تجسم اعمال
آنچه باید مورد توجه باشد عوالم وجود است که پایینترین عالَم، عالم ماده است و درجه شدیدتر آن، عالم برزخ یا عالم مثال یا عالم ملکوت است که تمام صورتهای عالم ماده به نحو کاملتر در آنجا هست و شدیدتر از عالم برزخ عالم تجرد یا عالم جبروت است. و لذا هر آنچه در عالم برزخ هست به نحو شدیدتر و لطیفتر در عالم تجرد موجود است و نیز هر آنچه در عالم تجرد و جبروت هست به نحو شدیدتر در عالم اسماء موجود است، البته به نحو خاصی که باید در آنجا باشد، و قرآن نیز به همین عوالم اشاره دارد و میفرماید:
«وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(248)
و هیچچیز نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ما است و ما آن را نازل نکردیم مگر به اندازهای معین.
با توجه به مطالب فوق؛ در بازگشت انسان به سوی خداوند، اوصاف ، اعمال و عقاید انسان در عوالم بعدی متمثل بوده و تجسم دارد، حال چه این اعمال و عقاید خوب باشد و چه بد. پس اگر صفت خوبی در ما باشد، این صفت به عنوان یک خصوصیت از خصوصیات وجودی ما و به عنوان یک واقعیت در روح و برای روح ما، صورتی در بالا دارد، هم در برزخ و هم در عالم تجرد و هم در عالم اسماء. البته صورت موجود در عالم بالا متناسب با قوانین و احکام آنجاست، و نیز عنایت داشته باشید که صورتهای برزخی و تجردی و اسماییِ اعمال و عقاید و صفات ما همواره با ما هستند هرچند از ما محجوباند و در برزخ با صورت برزخی آنها روبهرو میشویم و هرچه به عوالم بالاتر منتقل شویم و پردهها بیشتر کنار برود، صورتهای بالاترِ اعمال و عقاید و اخلاق برای ما متمثل میگردد و لذا هم اکنون اعمال و عقاید و اخلاق ما با صورت اصلی خود در نزد ما موجوداند، پرده که عقب رفت صورتهای مناسب آنها برای نفس انسان ظاهر میشود؛ بدخلقیاش به صورت سگ بر او تسلط دارد و زرنگیهای دنیاییاش به صورت مار بر او مسلط است و یا بدخلقیِ همراه با شرافتش به صورت شیر بر او مسلط میگردد.(249) و در مورد صفات نیک باز قاعده همین طور است و روایات متعدی حاکی از این قاعده است که با انجام عمل نیک، انسان به شاخهای از شجرة طوبی متصل میشود که اصل آن در بهشت است و با انجام عمل بد به شاخهای از شجرة زقّوم متصل میگردد که اصل آن در جهنم است.(250) یعنی هماکنون انسان از طریق باطن خود به آن عوالم وصل میباشد و در قیامت با آن روبهرو میشود و اجر و ثواب او همان باطن اعمال اوست و در همین راستا قرآن میفرماید:
«یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»(251)
قیامت روزی است که هرکس با آنچه از عمل خیر یا عمل بد انجام داده روبهرو میشود، در حالیکه مایل است آن عمل بد با او فاصلة زیادی داشته باشد، خداوند شما را از عذاب خود میترساند و خداوند بر بندگان خود مهربان است.
اینکه گناهکاران آرزو میکنند ایکاش میان آنها و عملشان فاصلة زیادی بود، میرساند که با صورت دنیوی عمل خود روبهرو نمیشوند، چون صورت دنیوی عمل برای آنها مطلوب بوده است که انجام دادهاند. و باز قرآن در همین راستا که باطن اعمال ما هم اکنون با ما هست میفرماید:
«لَقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»(252)
تو ای انسان از این حالتی که اکنون در قیامت با آن روبهرو شدی در غفلت بودی، پس ما پرده را از تو برداشتیم و در این حال دیدهات تیز شد.
در واقع این آیه میفرماید که ای انسانِ حاضر در قیامت، تو از همة آنچه فعلاً با آن مواجه هستی و در آن قرار گرفتهای، در غفلت بودی هرچند قبلاً وجود داشت و حال که توانستهای به باطن خود نظر کنی میبینی همة آنها بر تو احاطه داشت. به گفتة مولوی:
هر خیالی کو کند در دل وطن
روز محشر صورتی خواهد شدن
چون سجودی یا رکوعی مَرد کِشت
شد در آن عالم سجود او بهشت
چون که پرّید از دهانش حمدِ حق
مرغ جنت ساختش ربُّالفلق
چون ز دستت رُست ایثار و زکات
گشت این دست آن طرف نُقلو نبات
ذوق طاعت گشت جوی انگبین
مستی و شوق تو جوی خمر بین
و رسولخدا(ص) در سفر معراج خود که پردهها برای آن حضرت عقب رفته و باطن اعمال برایشان نمایان میشود چنین گزارش میدهند که:
«... پس با قومی روبهرو شدم که در برابرشان سفرههایی از گوشت پاکیزه و سفرههایی از گوشت پلید وجود داشت و آنها گوشتهای پاکیزه را گذاشته و از گوشتهای پلید میخوردند. از جبرئیل سؤال کردم؛ اینها کیستاند؟ گفت: اینها کسانیاند که حلال را رها کردهاند و حرام میخورند و آنها از امت تو هستند ای محمد. سپس گذشتم؛ با جمعی روبهرو شدم که لبهایشان همانند لبهای شتر بود، گوشت از پهلوهایشان بریده شده و در دهانشان انداخته میشود. پس گفتم: اینان چه کسانیاند؟ گفت: ایشان افرادیاند که به مردم طعنه زده و به دنبال عیب این و آن بودهاند...».(253)
این روایت به وجود و ریشه و اصل اعمال در عالم تجرد و بالاتر از آن اشاره دارد که صورت اعمال است متناسب با آن عوالم. و نیز آن حضرت در روایت دیگر میفرمایند:
«... و دیدم مردی از امتم را که عذاب قبر او گسترش یافته بود، پس وضویش آمد و مانع شد که عذاب قبر بر او گسترش یابد، و دیدم مردی از امتم که شیطانها او را در میان گرفته بودند، پس ذکر خداوند(جل و جلاله) آمد و او را از بین آنها نجات داد...».(254)
از این روایت معلوم میشود صورت برزخی و قیامتی اعمال انسان در آن عالم چگونه است و چه نقشی میتواند داشته باشد.
بنا به فرمایش آیتاللهجوادی«حفظهاللهتعالی»:
«قیامت ظرف ظهور جهنم است نه محل حدوث آن، انسانِ جهنمی چون مُرد، کشف غطاء میشود و پرده از جلو او عقب رفته خود را در جهنم میبیند، چیز جدیدی پیدا نمیشود... و چون خودش هیزم و خودش وقود و آتشگیره است، پس الآن در جهنم است و میسوزد و بعداً کشف غطاء میشود.
در جریان قوم نوح(ع) فرمود: «اُغْرِقُوا فَاُدْخِلُوا ناراً»(255) غرق شدند، پس داخل در آتش گشتند. پس جهنم؛ در درون آب نیز هست. انسانی که غرق میشود اگر کافر باشد دری از جهنم بر او باز میشود... بنابراین بهشت و جهنم موجودی است که در وسط آب نیز موجود است. اگر جهنم یک جسم مادی بود باید در یک قسمتِ جغرافیایی از جهان قرار گرفته باشد».(256)
ارتباط دو جهان
در بارة ارتباط دنیا و قیامت در حدیث آمده است:
«اِنَّ الْجَنَّةَ قیعانٌ وَ اِنَّ غَراسَها سُبْحانَاللهِ والْحَمْدُلِلّهِ وَ لااِلهَاِلاَّاللهُ وَاللهُاَكْبَرُ وَ لاحَوْلَوَلاقُوَّةَاِلاّبِاللهِ»(257)
بهشت فعلاً صحرای خالی بیكشت و زراعت است، همانا اذكار «سبحانالله» و «الحمدلله» و «لاالهالاّالله» و «اللهاكبر» و «لاحول ولاقوةالاّبالله» درختهایی هستند كه در اینجا گفته، و در آنجا كاشته میشوند.
در حدیث دیگر است كه رسولاكرم(ص) فرمود:
«در شب معراج وارد بهشت شدم فرشتگانی دیدم كه بنّایی میكنند، با خشتی از طلا و خشتی از نقره، و گاهی هم از كاركردن دست میكشند. به ایشان گفتم چرا گاهی كار میكنید و گاهی از كار دست میكشید؟ پاسخ دادند تا مصالح بنایی برسد. پرسیدم مصالحی كه میخواهید چیست؟ گفتند: ذكر مؤمن كه در دنیا میگوید سبحانالله و الحمدلله و لاالهالاّالله و اللهاكبر. هروقت بگوید ما میسازیم و هر وقت خودداری كند ما نیز خودداری میكنیم».(258)
در حدیث دیگر آمده است كه رسولاكرم(ص) فرمودند:
هركس كه بگوید سبحانالله، خدا برای او درختی در بهشت مینشاند و هركس بگوید الحمدلله خداوند برای او درختی در بهشت مینشاند و هركس بگوید لاالهالاّالله خدا برای او درختی در بهشت مینشاند. مردی از قریش گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت فرمودند بلی ولی مواظب باشید كه آتشی نفرستید كه آنها را بسوزاند و این بهدلیل گفتار خدای عزوجل است كه: «ای كسانی كه ایمان آوردید خدا و فرستادة او را فرمان برید و عملهای خویش را باطل نكنید».(259) ».(260)
یعنی همچنانكه با كارهای نیك در این جهان، درختان بهشت را بهوجود میآورید، با اعمال بد خویش آتش جهنم را شعلهور میسازید و ممكن است این آتش آنچه را كه حسنات شما ایجاد كردهاند نابود سازد.
در حدیث دیگر فرمود:
«اِنَّ الْحَسَدَ لَیَأكُلُ الْاِیْمانَ كَما تَأكُلُ النّارُ الْحَطَبَ»(261)
حسدورزیدن، ایمان آدمی را میخورد آنچنان كه آتش، هیزم را میبلعد و خاكستر میكند.
معلوم میشود جهنم نیز مانند بهشت صحرایی خالی است. آتشها و عذابها تجسم همان گناهانی است كه بهدست بشر روشن و فرستاده میشود.
مار و گژدم و آبجوشان و خوراك زقّوم دوزخ، از ناپاكیها و پلیدیها، خلق میشود همانطوری كه حور و قصور و نعیم جاویدان بهشت از تقوی و كارهای نیك آفریده میشود. خدا در مورد دوزخیان میفرماید:
«اولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ اَلیمٍ»(262)
آنان شكنجهای دردآور از ناپاكیِ دردآور خویش دارند.
پس به گفتة مولوی:
این جهان كوه است، و فعل ما ندا
بـاز آیـد سـوی مـا از كُـه صــدا
قرآن كریم اهل ایمان را چنین اندرز میدهد:
«یا اَیُّهَاالَّذینَ امَنُوا اتَّقوااللهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوااللهَ... »(263)
ای مؤمنان! تقوای الهی پیشه کنید و هركسی باید بنگرد كه چه چیزی برای فردای خود پیش فرستاده است و تقوای الهی پیشه كنید...
در این آیه؛ لحن قاطع و صریحِ عجیبی است، بهصورت امر میفرماید هركس باید بنگرد كه برای فردای خود چه پیش فرستاده است. سخن از پیش فرستادن است یعنی شما عیناً همان چیزهایی را كه اكنون میفرستید خواهید داشت، لذا درست بنگرید كه چه میفرستید.
همچون كسی كه وقتی در سفر است اشیایی را خریداری كرده و قبل از خود بهوطن خود میفرستد، او باید دقت كند، زیرا وقتی از سفر برگشت و بهوطن خویش رسید در بستهبندیهای پستیای كه فرستاده است همان چیزهایی است كه خودش تهیه كرده است. ممكن نیست كه نوعی كالا پیش فرستد، و هنگام بازگشت به وطن به نوعی دیگر دست یابد.
در این آیة كریمه دوبار كلمة «اتَّقوااللهَ» آمده است و بین آنها فقط یك جملة كوتاه «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» وجود دارد، شاید در قرآن مشابهی نداشته باشد كه با این فاصلة كوتاه، دوبار امر به تقوی شده باشد. چون میخواهد بگوید: با تقوای الهی و از سر دقتهای معنوی متوجه باشید چه چیزی برای ابدیت خود پیش فرستادهاید، مسئله را سرسری نگیرید.
باز هم قرآن كریم میفرماید:
«وَ اِذَا الْجَحیمُ سُعِّرَتْ وَ اِذَا الْجَنَّةُ اُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا اَحْضَرَتْ »(264)
آنگاه كه دوزخ افروخته گردد و بهشت نزدیك آورده شود هركس خواهد دانست چه آماده و حاضر كرده است.
یعنی آنچه به آدمی در آن جهان میرسد، اعم از نعیم بهشتی و عذاب دوزخی، همه چیزهایی است كه آدمی خودش آماده و حاضر ساخته است، الاّ اینكه در این دنیا آنها را نمیشناسد و در آخرت آنها را خواهد شناخت. و این مضمون آیات بسیاری از قرآن كریم است كه میفرماید: روز قیامت خدا بهشما خبر میدهد كه شما چه میكردید. یعنی شما اكنون خبر ندارید كه چهكار میكنید، روز رستاخیز از كار خویش با خبر میشوید و كردار خود را خواهید شناخت.
شفاعت در قیامت
یکی از عللی که موجب میشود تا حساب و میزانِ سخت تبدیل به حساب و میزان آسان شود و مداقه در امور فرد کمتر گردد، شفاعت است. شفاعت یک حقیقت تکوینی است، یعنی تأثیری است از شفاعتکننده بر شفاعتشونده بر اساس اتحاد و ارتباط تکوینی میان شفیع و آنکس که مورد شفاعت قرار میگیرد. شفاعت موجب میشود تا کششی از طرف آدمی به سمت و جهتی که شفاعتگر در آنجاست، پدیدار شود. به بیان دیگر شفاعت؛ قدرت انجذابی است که در نتیجة جذبِ شفاعتکننده در آدمی پدید میآید و او را به جانب حق جذب میکند. بر اثر این انجذاب، آلودگیها و علقهها که چون زنجیر انسان را در موقف حساب متوقف کرده، کمتر میشود و لذا هر اندازه کشش و انجذاب بیشتر باشد، موانعِ سیر به سوی خداوند ضعیفتر میشود. البته شرط شفاعت اتحاد و پیوندی است که بین شفاعتکننده و شفاعتشونده در دنیا برقرار شده است؛ و آن وقتی است که آن دو روح در عقیده و اخلاق و نیّات همسنخی داشته باشند و ارزشگذاری به ارزشها برای آنها یکسان باشد، تا آثار روحی شفاعتکننده در شفاعتشونده جاری شود و موجب انجذابی شود که در موقف حساب، شفاعتشونده به سوی شفاعتکننده سیر کند و به حق نزدیک شود و سریعتر سیر به سوی خدا برای شفاعتشونده انجام گیرد. همانطور که در دنیا با ارادت قلبی به ائمه معصومین(ع)میتوان از تعلقات خود گذشت، در قیامت این ارادت کارساز خواهد بود.
امام صادق (ع) میفرمایند:
«کسی از اولین و آخرین نیست مگر آنکه به شفاعت حضرت محمد(ص) در روز قیامت نیازمند است».(265)
چون هرکس به سوی خدا میرود نیازمند به رسولخدا(ص) است، چرا که همة موجودات چه در اصل وجود - به اعتبار مرتبة وجودی بالای پیامبر(ص)- و چه در حرکت و لقاء و چه در قیامت، نیازمند وجود اقدس آن حضرت میباشند و این همان معنی کلی شفاعت است.
پیامبری که امت خود را در دنیا هدایت میکند در باطن امر و در قیامت واسطه میشود میان امت و خداوند و صورت این هدایتگری در آنجا بروز میکند و در عالم حشر؛ باطن این هدایت به این صورت متمثل میشود که پیامبر امتش را به پیش برده و به لقای حق میرساند و در این حالت امامان(ع)نیز در مقام شفاعت هستند.
حضرت علی(ع) میفرمایند که رسول خدا(ص) فرمودند: «سه گروه به سوی خدای(جل و جلاله) شفاعت میکنند و شفاعت آنها مقبول میشود؛ انبیاء، سپس علماء، سپس شهداء».(266)
و نیز امام صادق(ع) میفرمایند: «هنگامی که قیامت شد خداوند انسان عالم و انسان عابد را برمیانگیزاند؛ وقتی در محضر خداوند(جل و جلاله) توقف کردند، به عابد گفته میشود؛ به بهشت برو و به عالم گفته میشود؛ بایست تا شفاعت کنی مردمی را که به وجه نیکو ادب کردی».(267)
در روایات؛ شفاعت به معنی و ساحتی که موجب میشود انسان از گناهان پاک شود نیز آمده است و یا اگر گناه ندارد از رتبة پایینتر، به رتبة بالاتر، ارتقاء یابد و لذا نمیتوان گفت شفاعت فقط در دایرة گناه و گناهکاران معنی دارد، زیرا رابطة خاصِ میان انسان و رسولخدا(ص) و یا ائمه(ع)یا مؤمنی از مؤمنان، موجب همهدفی و همسلیقگی و همعقیدگی میشود و یک رابطة تکوینی بین آن دو بر قرار میگردد و در عالم ارواح و عالم باطن یک نوع سنخیت - در عین شدت و ضعف افراد در این رابطه - بین آن دو روح برقرار میشود و به اندازة خود یک نوع وحدت بین آن دو حاصل میگردد و در قیامت این رابطه موجب کشش انسان به سوی لقاء الهی میشود و سنگینی گناهان و یا تعلقات در این مسیر کمتر میشود. البته و صد البته باید در خود انسان کشش به سوی لقاء الهی باشد تا با ضمیمه جذبه رسول خدا(ص) از کششی که به سوی غیر خدا - ولو به طرز ضعیف - انسان را به سوی عذاب میکشاند، رهایی یابد، همانطور که در دنیا آثار محبت به اهل بیت(ع)عامل رفع تعلقات و رهایی از آلودگیها میشود و در واقع همین رابطه قلبی در اینجاست که پایه و اساس رابطة تکوینی عوالم دیگر خواهد شد. پس روشن شد چرا آنهایی که رابطه با رسول خدا(ص) و ائمه(ع)و مؤمنین ندارند، مشمول شفاعت آنها قرار نمیگیرند و از طرف دیگر روشن گردید چرا گفته شده محبت به معصومین(ع)در خیلی جاها به درد آدمی میخورد.
امام صادق(ع) به ابابصیر میفرمایند:
«... قسم به خدا حقیقت آن است که شما شیعیان در روز قیامت به ما ملحق میشوید و ما شفاعت میکنیم، پس پذیرفته میشود، و قسم به خدا شما شفاعت میکنید، پس شفاعت شما پذیرفته میشود ...»(268)
پس طبق این روایت؛ ائمه(ع)شیعیان خود را در ارتقاء به جایگاه بالاتر یاری میدهند و همین طور شیعیان دوستان خود را از فروافتادن در جهنم نجات میدهند.
رسول خدا(ص) فرمودند: «محبت به من و اهل بیتم در هفت جا که طلب در آن هفت موطن بزرگ است، سودمند میباشد؛ هنگام مرگ، در قبر، در هنگام برانگیختهشدن از قبرها، هنگام گشودن نامة اعمال، هنگام حساب، هنگام میزان و هنگام عبور از صراط».(269)
در مورد وحدت و اتحاد روحی بین انسان و امامان عنایت داشته باشید که عالم روح؛ احکام و قواعد خود را دارد. مثل دو ظرف آب نیست که به راحتی با همدیگر وحدت یابند، روحی که به یک چیز معتقد است با روحی که به چیز دیگر معتقد است دو رنگ متفاوت دارند و لذا روحها با داشتن عقاید و اخلاق مختلف از یکدیگر متمایزند. روحهایی امکان اتحاد دارند که هم افق و همسو باشند. شیعة علی(ع) اگر با امام خود همافق و همسو بود از پرتو آن روحِ برتر همواره بهرهمند است و جلو میرود و به شفاعت آن حضرت به راحتی از مراحل سخت میگذرد و به لقاء الهی سیر میکند.