخت انسان از انسان، از عهده او خارج است.)
مردم و رهبران مذهبی در چهارچوب قوانین و مقررات الهی به نیازمندیهای نوین پاسخ متناسب میدهند كه عامل اساسی تحقق آزادی انسان و حكومت عادلانه و مدیریتهای سالم و صالح است. زیرا وقتی آفریدگار انسان دخالت نكند، انسان تنها با شعار «دموكراسی و حكومت مردم بر مردم» یا سوسیالیستی و حاكمیت جمع بر فرد، فوراً به بنبست میرسد و باتكیه به افكار و آراء خویش به انواع استبدادهای خانمانسوز كشانده میشود.
سوم – ویژگیهای مدیریت اسلامی
1- اهمیت دادن به مباحث بینشی
تحقق اصول صحیح «مدیریت» بدون مباحث بینشی، ممكن نیست و بدون عقیده و ایمان و باورهای متكامل فكری اسلام نمیتوان انتظار سلامت و سعادت را داشت. مدیریتها بروش و متد كار مدیران بستگی كامل دارد و مدیران برای حركت صحیح، و چگونه بودن! و چگونه ساختن، به مباحث بینشی محتاجند.
تا چرائی كار و مدیریت را درك نموده و با مشكلات آن بدرستی مقابله كنند.
انسان الهی با باورهای دینی، معتقد است كه همه بایدها و نباید را خدای انسان آفرین مشخص نموده و به صورت وحی الهی و قرآن متكامل فرو فرستاده است. پس انسان هدایت لازم شدهاست، و راه و رسم زندگی او تعیین گردیده و روابط اجتماعی و اصول مدیریتی او تدوین یافته است.
بنابراین انسان تنها نیست و رهنمودهای پروردگار نظام هستی رهنمون اوست و پاداش دهنده اعمال او، و جبران كننده ضعفها و دردها و كاستیهای اوست.
اما اگر مباحث بینشی را طرد كردیم یا نسبت به آن بیتفاوت باشیم، تفكر مادی بر انسان حاكم است و انسان مادی تنهاست و معتقد است كه:
* قبل از او طرح و برنامهای نبوده و هماكنون نیز وجود ندارد.
* بایدها و نبایدها در اختیار اوست.
* كسی نمیتواند برای انسانها وظیفهای تعیین نماید.
این انسان با چنین گرایشی به مرز «خودپرستی» و «خودمداری» و استبداد فكری كشانده شده كه هیچگونه تظمینی در مدیریت او وجود ندارد.
در مدیریت اسلامی، «مباحث بینشی» نقش كلیدی را دارند زیرا راه و رسم مدیریت صحیح، و روشهای برخورد با دیگران، همه به نوع بینش و گرایش مدیر مربوط میشوند كه حضرت امیرالمؤمنین در نامههای گوناگون نهجالبلاغه، روش گزینش مدیران را توضیح داده و معیارها را بر اساس تقوا، ایمان، عدالت، امانتداری، ترس از معاد، قدرت و توانایی لازم، قاطعیت، مسئولیتپذیری معرفی میفرماید.
حضرت یوسف كه پیشنهاد مدیریت اقتصادی خود را به پادشاه مصر معرفی می كند به دو اصل اساسی اشاره میفرماید: «قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم» «مرا برای خزینه داری مملكت و اداره اقتصادی كشور منصوب كن زیرا من راههای حفظ و نگهداری را میدانم»
الف) تخصص در مدیریت اقتصادی «علیم»
ب) تعهد و احساس مسئولیت نسبت به مسائل اقتصادی كشور «حفیظ»
یعنی تنها علم مدیریت اقتصادی و تخصص كافی نیست و تعهد بدون تخصص كارساز نمیباشد. كه این دو اصل ارزشمند به مباحث بینشی وابسته است.
2- واقعنگری در مدیریت اسلامی:
با اینكه مباحث بینشی، عقیدتی در مدیریت اسلامی از اساسیترین اصول متكامل است، اما انحرافات و روشهای استبدادی طرفداران افراطی را نیز محكوم میكند، زیرا:
الف) در مدیریت اسلامی همه انسانها مطرحند گرچه مسلمان هم نباشند، كه امام علی خطاب به مالك اشتر نوشت: ( «اما اخ لك فی الدین او نظیر لك فیالخلق»
«با مردم خوشرفتاری كن زیرا مردم یا برادران دینی تو و یا نظیر تو انسانند» )
ب) جهان شمول است، كه انسان خلق خدا و همه از فرزندان آدم میباشند. رسول خدا فرمودند:
«كُلُّكُم مِنْ آدَمَ و الآدمَ مِنَ التُراب»
«همه شما از فرزندان آدم و آدم نیز از خاك است»
ج)انواع تبعیضات نژادی و گرایشهای ناسیونالیستی نفی میگردد، كه: « انَّ اَكرَمَكُمْ عِنداللهَ اتقیكُم» «همانا گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شمایند»
د) هر علمی و تخصصی كه برای بشریت مفید باشد ارزشمند است و سفارش كردهاند كه آنها را فرا گیرید.
كه رسول خدا فرمودند: «اُطلُبوا العلمَ وَ لَو بِالسِّینِ»
«دانش را فراگیرید هرچند از دورترین نقاط جهان (كشور چین باشد)»
تا اختراعی مطرح میشد، رسول خدا گروهی را برای آموختن آن میفرستاد و از ابزار و وسائل مدرن روز استفاده میكرد و دیدند كه به طبیب یهودی اجازه داد تا در مدیریت اسلامی آن روز مدینه، رسماً فعالیت آغاز كند و مسلمانان را معالجه نماید و دستورالعمل را صادر فرمود كه؛ هر كدام از مشركین اسیرشده در جنگ، 10 مسلمان را سواد خواندن و نوشتن بیاموزد آزاد است.
و در آخرین لحظات شهادت، حضرت امیرالمؤمنین اجازه دادند طبیب مسیحی بیاید و تخصص خود را به كار گیرد كه با توجه به موارد یاد شده مدیریت اسلامی با مباحث بینشی یاد شده، از یك مدیریت آزاد سالم و صالح بیمانندی برخوردار است.
سیمای سوره یوسف
سوره یوسف از سورههای مكّی و دارای یكصد ویازده آیه است. نام حضرت یوسف ، 27 مرتبه در قرآن آمده، كه 25 مرتبه آن در همین سوره است. آیات این سوره، به هم پیوسته و در چند بخش جذاب و فشرده، داستان زندگی یوسف را از كودكی تا رسیدن او به مقام خزانهداری كشور مصر، عفت و پاكدامنی او، خنثی شدن توطئههای مختلف علیه او و جلوههایی از قدرت الهی را مطرح میكند.
داستان حضرت یوسف فقط در همین سوره از قرآن آمده، در حالی كه داستان پیامبران دیگر در سورههای متعدّد نقل شده است. داستان حضرت آدم و نوح ، هر كدام در دوازده سوره، داستان حضرت ابراهیم در هیجده سوره، داستان حضرت صالح در یازده سوره، داستان حضرت داوود در پنج سوره، داستان حضرت هود و سلیمان ، هر كدام در چهار سوره و داستان حضرت عیسی و زكریّا هر كدام در سه سوره ذكر شده است.
داستان حضرت یوسف در تورات، سفر پیدایش از فصل 37 تا 50 نیز نقل شده است، امّا در مقایسه با آنچه در قرآن آمده، به خوبی اصالت قرآن و تحریف تورات معلوم میگردد. در میان آثار ادبی نیز داستان یوسف و زلیخا، دارای جایگاهی برگزیده است كه از آن جمله میتوان منظومه یوسف و زلیخا، از نظامی گنجوی و یوسف و زلیخا منسوب به فردوسی را نام برد.
قرآن در داستان یوسف بیشتر به شخصیّت خود او در گذر از كوران حوادث میپردازد، در حالی كه در داستان پیامبران دیگر، بیشتر به سرنوشت مخالفان و لجاجت و هلاكت آنان اشاره نموده است.
در برخی روایات، از آموزش سوره یوسف به زنان و دختران نهی شده است، ولی به نظر برخی صاحب نظران، این روایات اَسناد قابل اعتمادی ندارند. و از طرفی آنچه معیار این نهی است، طرح عشق از سوی زلیخا همسر عزیز مصر است كه با بیان قرآنی، نقطه منفی در آن وجود ندارد.
«قَصَص» جمع «قصّه» هم به معنای داستان و هم نقل داستان است. قصّه و داستان در تربیت انسان سهم بسزایی دارد. زیرا داستان، تجسّم عینی زندگی یك اُمّت و تجربه عملی یك ملّت است. تاریخ آئینهی ملّتهاست و هر چه با تاریخ و سرگذشت پیشینیان آشنا باشیم، گویا به اندازه عمر آنان زندگی كردهایم.
حضرت علی به فرزندش امام حسن میفرماید: «فرزندم! من در سرگذشت پیشینیان چنان مطالعه كردهام و به آنها آگاهم، كه گویا با آنان زیستهام و به اندازهی آنها عمر كردهام.»
شاید یكی از دلایل اثرگذاری قصّه و داستان بر انسان، تمایل قلبی او به داستان باشد. معمولاً كتابهای تاریخی و داستانی در طول تاریخ فرهنگ بشری رونق خاصی داشته و قابل فهم و درك برای اكثر مردم بوده است، در حالی كه مباحث استدلالی و عقلانی را گروه اندكی پیگیری میكردهاند.
در روایات، به كلّ قرآن «احسن القصص» اطلاق شده است و این منافاتی ندارد كه در میان كتب آسمانی، قرآن «احسنالقصص» باشد و در میان سورههای قرآن، این سوره «احسن القصص» باشد.
تفاوت داستانهای قرآن با سایر داستانها:
1- قصّهگو خداوند است. «نحن نقصّ»
2- هدفدار است. هدفی بس بلند و آن ارشاد و هدایت انسان از طریق تجربه امّتهای گذشته است كه چگونه بعضی به خاطر ایمان و صبر و تقوی عزیز شدند و گروه دیگری به خاطر هوسها و لجاجتها و تكبّرها و حسدها ذلیلگشتند. نقل این داستانها به انسان آرامش و دلداری میدهد تا در مقابل نا ملایمات پایدار بماند. قرآن در این باره میفرماید:
« وكُلّاً نقصّ علیك من انباء الرّسل مانثبّتبه فؤادك»
«ما از هر یك از سرگذشتهای انبیاء برای تو بازگو كردیم تا به وسیله آن قلبت را آرامش بخشیم.»
3- حقّ است، نه خیال. «نحن نقصّ علیك نبأهم بالحقّ»
4- بر اساس علم است، نه گمان. «فلنقصنّ علیهم بعلمٍ»
5- وسیلهی تفكّر است، نه تخدیر. «فاقصص القصص لعلّهم یتفكّرون»
6- وسیله عبرت است، نه تفریح وسرگرمی. «لقد كان فی قصصهم عبرة»
داستان حضرت یوسف، «احسن القصص » است، زیرا:
1- چون از سرچشمه وحی است، از معتبرترین داستانها است. «بما اوحینا»
2- در این داستان، جهاد با نفس كه بزرگترین جهاد است، مطرح میشود.
3- قهرمان داستان، نوجوانی است كه تمام كمالات انسانی را درخود دارد. (صبر، ایمان، تقوی، عفاف، امانت، حكمت، عفو و احسان و...، كه در لابلای تاریخ یوسف خواهیم خواند.)
4- چهرههای داستان، خوشعاقبت میشوند.
یوسف به حكومت میرسد، برادران توبه میكنند، پدر بینایی خود را بدست میآورد، كشور قحطی زده نجات مییابد و دلتنگیها و حسادتها به وصال و محبّت تبدیل میشود.
5 - در این داستان مجموعهای از اضداد در كنار هم طرح شدهاند: فراق و وصال، غم و شادی، قحطی و پرمحصولی، وفاداری و جفاكاری، مالك و مملوك، چاه و جاه، فقر و غنا، بردگی و سلطنت، كوری و بینایی، پاكدامنی و اتهام ناروا بستن.
نه فقط داستانهای الهی، بلكه تمام كارهای خداوند، «اَحسن» است. زیرا:
1- بهترین آفریدگار است. «احسن الخالقین»
2- بهترین كتاب را دارد. «نزّل احسن الحدیث»
3- بهترین صورتگر است. «فاحسن صوركم»
4- بهترین دین را ارائه میكند. «و من احسن دیناً ممّن اسلم وجهه لله»
5- بهترین پاداش را میدهد. «لیجزیهم اللَّه احسن ما كانوا یعملون»
و در برابر این بهترینها، خداوند بهترین عمل را از انسان خواسته است. «لیبلوكم ایّكم احسن عملاً»
داستان حضرت یوسف با خوابی شروع میشود كه او را بشارت میدهد و نسبت به آیندهای روشن امیدوار میسازد تا او را در مسیر تربیت الهی صابر و بردبار گرداند.
خواب اولیای الهی، متفاوت است؛ گاهی نیازمند تعبیر است، مثل خوابِ حضرت یوسف ، و گاهی به تعبیر نیاز ندارد، بلكه عین واقع است. مانند خواب حضرت ابراهیم كه مأمور میشود تا اسماعیل را ذبح كند.
سخنی دربارهی رؤیا و خواب دیدن
پیامبر اكرم میفرماید:
«الرؤیا ثلاثة: بشری من اللَّه، تحزین من الشیطان، و الّذی یحدث به الانسان نفسه فیراه فی منامه»
خواب بر سه قسم است: یا بشارتی از سوی خداوند است، یا غم و اندوهی از طرف شیطان است و یا مشكلات روزمره انسان است كه در خواب آنرا میبیند.
برخی از دانشمندان و روانشناسان، خواب دیدن را در اثر ناكامیها و شكستها دانسته و همانند ضربالمثلی قدیمی استناد كردهاند كه: «شتر در خواب بیند پنبه دانه» و برخی دیگر خواب را تلقینِ ترس گرفتهاند، بر اساس ضربالمثلی كه میگوید: «دور از شتر بخواب تا خواب آشفته نبینی» و بعضی دیگر خواب را جلوه غرائز واپس زده دانستهاند.
البتّه باید به این نكته توجه داشت كه همه خوابها با یك تحلیل، قابل بررسی نیستند.
كسانی كه خواب میبینند چند دستهاند:
دسته اوّل، كسانی كه روح كامل و مجردی دارند و بعد از خواب رفتنِ، حواس با عالم دیگری مرتبط شده و حقایقی را صاف و روشن از دنیای دیگر دریافت میكنند. (نظیر تلویزیونهای سالم، با آنتنهای مخصوص، جهتدار كه امواج ماهوارهای را از نقاط دور دست میگیرند.) اینگونه خوابها كه دریافت مستقیم و صاف است، نیازی به تعبیر ندارد.
دسته دوّم، كسانی هستند كه دارای روح متوسط هستند و در عالم رؤیا، حقایق را ناصاف و همراه با تشبیه و تخیّل دریافت میكنند. (كه باید مفسّری در كنار دستگاه گیرنده، ماجرای فیلم را توضیح دهد وبه عبارتی، عالمی آن خواب را تعبیر كند.)
دسته سوّم، كسانی هستند كه روح آنان به قدری متلاطم و ناموزون است كه خواب آنها مفهومی ندارد. (نظیر صحنههای پراكنده و پربرفك تلویزیونی، كه كسی چیزی از آن سر درنمیآورد.) این نوع رؤیاها كه قابل تعبیر نیستند، درقرآن به «اضغاث احلام» تعبیر شده است.
قرآن در سورههای مختلف، از رؤیاهایی نام برده كه حقیقت آنها به وقوع پیوسته است. از جمله:
الف: رؤیای حضرت یوسف درباره سجدهی یازده ستاره و ماه و خورشید بر او كه با رسیدن او به قدرت و تواضع برادران و پدر و مادر در برابر او تعبیر گردید.
ب: رؤیای دو یار زندانی حضرت یوسف كه یكی از آنها آزاد ودیگری اعدام شد و قصّهی آن در آیه 41 همین سوره خواهد آمد.
ج: رؤیای پادشاه مصر درباره گاوِ لاغر و چاق كه تعبیر به قحطی و خشكسالی بعد از فراخ شد.
د: رؤیای پیامبر اسلام درباره عدد اندك مشركان در جنگ بدر كه تعبیر به شكست مشركان شد.
ه: رؤیای پیامبر اسلام درباره ورود مسلمانان با سر تراشیده به مسجدالحرام، كه با فتح مكه و زیارت خانه خدا تعبیر شد.
و: رؤیای مادر حضرت موسی كه نوزادش را در صندوق گذاشته و به آب بیاندازد. «اذ اوحینا الی اُمّك مایوحی اَن اقذ فیه فی التابوت» كه روایات بر این دلالت دارند كه مراد از وحی در اینجا، همان رؤیاست.
ز: رؤیای حضرت ابراهیم در مورد ذبح فرزندش حضرت اسماعیل .
از قرآن كه بگذریم در زندگی خود، افرادی را میشناسیم كه در رؤیا از اموری مطلع شدهاند كه دست انسان به صورت عادّی به آن نمیرسد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی (صاحب مفاتیح الجنان)، به خواب فرزندش آمد و گفت: كتابی نزدم امانت بوده، آنرا به صاحبش برگردان تا من در برزخ راحت باشم. وقتی بیدار شد به سراغ كتاب رفت، با نشانههایی كه پدر گفته بود تطبیق داشت، آن را برداشت. وقتی میخواست از خانه بیرون برود، كتاب از دستش افتاد و كمی ضربه دید. او كتاب را به صاحبش برگرداند و چیزی نگفت، دوباره پدرش به خواب او آمد و گفت: چرا به او نگفتی كتاب تو ضربه دیده تا اگر خواست خسارت بگیرد و یا رضایت دهد.
نكات :
این سوره، در زمانی نازل شد كه پیامبر اكرم در محاصره شدید اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته بود و این داستان برای حضرت، مایهی دلداری شد، كه ای پیامبر! اگر بعضی بستگانت ایمان نیاوردند ناراحت مباش، برادران یوسف او را به چاه انداختند! ولی عاقبت عزّت نصیب یوسف شد. آری آیندهی روشن با تواست.
در این ماجرا یكی از سنّتهای الهی محقّق شده است، كه به خاطر تقوای الهی، گشایش ایجاد میشود.
«و مَن یتّق اللَّه یَجعل له مَخرجاً و یرزقه من حیث لایحتسب»
«هركس از خدا پروا كند، برای او راه خروج و گشایش قرار میدهد و از جایی كه حسابش را نمیكند، به او روزی میرساند.»
در سراسر این سوره، اراده خداوند را میتوان با اراده و خواست مردم مقایسه كرد؛
برادرانِ یوسف اراده كردند با انداختن او در چاه و برده ساختن یوسف، او را خوار سازند، امّا عزیز مصر درباره او گفت: «اكرمی مثواه» او را گرامی بدارید.
همسر عزیز قصد نمود دامن او را آلوده سازد، امّا خداوند او را پاك نگهداشت. بعضی خواستند با زندانی ساختن یوسف مقاومت او را در هم شكنند و تحقیرش كنند؛ «لیسجنن و لیكونا من الصّاغرین» امّا در مقابل، خداوند اراده كرد او را عزیز بدارد و حكومت مصر را به او بخشد؛ «مكّنا لیوسف...»
امام صادق فرمودند:
«یوسف انسان حرّ و آزادهای بود كه حسادت برادران، اسارت در چاه، شهوت زنان، زندان، تهمت، ریاست و قدرت در او اثر نگذاشت.»
داستانهای قرآن مایه عبرت است. «عبرت» و «تعبیر» به معنی عبور است، عبور از صحنهای به صحنهای دیگر. «تعبیر خواب» عبور از رؤیا به واقعیات. و «عبرت» یعنی عبور از دیدنیها و شنیدنیها به نادیدنیها و ناشنیدنیها.
آیات 1 تا 5
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
الر تِلْكَ ءَایَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِین «1»
الف لام را. آن است آیات كتاب روشنگر.
إِنَّآ أَنْزَلْنَاهُ قُرْءَاناً عَرَبِیّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون َ«2»
همانا ما آن را قرآنی عربی نازل كردیم، باشد كه بیاندیشید.
1- خرد گرایی
قرآن، تنها برای تلاوت و تبّرك نیست، بلكه وسیلهی تعقّل و رشد بشر است.
«لعلّكم تعقلون»
2- شفافیت هدفها
نوشتهها باید روشن و روشنگر، هدفدار و هدایتگر باشد.
«الكتاب المبین... لعلّكم تعقلون»
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَیْنَآ إِلَیْكَ هَذَا الْقُرْءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ«3»
«ما با این قرآن كه به تو وحی كردیم بهترین داستان را بر تو بازگو میكنیم، در حالی كه تو پیش از آن، از بیخبران بودی.»
1- نقش فراز و نشیبها در رشد و كمال انسان
2- لیاقت وشایستگی و قهرمانشدن انسان در سایه صبر و ایمان، تقوی وعفاف، امانت و حكمت و عفو و احسان است
با استفاده از مجموع نکتهها و پیامها. چون از نظر روانی و تربیتی، برای تأثیر بهتر، باید مقدّمه چینی كرد. (قرآن قبل از شروع قصّه، مقدّمه چینی میكند كه میخواهم قصه بگویم، آن هم بهترین قصّه تا در انسان انگیزه شنیدن و خواندن را تقویتكند.) «نحن نقصّ علیك احسن القصص»
إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَآ أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ «4»
«آنگاه كه یوسف به پدر خویش گفت: ای پدر! همانا من (در خواب) یازده ستاره با خورشید و ماه دیدم، آنها را در برابر خود سجدهكنان دیدم.»
1- صمیمت، رحمت و محبت
پدران و فرزندان در خطاب به یكدیگر، از واژههایی كه نشانهی صمیمیّت، رحمت و شفقت است، استفاده كنند. «یا اَبت»
2- توجه به خلاقیتها
گاهی در نوجوان، استعدادی هست كه بزرگترها را به تواضع وامیدارد.
«ساجدین »
3- درایت و دلسوزی
4- مدیریت مشارکتی
فرزندان، باید به درایت و دلسوزی پدر به عنوان مدیر خانه اعتماد و در مسائل زندگی با او مشورت كنند. «قال یوسف لابیه»
قَالَ یَا بُنَی لَاتَقْصُصْ رُءْیَاكَ عَلَی إِخْوَتِكَ فَیَكِیدُواْ لَكَ كَیْداً إِنَّ الْشَّیْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ«5»
«(یعقوب)گفت: ای پسر كوچكم! خوابت را برای برادرانت بازگو مكن، كه برایت نقشهای (خطرناك) میكشند. همانا شیطان، برای انسان دشمنی آشكار است.»
1- روابط صمیمانه
پدر و مادر مدیر خانه بایستی رابطهای صمیمانه با فرزندان داشته باشند تا فرزندان بتوانند سخن خود را با آنان مطرح كنند. «یا بنی»
2- رقابت ناسالم
خطر حسادت در محیط خانه و جامعه را به فرزندان گوشزد كنیم.
«یا بنی لا تقصص...»
3- طبقه بندی اطلاعات
دانستهها و اطلاعات، باید طبقهبندی شود و اطلاعات محرمانه و غیرمحرمانه از هم جدا گردد. «لا تقصص»
هر حرفی را به هر كسی نزنیم. «لا تقصص»
كتمان فضایل به خاطر جلوگیری از حسادتها، كاری روا و لازم است.
«لا تقصص»
با پیبردن به استعداد یك فرزند، آن را با سایر فرزندان مطرح نكنیم.
«لا تقصص»
در معرّفی افراد تیزهوش، باید احتیاط كرد. «لا تقصص»
اگر گاهی اوقات رؤیا، قابل گفتن نیست، پس بسیاری از دیدهها در بیداری، نیز نباید بازگو شود. «لا تقصص»
4- پیشگیری، بهتر از درمان
پیشگیری بهتر از درمان است. (نگفتن خواب به برادران، نوعی پیشگیری از تحریك حسادت است) «لا تقصص رؤیاك علی اخوتك فیكیدوا»
زمینههای حسادت را شعلهور نكنیم. «لاتقصص... فیكیدوا»
5- نگرش استراتژیکی
آیندهنگری، صفتی ارزنده است.«لا تقصص... فیكیدوا»
6- خطر افشای اسرار
افشای اسرار و برخی اخبار، تبعات بدی را به دنبال دارد. «لا تقصص... فیكیدوا» آری برخی اسرار به قدری مهم هستند كه افشای آن زندگی فرد یا افرادی را به مخاطره میاندازد.
7- میزان ریسک
در موارد مهم و حسّاس باید خطر را قبل از وقوع آن گوشزد كرد.
«فیكیدوا لك كیداً»
8- کتمان اسرار
9- رازداری
یكی از اصول زندگی، رازداری است. اگر مسلمانان به مفاد این آیه عمل میكردند، این همه كتب خطی، آثار علمی، هنری و عتیقههای ما، در موزه كشورهای خارجی جای نمیگرفت و به اسم كارشناس، دیپلمات و جهانگرد از منابع و امكانات و منافع ما آگاه نمیشدند و در اثر سادگی یا خیانت، اسرارمان در اختیار كسانی كه دائماً در حال كید ومكر علیه ما هستند، قرار نمیگرفت.
10- افشاگری بجا
در مسایل مهم، گاهی اظهار سوءظن و یا پردهبرداشتن از خصلتها مانعی ندارد. «فَیَكیدوا لَك كَیدا»