غیر قابل توصیف بودن برزخ
در سوره یس آیه26، داستان آن انسان پاكی را میآورد كه چون وارد برزخ شد گفت: ای كاش قوم من می دانستند كه چگونه خداوند مرا مورد مغفرت خود قرار داد و مرا بزرگ داشت. « قیلَََََ ادْخُلِ الْجَنَّةَ، قالَ یالَیْتَ قَومی یَعلَمُونَ بِما غَفَرَلی رَبّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُكْرَمینَ».
این آیه می رساند آنقدر عالم برزخ برای مؤمنین واقعی زیباست وآنقدر وضعشان در آن عالم خوب است كه آرزو می كنند ای كاش بقیه هم این را میدانستند، به طوری كه وقتی با آن عالم روبهرو میشوند متوجه آن همه وصفی كه توسط پیامبران از برزخ شده بود میگردند؛ بدون آنكه در وصف پیامبران نقصی باشد، ولی اینقدر عجیب است كه در الفاظ نمیگنجد.
از همین نظر است كه مؤمنین، بعد از مرگ و ورود به برزخ وبا برخورداری از حیات سعید برزخی وبا قرارگرفتن در یك سعة خاص و فوق تصور، حیات دنیوی را جز یك زندان تنگ نمیبینند و به همین جهت هم هست كه امام سجاد(ع) می فرمایند:
«اِنَّ الْمُؤمنَ لَیقالُ لِروحِهِ وَ هُوَ یغَسَّل: اَیَسُرُّکَ اَنْ تُرَدَّ اِلیالْجَسَد الّذی کُنْتَ فیه؟ فَیَقُولُ: ما اَصْنَعُ بِالْبَلاءِ وَ الْخُسْرانِ وَ الْغَمِّ».(123)
در حالی كه بدن مؤمن را غسل میدهند به روح او گفته میشود آیا دوست داری به بدنی كه در آن بودی برگشت داده شوی؟ میگوید: در آن حال، گرفتاری و خسران و غم و اندوه آن را چه خواهم کرد؟
همین قیاس را از جهت فوق تصور بودن برزخ، برای كفار از جهت بدی وسختی در نظر داشته باشید كه خداوند میفرماید شما در دنیا نمیتوانید درك كنید چقدر سخت است.
«كَلّا اِنَّ كَتابَ الفُجّارِ لَفی سِجّین، وَ ما اَدریكَ ما سِجّین».(124)
كتاب وسرنوشت گناهكاران در سجّین وتنگنا است و چه میتوانی درك كنی از سجّین.
یا میفرماید:
«وما اَدریكَ ما الحُطَمَه»؛
تو چه میتوانی درك كنی از آتش درهم كوبندة جهنم.
از امام باقر(ع) داریم كه حضرت رسول(ص) فرمودند:
«وقتی جنازه دشمن خدا را بهسوی قبرش حمل میكنند، روح او در حالی كه مضطرّ است ندا سر داده و حاملین جنازه را ندا میكند و میگوید: ای برادران آیا نمیشنوید «اَلا تَسْمَعون یا اِخْوَتاه» من به شما از وضع بدی كه این برادر شقّی شما به آن گرفتار شده است شكوه میكنم . حقیقت این است كه دشمن خدا (شیطان) مرا فریب داده و در مهلكهای انداخت كه راه برگشتی ندارد و او قسم یاد كرد كه دلسوز من است و مرا بازی داد.
و شكایت می كنم از دنیایی كه مرا فریب داد و از مقصد اصلی باز داشت و به خود مشغول كرد و وقتی به آن مشغول گشته و با تمام وجود به سوی او اقبال نمودم مرا ترك نمود. و شكایت میكنم به شما از دوستان راه هوس، كه مرا گرفتار هوس نمودند وسپس (هنگام مرگ) از من دوری جستند و مرا تنها گذاشتند. و شكایت میكنم به شما از فرزندانی كه از آنها حمایت نمودم و بر خودم مقدم داشتم، پس مال مرا خوردند و مرا رها كردند. و شكایت میكنم به شما از مالی كه (براساس علاقه به آن) حقِّ خدا را از آن پرداخت نكرده و امتناع نمودم و وبال آن بر گردن من افتاد ومنفعت آن به دیگران رسید. و شكایت میكنم از منزلی كه هر چه مال داشتم برای آن صرف نمودم و غیر من در آن سكونت كرد.
و شكایت میكنم از قبری كه دارد ندا می كند و میگوید، من خانه مؤذِّیات زمینی و خانة ظلمت و وحشت و ضیق و تنگنا هستم. ای برادران من! به فریاد من برسید و هر چه میتوانید جنازه مرا نگه دارید و به زیر خاك نبرید، و بترسید از اینكه به مثل آنچه من گرفتار شدهام گرفتار نشوید...».(125)
این روایت نیز ما را متوجه فوق تصور بودن عالم برزخ برای گناهكاران میکند و بههمین جهت هم آن فرد کافر میگوید: «آیا نمیشنوید»؟ پس چرا نمیشنوید، من دارم در حال اضطرار به شما شكوه میكنم.
آری ندای برزخی غیر از ندای دنیوی است، چون از عالم دیگر است، تفاوت این دو ندا مثل تفاوت دنیا و برزخ است. ندای برزخی را باید با گوش برزخی شنید.
پنج حسّی هست جز این پنج حسّ
آن چو زرّ سرخ و این حسها چو مس
انـدر آن بـازار کاَهْــل محشــرند
حسِّ مس را چون حسِ زر كی خرنـد؟
مسئله سؤال ملكین در قبر و مسئله تمثّل مال و اولاد و گفتگوی انسان با آنها و گفتگوی انسانها در برزخ با یكدیگر، همه اینها بر اساس احكام و سنن برزخی است و نه بر اساس احكام و سنن موجود در عالم ماده، بیشتر شبیه گفتگوی خودمان است با خودمان كه بدون لفظ و دهان است و در آن حال معانی منتقل میشود.
امیرالمؤمنین(ع) در مورد شرایط برزخیان میفرمایند:
«آنان سختیها و خطرات آن عالم را سختتر و دردناكتر از آنچه میترسیدند، مشاهده كردند، و آیات و آثار آن عالم را بزرگتر از آنچه تصور میكردند، دیدند. پس هر دو غایت، چه نعمتها و بهشت برزخی، و چه گرفتاریها و عذاب برزخ، تا نقطه بازگشت برای آنان كشیده شده است و تا روز قیامت ادامه دارد و در نتیجه بالاترین درجه ترس برای مجرمین و بالاترین درجه امیدواری برای مؤمنین در مدت اقامت در برزخ وجود دارد. پس اگر قدرت سخن گفتن داشتند، از توصیف آنچه مشاهده كردهاند، عاجز بودند «فَلَوْ كانُوا یَنْطِقُونَ بِها لَعَیُّوا بِصِفَةِ ما شاهَدوا وَ ما عایَنُوا» و اگر چه آثار آنان به ظاهر ناپدید گشته و اخبارشان قطع شده است. ولی چشمهای عبرت، آنان را مینگرد و گوشهای عقول از زبان آنان میشنود و آنان از غیر راههای شناخته شدة نطق، تكلم میكنند «وَ تُكَلَّموا مِنْ غَیْرِ جِهاتِ النُّطْق»(126)
حضرت با جملة «اگر قدرت سخنگفتن داشتند از توصیف آنچه مشاهده كردهاند، عاجز بودند» خبر میدهند كه اولاً: برزخیان قدرت سخن گفتن با روش دنیایی ندارند. ثانیاً: اگر هم میتوانستند سخن بگویند، هرگز نمیتوانستند مشاهدات خود را برای انسانهای دنیوی توصیف كنند. و جملة «از غیر راههای شناخته شدة نطق، تكلم میكنند» میرساند كه برزخیان به زبان برزخی و نه به زبان دنیایی تكلم میكنند.
مشاهده برزخ و برزخیان
انسانها تا در مرتبه نازله حیات هستند و جهت آنها به دنیاست، از حیاتِ بالاتر و شدیدتر، یعنی عالم برزخ، محجوباند، چه رسد به درك عوالم بالاتر از برزخ كه به شعور و حیاتی شدیدتر نیاز است و به همین جهت پروردگار انسانها در قرآن به ما نصیحت میكند كه ای انسانها آنچه خداوند از آخرت و عوالم اخروی به شما وعده داده، حق و ثابت است. پس حیات نازله دنیا شما را به اشتباه نیندازد و از آنچه حق است، فریب ندهد و منصرف نكند و شیطان هم شما را در حضور خداوند به اشتباه نیندازد.
«یا اَیُّهَاالنّاسُ اِنَّ وَعْدَاللهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیوةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ»(127)
میفرماید: حیات نازله (الحیوة الدنیا) شما را از درك وعده خدا محروم میكند. خاصیت حیات نازله و حیات دنیا، غفلت از حقایق عالم وجود است، و لذا انسان دیدنیهای آنجا را نمیبیند، و شنیدنیهای آنجا را نمیشنود و به یافتنهای آنجا نائل نمیشود. چون كسی كه گرفتار زندگی وَهمی و خیالی شد، از ادراك حقایق محروم میشود و به همین جهت قرآن میفرماید:
«اِنَّمَاالْحَیوةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(128)
زندگی دنیایی و مادون، سراسر بازی و سرگرمی است بدون هیچ حقیقتی.
برخیالی صلحشان و بر خیالی جنگشان
وز خیالی فخرشان و وزخیالی ننگشان
پس از آنكه قرآن تأكید میكند كه حیات نازله دنیایی یك سرگرمی و بازی است، میفرماید:
«وَ ما هذِهِ الْحَیوةُ الدُّنْیا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنَّ الدّارَ الْاخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان لَوْ كانُوا یَعْلَمُون».(129)
در مقابل حیات دنیایی، حیات آخرتی است كه یك حیات واقعی است و به واقع آن حیات، حیات است. ای كاش مردم میدانستند، چون اگر آن را میشناختند میفهمیدند این حیات دنیایی حیات نیست.
قرآن در مورد افرادی كه خود را مشغول حیات نازله و زندگی دنیا كردهاند، میگوید:
«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْاخِرَةِ هُمْ غافِلُون»(130)
اینها فقط ظاهر زندگی دنیایی را میشناسند و از آخرت غافلاند.
پیداست كه كلمه «غافل» در جایی به كار میرود كه چیزی در عینی كه به انسان نزدیك است از آن بیخبر باشد. یعنی اینها از پشت پرده حیات دنیایی كه هماكنون حاضر است بیخبرند.
آری انسانها با تفكر و تعقل در همین دنیا میتوانند متوجه حیات برزخی و قیامتی شوند و سپس از طریق تزكیه نه تنها متوجه آن عالَم بشوند، بلكه بتوانند آن عالَم را تا حدّی حسّ كنند. یعنی در یكمرتبه میتوانند فكر كنند و آرامآرام ایمان بیاورند و در یكمرتبه با فاصله گرفتن از حیات دنیایی، آن عالَم را مشاهده نمایند. پس اگر انسان از حیات نازله به حیات بالاتر دست پیدا كرد، ادراكات او هم به مرتبه بالاتری نایل میشود. یعنی «باصره» و «سامعه» او چیزهایی را كه درجة وجودی بالاتری دارند، میبیند و میشنود. چنانچه قرآن موقعیت انسانهایی را مطرح میكند كه خداوند آنها را به حیات برتر رسانده و لذا در بین مردماند ولی با نور برتر و بصیرت بالاتری زندگی میكنند، بر عكسِ كافران كه در ظلمت زندگی میكنند و هیچ خبری از عالم بالاتر ندارند
«اَوَ مَنْ كانَ مَیْتاً فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِیالنّاس كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُیِّنَ لِلْكافِرینَ ما كانُوا یَعْمَلُون».(131)
گر زنــام و حــرف خواهـی بگذری
پاك كن خود را زخود، هان یكسری
خویش را صافی كن از اوصاف خود
تا ببینــی ذات پـاك صــاف خـــود
بینـی انــــدر دل، علـــــوم انبیـــاء
بــی كتــاب و بــی مُعیـــد و اوستا
پس محجوببودن از عالم برزخ و عوالم دیگر به جهت ضعف حیات و ضعف ادراك است. و مشكل به خود ما برمیگردد و الاّ حجابی بین ما و آن عالم نیست. در حیات بالاتر حجابها از قلب و مشاعر انسان به اندازهای كه از حیات برتر برخوردار شد، كنار میروند و مكشوف شدن عوالم برزخ و بالاتر از آن در دنیا برای عدهای، به همین مسئله مربوط است تا آنجا كه رسولاكرم(ص) در معراجهای خود همة عوالم را پشت سر گذاشتند و اسرار و دقایق بهشتها و بهشتیها و جهنمها و جهنمیها را مشاهده نمودند. و كلاً از لحن روایات برمیآید كه برزخ و بالاتر از آن برای پیامبران و امامان مكشوف بوده است.
گـذر از بـرزخها، در دنیا
روشن شد كه ورود به برزخ و حركت در برزخها برای همه انسانها چه صالح و چه ناصالح ضروری است، تا بتوان وارد قیامت شد. و تعداد اندکی از انسانها هستند كه قبل از مرگِ طبیعی با عنایات خاص الهی و با مجاهدات علمی و عملی و با تحصیل انقطاع كامل از دنیا، در همین زندگی دنیوی وارد نظام برزخی شده و عوالم برزخی را پشت سر میگذارند و حتی نه تنها در برزخ سیر میكنند و از آن میگذرند، بلكه با مجاهداتی كه دارند و با عشق و انجذابی كه به لقاءِ وجه كریم حضرت حق دارند، از همه عوالم گذشته و به عِزّ قدس رسیده و فانی در حق گشتهاند كه «ذلك هُوَ الْفوزُ العَظیم» این رستگاری بزرگی است.
آنچه از برزخ برای عامه، با مرگ طبیعی پیش میآید، برای اولیاء الهی با مرگ اختیاری قبل از مرگ پیش آمده و آنچه برای عامه مردم باطن است برای اینها ظاهر است. قرآن در سوره تكاثر به آنهایی كه غرق در كثرت طلبیاند خطاب میكند:
«اَلْهَیاكُمُ التَّكاثُر» تكاثر در دنیا و متاع آن شما انسانها را از امر مهمتان غافل كرده است «حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِر» آنچنان كه به خود نمیآیید تا مرگ شما فرا رسد و وارد قبر شوید «كَلاّ» نه، اینچنین نیست، غافل نباشید. «سَوْفَ تَعْلَمُون» زیرا به زودی میدانید این اشتغالات و غفلتها، چه ضرری برای شما در پی خواهد داشت «ثُمَّ كَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُون» باز نه، اینچنین نباشید، اینچنین مشغول تکاثر نباشید، زیرا كه به زودی میدانید که این کار غلط است. «كَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقین* لَتَروُنَّ الْجَحیم» به خود بیایید و غافل نباشید كه نتیجه بدی برای شما دارد. اگر شما از مرتبه بالاتر علم و ادراك كه «علم یقین» است، برخوردار بودید مسلماً جهنم را كه صورت اُخروی این اشتغال و غفلت و تكاثر است میدیدید.
«ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ» سپس بعد از مرگ با مشاهده و شهود عینی كه آن «عینالیقین» است، جهنم را میدیدید.
«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم» و سپس در آن روز از نعمتهای الهی سؤال میشوید.
پس طبق این سوره، اگر كسی خود را از كثرات دنیا، نجات دهد و به «عین الیقین» برسد میتواند حقایق اُخروی را مشاهده نماید و بر همین اساس است که پیامبراسلام(ص) در معراج از همه عوالم برزخ و قیامت گذشتند تا آنجایی كه قرآن در سوره نجم در مورد آن حضرت میفرماید: «ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَكانَ قابَ قَوْسینِ اَوْ اَدْنی» «سپس نزدیك شد، پس نزدیكتر شد تا حد و اندازه دو سر كمان» و تمام اسرار بهشت و جهنم برای او مكشوف گشت. و در واقع پیامبر(ص) به جهت شهودِ عوالم قیامت یك قیامت مجسم بودند. به گفته مولوی:
پس محمد(ص) صد قیامت بود نقد
زانكه حَلْ شد در فنااش حَلّ و عقد
زاده ثانی است احمد در جهان
صـد قیـامت بــود او انــدر عیان
و به همین جهت اگر دستورات آن حضرت را عمل نماییم علاوه بر اینکه در برزخ و قیامت از مهالك آن عالم میرهیم و به لقاء الهی نائل میگردیم؛ چون قلب مقدس آن حضرت که حامل شریعت محمدی(ص) است و بر اساس همان شریعت در برزخ و قیامت حاضر است، هرکس هم اکنون به هر اندازه که به اسلام عمل کند در برزخ و قیامت حاضر میشود و به عبارت دیگر هر كس بیشتر به پیامبر(ص) از نظر اعتقاد و اخلاق و اعمال نزدیك باشد، بیشتر به عوالم اُخروی نزدیك است و كتابش در عِلّیین خواهد بود و مسلّم هركس به سوی كتابش كه همان سرنوشتش باشد كشیده میشود، چنانچه فرمود: «كَلاّ اِنَّ كِتابَ الْاَبْرارِ لَفی عِلّیین»، بر عكسِ فجّار كه كتابشان در «سِجّین» و تنگنای قیامت است و بهسوی آن کشیده میشوند.
امام صادق(ع) فرمودند:
«رسول اكرم(ص) نماز صبح را با مردم به جا آوردند. بعد از نماز نظرشان به جوانی افتاد كه در اثر كثرت عبادت و بیداری شب، بیاختیار سرش پایین میافتاد و رخسارش زرد و جسم او نحیف و چشمانش گود افتاده بود.
پیامبر اكرم(ص) خطاب به آن جوان فرمود: ای فلان در چه حالی؟ گفت: یا رسولالله در حال یقین هستم. پیامبر(ص) از گفتار جوان تعجب نمود و به او فرمود: برای هر یقینی حقیقتی و آثاری هست. حال، حقیقت و آثار یقین تو چیست؟ جوان گفت: یا رسول الله! بر اثر یقین همیشه محزونم و یقینم مرا محزون داشته و شبها خواب از چشمانم ربوده و به تشنگی در روزهای گرم وادارم كرده است (حزن و خوف از عذاب و گرفتاریهای اُخروی، و دوری از وجه حق، به قیام شب و صیام روز وادارم نموده است). نفس من به كلی از دنیا و آنچه در آن است انصراف پیدا كرده است، تا جایی كه «كَاَنَّ» گویا من عرش پروردگار را میبینم كه برای حساب نصب شده است و همه برای حساب قیامت محشور شده و من در میان آنان هستم و «كَاَنَّ» میبینم اهل بهشت را كه در بهشت متنعم هستند و با یكدیگر در صحبت و گفتگو بوده و بر مسندهای بهشتی تكیه زدهاند. و «كَاَنَّ» میبینم اهل آتش را در حالی كه در آتش معذّب هستند و استغاثه میكنند و همین الآن «كَاَنَّ» صدای شعلههای آتش را میشنوم كه به دو گوش من میرسد».
سخنان جوان كه به اینجا رسید، رسول اكرم(ص) رو به مردم نموده و فرمود:
«هَذا عَبْدٌ نَوَّرَاللهُ قَلْبَهُ بِالایمان»
این جوان كسی است كه خدای متعال قلب وی را به نور ایمان منور فرموده است. سپس خطاب به آن جوان فرمود: «در حفظ حال و منزلت عبودی خود، و در قیام به لوازم آن كوشا باش ...».(132)
ملاحظه میكنید كه این جوان عوالم برزخ و حشر را میدیده و كَاَنَّ در آن عوالم بوده است، ولی چون هنوز در مرحله قبل از وفات است، كشف او « كَاَنَّ» است، یعنی كاملاً مكشوف نیست و چون وفات یافت، كشف او «اَنَّ» میشود، به استثنای پیامبران و امامان(ع)كه قبل از وفات و بعد از وفات برایشان یكسان است و در مقام «اَنَّ» هستند.
معلوم میشود که آن جوان از اصحاب یقین بوده است و تعبیر رسول خدا(ص) که از او پرسیدند: «اِنَّ لِکُلِّ یقینٍ حقیقةٌ» برای هر یقینی حقیقتی هست، حاکی از مراتب یقین است و اینکه اصحاب یقین درجاتی دارند و هر مرتبه از یقین دارای حقیقت خاص و آثار مخصوصی است و منظور از اینکه حضرت پرسیدند: «فَما حَقیقَةُ یقینُک؟» سؤال از مرتبة یقین آن جوان است و اینکه در کدام مرتبه بوده و چه آثاری بر یقین وی مترتب میباشد. چرا که در هر مرتبه از یقین به تناسب همان مرتبه، حقایق امور و عوالم پشت پرده مکشوف میگردد و آنچه برای عامة مردم بعد از مرگ و با قیامت ظاهر میگردد، به ظهور میرسد. همانطور که برای آن جوان عرش و حشر و حساب مکشوف گشته و همه را در عرش و در حشر و حساب میدیده است و ناظر حالات بهشتیان و جهنمیان بوده و این خاصیتِ حیات طیبه است که با سیر عبودی برای مؤمنین پیش میآید که به عوالم برزخ و حشر و حساب سیر کنند و حتی در عوالم بالاتر از آنها قرار گیرند و شاهد حشر و مواقف آن باشند و لذا آن جوان بعد از مرگ، سیر برزخی به مفهومی که عامة مردم در پیش دارند نخواهد داشت، چون در همین دنیا از برزخ گذشته است که در بحث «نفخة صور» این نکته روشن میشود. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 213 به نحو بسیار زیبایی خصوصیات چنین افرادی را که در همین دنیا میتوانند برزخ و قیامت را مشاهده نمایند، تبیین میفرمایند.
آری آنهایی كه در عوالم بالاتر از برزخ هستند، به عوالم برزخی نیز اشراف داشته و در آنها نیز حضور دارند، به نحوی كه نه حضور در برزخ مانع حضور در عوالم بالاتر از برزخ میباشد و نه حضور در آن عوالم بالاتر مانع حضور در عوالم برزخی میگردد. چرا كه در عالم مجردات قاعده « حضور كاملِ تمام » جاری است، یعنی انسان در آن حالت در همة عوالم هست و در همة عوالم هم همة ابعاد وجودیاش حاضر است.(133) عمده انسانی است كه توانسته باشد خود را تا عوالم فوق برزخ سوق دهد و حضور و تمثُّل پیامبر و ائمه(ع)به هنگامی كه انسان مؤمن مُشْرِف به موت است از اینگونه تَمَثُّل و حضور است كه میتوانند بر بالین هر مؤمنی هنگام مرگ باشند «وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسولالله(ص) و امیرالمؤمنین و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمة مِنْ ذُرّیَّتَهُم(ع)».(134) و مؤمن در آن حال با مشاهده حضرات معصومین(ع)و با مشاهده انوار آنها كه جلوات وجهالله هستند، آنچنان مبتهج میگردد كه هیچ چیز برای او محبوبتر از این حالت نمیباشد. این اشتیاق آنچنان وجود او را فرا میگیرد كه به سرعت به سوی برزخ و قیامت میشتابد، چرا كه آن حضرات جلوه واقعی و كامل فطرت او هستند كه عمری تلاش میكرد در جهت آن گام بردارد و لذا از این طریق به مقصد واقعی خود دست مییابد و راضی میشود.
پیدا است كه هر كدام از مؤمنین به اندازه منزلت عبودی خود و به تناسب تبعیت و ولایت و محبت خویش نسبت به آنان، از این حضور و از آثار و بركات آن و راه گشاییهایی كه برایش میكنند، بهرهمند خواهد شد.
قبل از آنکه بحث برزخ را به پایان برسانیم و وارد بحث در موضوع قیامت شویم، ذکر چند نکته به شرح زیر ضروری خواهد بود: