ارتباط دو جهان
در بارة ارتباط دنیا و قیامت در حدیث آمده است:
«اِنَّ الْجَنَّةَ قیعانٌ وَ اِنَّ غَراسَها سُبْحانَاللهِ والْحَمْدُلِلّهِ وَ لااِلهَاِلاَّاللهُ وَاللهُاَكْبَرُ وَ لاحَوْلَوَلاقُوَّةَاِلاّبِاللهِ»(257)
بهشت فعلاً صحرای خالی بیكشت و زراعت است، همانا اذكار «سبحانالله» و «الحمدلله» و «لاالهالاّالله» و «اللهاكبر» و «لاحول ولاقوةالاّبالله» درختهایی هستند كه در اینجا گفته، و در آنجا كاشته میشوند.
در حدیث دیگر است كه رسولاكرم(ص) فرمود:
«در شب معراج وارد بهشت شدم فرشتگانی دیدم كه بنّایی میكنند، با خشتی از طلا و خشتی از نقره، و گاهی هم از كاركردن دست میكشند. به ایشان گفتم چرا گاهی كار میكنید و گاهی از كار دست میكشید؟ پاسخ دادند تا مصالح بنایی برسد. پرسیدم مصالحی كه میخواهید چیست؟ گفتند: ذكر مؤمن كه در دنیا میگوید سبحانالله و الحمدلله و لاالهالاّالله و اللهاكبر. هروقت بگوید ما میسازیم و هر وقت خودداری كند ما نیز خودداری میكنیم».(258)
در حدیث دیگر آمده است كه رسولاكرم(ص) فرمودند:
هركس كه بگوید سبحانالله، خدا برای او درختی در بهشت مینشاند و هركس بگوید الحمدلله خداوند برای او درختی در بهشت مینشاند و هركس بگوید لاالهالاّالله خدا برای او درختی در بهشت مینشاند. مردی از قریش گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت فرمودند بلی ولی مواظب باشید كه آتشی نفرستید كه آنها را بسوزاند و این بهدلیل گفتار خدای عزوجل است كه: «ای كسانی كه ایمان آوردید خدا و فرستادة او را فرمان برید و عملهای خویش را باطل نكنید».(259) ».(260)
یعنی همچنانكه با كارهای نیك در این جهان، درختان بهشت را بهوجود میآورید، با اعمال بد خویش آتش جهنم را شعلهور میسازید و ممكن است این آتش آنچه را كه حسنات شما ایجاد كردهاند نابود سازد.
در حدیث دیگر فرمود:
«اِنَّ الْحَسَدَ لَیَأكُلُ الْاِیْمانَ كَما تَأكُلُ النّارُ الْحَطَبَ»(261)
حسدورزیدن، ایمان آدمی را میخورد آنچنان كه آتش، هیزم را میبلعد و خاكستر میكند.
معلوم میشود جهنم نیز مانند بهشت صحرایی خالی است. آتشها و عذابها تجسم همان گناهانی است كه بهدست بشر روشن و فرستاده میشود.
مار و گژدم و آبجوشان و خوراك زقّوم دوزخ، از ناپاكیها و پلیدیها، خلق میشود همانطوری كه حور و قصور و نعیم جاویدان بهشت از تقوی و كارهای نیك آفریده میشود. خدا در مورد دوزخیان میفرماید:
«اولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ اَلیمٍ»(262)
آنان شكنجهای دردآور از ناپاكیِ دردآور خویش دارند.
پس به گفتة مولوی:
این جهان كوه است، و فعل ما ندا
بـاز آیـد سـوی مـا از كُـه صــدا
قرآن كریم اهل ایمان را چنین اندرز میدهد:
«یا اَیُّهَاالَّذینَ امَنُوا اتَّقوااللهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوااللهَ... »(263)
ای مؤمنان! تقوای الهی پیشه کنید و هركسی باید بنگرد كه چه چیزی برای فردای خود پیش فرستاده است و تقوای الهی پیشه كنید...
در این آیه؛ لحن قاطع و صریحِ عجیبی است، بهصورت امر میفرماید هركس باید بنگرد كه برای فردای خود چه پیش فرستاده است. سخن از پیش فرستادن است یعنی شما عیناً همان چیزهایی را كه اكنون میفرستید خواهید داشت، لذا درست بنگرید كه چه میفرستید.
همچون كسی كه وقتی در سفر است اشیایی را خریداری كرده و قبل از خود بهوطن خود میفرستد، او باید دقت كند، زیرا وقتی از سفر برگشت و بهوطن خویش رسید در بستهبندیهای پستیای كه فرستاده است همان چیزهایی است كه خودش تهیه كرده است. ممكن نیست كه نوعی كالا پیش فرستد، و هنگام بازگشت به وطن به نوعی دیگر دست یابد.
در این آیة كریمه دوبار كلمة «اتَّقوااللهَ» آمده است و بین آنها فقط یك جملة كوتاه «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» وجود دارد، شاید در قرآن مشابهی نداشته باشد كه با این فاصلة كوتاه، دوبار امر به تقوی شده باشد. چون میخواهد بگوید: با تقوای الهی و از سر دقتهای معنوی متوجه باشید چه چیزی برای ابدیت خود پیش فرستادهاید، مسئله را سرسری نگیرید.
باز هم قرآن كریم میفرماید:
«وَ اِذَا الْجَحیمُ سُعِّرَتْ وَ اِذَا الْجَنَّةُ اُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا اَحْضَرَتْ »(264)
آنگاه كه دوزخ افروخته گردد و بهشت نزدیك آورده شود هركس خواهد دانست چه آماده و حاضر كرده است.
یعنی آنچه به آدمی در آن جهان میرسد، اعم از نعیم بهشتی و عذاب دوزخی، همه چیزهایی است كه آدمی خودش آماده و حاضر ساخته است، الاّ اینكه در این دنیا آنها را نمیشناسد و در آخرت آنها را خواهد شناخت. و این مضمون آیات بسیاری از قرآن كریم است كه میفرماید: روز قیامت خدا بهشما خبر میدهد كه شما چه میكردید. یعنی شما اكنون خبر ندارید كه چهكار میكنید، روز رستاخیز از كار خویش با خبر میشوید و كردار خود را خواهید شناخت.
شفاعت در قیامت
یکی از عللی که موجب میشود تا حساب و میزانِ سخت تبدیل به حساب و میزان آسان شود و مداقه در امور فرد کمتر گردد، شفاعت است. شفاعت یک حقیقت تکوینی است، یعنی تأثیری است از شفاعتکننده بر شفاعتشونده بر اساس اتحاد و ارتباط تکوینی میان شفیع و آنکس که مورد شفاعت قرار میگیرد. شفاعت موجب میشود تا کششی از طرف آدمی به سمت و جهتی که شفاعتگر در آنجاست، پدیدار شود. به بیان دیگر شفاعت؛ قدرت انجذابی است که در نتیجة جذبِ شفاعتکننده در آدمی پدید میآید و او را به جانب حق جذب میکند. بر اثر این انجذاب، آلودگیها و علقهها که چون زنجیر انسان را در موقف حساب متوقف کرده، کمتر میشود و لذا هر اندازه کشش و انجذاب بیشتر باشد، موانعِ سیر به سوی خداوند ضعیفتر میشود. البته شرط شفاعت اتحاد و پیوندی است که بین شفاعتکننده و شفاعتشونده در دنیا برقرار شده است؛ و آن وقتی است که آن دو روح در عقیده و اخلاق و نیّات همسنخی داشته باشند و ارزشگذاری به ارزشها برای آنها یکسان باشد، تا آثار روحی شفاعتکننده در شفاعتشونده جاری شود و موجب انجذابی شود که در موقف حساب، شفاعتشونده به سوی شفاعتکننده سیر کند و به حق نزدیک شود و سریعتر سیر به سوی خدا برای شفاعتشونده انجام گیرد. همانطور که در دنیا با ارادت قلبی به ائمه معصومین(ع)میتوان از تعلقات خود گذشت، در قیامت این ارادت کارساز خواهد بود.
امام صادق (ع) میفرمایند:
«کسی از اولین و آخرین نیست مگر آنکه به شفاعت حضرت محمد(ص) در روز قیامت نیازمند است».(265)
چون هرکس به سوی خدا میرود نیازمند به رسولخدا(ص) است، چرا که همة موجودات چه در اصل وجود - به اعتبار مرتبة وجودی بالای پیامبر(ص)- و چه در حرکت و لقاء و چه در قیامت، نیازمند وجود اقدس آن حضرت میباشند و این همان معنی کلی شفاعت است.
پیامبری که امت خود را در دنیا هدایت میکند در باطن امر و در قیامت واسطه میشود میان امت و خداوند و صورت این هدایتگری در آنجا بروز میکند و در عالم حشر؛ باطن این هدایت به این صورت متمثل میشود که پیامبر امتش را به پیش برده و به لقای حق میرساند و در این حالت امامان(ع)نیز در مقام شفاعت هستند.
حضرت علی(ع) میفرمایند که رسول خدا(ص) فرمودند: «سه گروه به سوی خدای(جل و جلاله) شفاعت میکنند و شفاعت آنها مقبول میشود؛ انبیاء، سپس علماء، سپس شهداء».(266)
و نیز امام صادق(ع) میفرمایند: «هنگامی که قیامت شد خداوند انسان عالم و انسان عابد را برمیانگیزاند؛ وقتی در محضر خداوند(جل و جلاله) توقف کردند، به عابد گفته میشود؛ به بهشت برو و به عالم گفته میشود؛ بایست تا شفاعت کنی مردمی را که به وجه نیکو ادب کردی».(267)
در روایات؛ شفاعت به معنی و ساحتی که موجب میشود انسان از گناهان پاک شود نیز آمده است و یا اگر گناه ندارد از رتبة پایینتر، به رتبة بالاتر، ارتقاء یابد و لذا نمیتوان گفت شفاعت فقط در دایرة گناه و گناهکاران معنی دارد، زیرا رابطة خاصِ میان انسان و رسولخدا(ص) و یا ائمه(ع)یا مؤمنی از مؤمنان، موجب همهدفی و همسلیقگی و همعقیدگی میشود و یک رابطة تکوینی بین آن دو بر قرار میگردد و در عالم ارواح و عالم باطن یک نوع سنخیت - در عین شدت و ضعف افراد در این رابطه - بین آن دو روح برقرار میشود و به اندازة خود یک نوع وحدت بین آن دو حاصل میگردد و در قیامت این رابطه موجب کشش انسان به سوی لقاء الهی میشود و سنگینی گناهان و یا تعلقات در این مسیر کمتر میشود. البته و صد البته باید در خود انسان کشش به سوی لقاء الهی باشد تا با ضمیمه جذبه رسول خدا(ص) از کششی که به سوی غیر خدا - ولو به طرز ضعیف - انسان را به سوی عذاب میکشاند، رهایی یابد، همانطور که در دنیا آثار محبت به اهل بیت(ع)عامل رفع تعلقات و رهایی از آلودگیها میشود و در واقع همین رابطه قلبی در اینجاست که پایه و اساس رابطة تکوینی عوالم دیگر خواهد شد. پس روشن شد چرا آنهایی که رابطه با رسول خدا(ص) و ائمه(ع)و مؤمنین ندارند، مشمول شفاعت آنها قرار نمیگیرند و از طرف دیگر روشن گردید چرا گفته شده محبت به معصومین(ع)در خیلی جاها به درد آدمی میخورد.
امام صادق(ع) به ابابصیر میفرمایند:
«... قسم به خدا حقیقت آن است که شما شیعیان در روز قیامت به ما ملحق میشوید و ما شفاعت میکنیم، پس پذیرفته میشود، و قسم به خدا شما شفاعت میکنید، پس شفاعت شما پذیرفته میشود ...»(268)
پس طبق این روایت؛ ائمه(ع)شیعیان خود را در ارتقاء به جایگاه بالاتر یاری میدهند و همین طور شیعیان دوستان خود را از فروافتادن در جهنم نجات میدهند.
رسول خدا(ص) فرمودند: «محبت به من و اهل بیتم در هفت جا که طلب در آن هفت موطن بزرگ است، سودمند میباشد؛ هنگام مرگ، در قبر، در هنگام برانگیختهشدن از قبرها، هنگام گشودن نامة اعمال، هنگام حساب، هنگام میزان و هنگام عبور از صراط».(269)
در مورد وحدت و اتحاد روحی بین انسان و امامان عنایت داشته باشید که عالم روح؛ احکام و قواعد خود را دارد. مثل دو ظرف آب نیست که به راحتی با همدیگر وحدت یابند، روحی که به یک چیز معتقد است با روحی که به چیز دیگر معتقد است دو رنگ متفاوت دارند و لذا روحها با داشتن عقاید و اخلاق مختلف از یکدیگر متمایزند. روحهایی امکان اتحاد دارند که هم افق و همسو باشند. شیعة علی(ع) اگر با امام خود همافق و همسو بود از پرتو آن روحِ برتر همواره بهرهمند است و جلو میرود و به شفاعت آن حضرت به راحتی از مراحل سخت میگذرد و به لقاء الهی سیر میکند.
عینیت یا مثلیت؟
یكی از مسائلی كه گاهی پیرامون بُعد جسمانی معاد طرح میشود، این است كه آیا پیكر انسان در معاد، «عین» پیكر دنیوی او است یا «مِثل» آن؟ اگر خود همین پیكر دنیوی است، مربوط به كدام سنین او خواهد بود؟ و شبهاتی مانند شبهة آكل و مأكول پیرامون آن مطرح میشود.(270)
اما اگر بُعد جسمانی انسان در معاد، «مثل» پیكر این جهانی او باشد، در این صورت نیز خود مردگان احیاء و مبعوث نشدهاند، بلكه امثال و مانندهای آنها برانگیخته شده و لذا معاد كه بازگشت خود اشیاء است، تحقق نیافته است! و موضوعات متفرع از آن مانند مسئله عدالت در پاداش و جزاء، و اینكه در آن صورت گناه دوزخیان چیست؟ زیرا آنان خودِ انسانهای گنهكار دنیوی نیستند، بلكه مانندهای آنها میباشند، و همینطور اهل بهشت نیز انسانهای صالح و نیكوكار دنیوی نیستند، بلكه امثال آنان میباشند!
برای جواب به این اشکال علامه طباطبایی(ره) بحثی تحت عنوان «عینیت و مثلیت» را در تفسیر المیزان مطرح فرمودهاند(271) و روشن میکنند که باید متوجه عینیت و مثلیت شد که از چه جهت وجود ما در روز قیامت عین همین دنیاست و از چه جهت مثل این دنیا است. ظاهراً برای هریك از دو جنبة «عینیت» و «مثلیت» شواهدی از قرآن وجود دارد. برای حالت اول یا عینیت، قرآن میفرماید:
«اَوَلَمْ یَرَوْا اَنَّ اللهَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی بَلی اِنَّهُ عَلی كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»(272)
آیا هنوز نمیدانند كه خداوند كه آسمانها و زمین را بیافرید و از آفرینش آنها ناتوان و خسته نشد، قادر است كه مردگان را زنده كند؟! آری او قادر است زیرا او بر هر چیزی توانا است.
در آیة فوق صحبت از زندهكردن خود مردگان است نه امثال آنان، و برای حالت دوم یا مثلیت میفرماید:
«اَوَلَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلیم»(273)
«آیا آنكه آسمانها و زمین را پدید آورد، قادر نیست كه مثل و مانند ایشان را بیافریند؟! آری او توانا است و او آفرینندة دانا میباشد.»
با اندك تأمّلی در این آیات از قرآن، نشان میدهد كه تناقضی در بین آیات وجود ندارد. چه، مشخصة وجودی هركس یا شخصیت حقیقی هرکس، مربوط به بُعد روحی او است كه قیام سایر مراتب وجود او نیز به همان بُعد است و جسم یا پیكر ظاهری و محسوس انسان، اصولاً داخل در حقیقت وی نیست. بُعد جسمی انسان حداكثر مَرْكب و یا وسیلهای برای روح است و بس، و نقش آن نیز در تكامل شخصیت انسان در حـدّ نقـش و اثـر یـك وسیـله اسـت. با توجه به این حقیقت است كه قرآن- چنانكه در مبحث ماهیت مرگ گذشت - ایراد منكرین معاد، مبنی بر گُمشدن و خاكشدن اجزاء وجودشان را پس از مرگ رد كرده و میفرماید؛ در لحظة مرگ «شما» توسط فرشتة مرگ تمام و كمال دریافت میشوید(274) و گمشدنی در كار نیست. یعنی آن بعد جسمی شما كه پس از مرگ متلاشی میشود داخل در حریم هویت «شما» نیست.
بنابراین؛ مجموعة استعدادها، مكتسبات و ملكات نفسانی هركس كه منشأ صدور اعمال، رفتار، گفتار و همة تظاهرات وجودیش میباشد و شخصیت حقیقی او را تشكیل میدهد، مربوط به بُعد ماوراء طبیعی وی است كه از بقاء و ابدیت برخوردار میباشد. لذا در آخرت، انسان با «عین» شخصیت قبلی خود، برانگیخته میشود و همان روح، دوباره به پیكر جسمانی مربوط به خودش تعلق گرفته و به آن ملحق میشود. اما پیكر اخروی انسان در مقایسه با پیكر دنیوی او از آفرینشی جدید برخوردار است و «مثل» و شبیه پیكر دنیوی است نه عین آن،(275) و خداوند هم فرموده است:
«اَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الْاَوَّلِ، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ»(276)
«آیا ما از خلقت نخستین عاجز و ناتوان شدیم؟ بلكه آنان از آفرینش جدید در شك و اشتباه هستند».
زیرا اگر قرار باشد كه پیكر اخروی انسان نیز عین همین پیكر دنیوی باشد، یعنی دارای همین نحوة وجودی و اجزاء مربوطه، در این صورت نظام اخروی، همان نظام دنیوی خواهد بود، و معاد یا عود و بازگشتِ اشیاء بهسوی خداوند مفهوم خود را از دست خواهد داد!
علاوه بر آن مگر در حیات دنیوی پیكر انسان در تمام طول عمر از ثبات و عینیت برخوردار است؟ پر واضح است كه در طول عمر هركس، پیكر او بارها و بارها، اجزاء و مواد سازندة آن تبدیل و تعویض شده است، تا آنجا كه حتی در هر دقیقه محتملاً حدود یك میلیارد سلول جدید در بدن انسان بهوجود میآید(277) و طبعاً در همین حدود هم از بین رفته است تا جانشینی صورت گیرد! اما به علت ثبات روح، هركس همواره خود را واحد و ثابت در طول زندگی خود مییابد. بدین ترتیب حتی در زندگی دنیوی نیز پیكر انسان در سنین مختلف مثل پیكر سالهای قبل است و نه «عین» آن، تا چه رسد به قیامت و حیات اخروی كه همة اشیائ مراحل سیر تكاملی خود را طی كرده و از نحوة وجودیِ جدید و كاملی برخوردارند، تا آنجا كه مادة كدر و ظلمانی كنونی تبدیل به شیئی نورانی و زنده میشود.
کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّیترین زندگی» تمام گشت، ولی بگو چه چیزی شروع شد؟ حضرت مولیالموحدین علیبنابیطالب(ع) در هر شب پس از نماز عشاء روی مبارک خود را به سوی مأمومین بر میگرداندند و با صدای بلند این جمله را گوشزد میکردند که:
«تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ الله، فَقَد نُودی فِیکُمُ بِالرَّحِیل»(278)
ای مردم! که خداوند رحمتش را بر شما ارزانی دارد، مجهز شوید جهت سفر آخرت که بانک حرکت به سوی آن دیار در بین شما سر داده شده است.
و به واقع جدّیترین سخنی که باید به آن توجه کرد همین سخن است.
در شب جمعهای در محضر آیتالله حسنزادهآملی«حفظهاللهتعالی» جهت خواندن فاتحه برای شادی روح علامه(ره) به منزل حضرت علامه رفتیم. در همان اطاقی که علامه(ره) درس میدادند، حضرت آیتاللهحسنزاده یادی از ایشان کردند و فرمودند: «یکی از کلمات دلنشین حضرت علامه طباطبایی(ره) این بود که: «این عناوین دنیوی اگر وفا و دوام داشته باشند، تا لب گور است و نوعاً هم بیوفا هستند، بعد از آن ماییم و ابد ما، بعد از آن ماییم و ابد ما»، و با این جمله و تکرار آن هم خودشان به فکر فرو میرفتند و هم حاضران را به فکر میکشاندند.
عمده آن است که در آن حیات زیبا و ابدی با دست پُر وارد شویم و برای سفر به آن عالم خود را مجهز کنیم که:
بر دَرِ یاران تهیدست آمدن
هست بیگندم سوی طاحونشدن
حق تعالی خلق را گوید به حشر
ارمغان کو از برای روز نشر؟
جِئْتُمُونا و فُرادیٰ بینوا؟
هم بدانسان که خَلَقْناکم کذا؟
هین چه آوردید دستآویز را
ارمغانِ روز رستاخیز را؟
خدایا! به عظمت پیامبر و اهل بیت او(ع)به ما توفیق آبادانی قبر و قیامتمان را عطا بفرما، یا ربالعالمین
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»