تمثّل عقایدِ حق و عقاید باطل
عقاید حق و عقاید باطل نیز صورت برزخی و صورت قیامتی مخصوص به خود را دارند كه توجه به روایت زیر نكات دقیقی را روشن میكند:
قال الامام الصادق(ع): «ما مِنْ قَبْرٍ اِلاّ وَ هُوَ ینْطِقُ کُلَّ یوْمٍ ثَلاثَ مَرّات: اَنَا بَیتُ التُراب، اَنَا بَیتُ الْبَلاء، اَنَا بَیتُ الدّود».(119)
هیچ قبری نیست مگر اینكه هر روز سه بار میگوید: من خانه خاكی و خانه گرفتاریها و خانة مؤذّیات زمینی هستم.
یعنی قبر یا عالم برزخ که عالَمی است دارای حیات و شعور، از حقیقت خود خبر میدهد که هرکس در دنیا گرفتار دوستی دنیا بود، در عالم برزخ گرفتار قبری است همراه با صورت برزخی همان گرفتاریهای دنیا و همان افکار آزاردهندة دنیایی و هرچه از زمین و زندگی زمینی برده است در عالم برزخ با خود و در پیش خود دارد. و معلوم است که جنس این قبر، جنس مادة بیجان نیست، بلکه جنس مجردات مثل جنس نفس انسان است و در واقع عالمی است که همة اطراف آن دارای شعور است.
سپس امام(ع) فرمودند: وقتی بنده مؤمنی به قبر وارد شود، قبر به او میگوید: خوش آمدی، قسم به خدای متعال من تو را آن وقت كه برروی زمین راه میرفتی دوست میداشتم، حال كه به درون من راه یافتهای بیش از پیش تو را دوست میدارم و به زودی خواهی دید برای تو چه چیزی در اینجا هست. پس عالَم او به اندازهای كه چشم او كار میكند وسعت یافته و بابی به روی او باز میشود كه جایگاه خود را در بهشت مشاهده میكند. از همان دری كه به روی او باز شده، شخصی بیرون میآید كه چشمان وی هرگز چیزی زیباتر از آن ندیده است. به آن شخص بسیار زیبا میگوید: ای بنده خدا، من چیزی زیباتر از تو ندیدم. آن صورت زیبا گوید: من عقیده تو هستم كه داشتی «اَنَا رَأْیُكَ الْحَسَنُ الَّذی كُنْتَ عَلَیْه» و عمل صالحی كه انجام میدادی، هستم «وَ عَمَلُکَ الصّالِحُ الَّذی کُنْتَ تَعْمَلُه». سپس روحِ بندة مؤمن اخذ گردیده و در بهشت، در همان جایگاه خویش كه مشاهده كرده بود، قرار داده میشود. و بعد به او گفته میشود با تمام آرامش و روشنیِ چشم، آرام باش. پس به طور مرتب نسیمی از بهشت به جسم او میرسد كه لذت و خوبی آن را تا روزی كه مبعوث میشود، مییابد.
امام(ع) در ادامه فرمودند: و وقتی كافر به قبر وارد شود، قبر به او میگوید: خوش مباد بر تو، قسم به خدای متعال كه من تو را آن وقت كه بر روی زمین راه میرفتی، مبغوض میداشتم، حال كه به درون من راه یافتهای چگونه خواهد بود و به زودی این امر را خواهی دید. پس او را فشاری میدهد و به صورت ذرّات ریز متلاشی میكند و باز به همان حالی كه داشت، برگردانیده میشود و بابی به سوی آتش به روی او باز میگردد و جایگاه خود را در آن میبیند. سپس از همان دری كه باز شد، شخصی بیرون میآید كه هرگز كسی زشتتر از آن دیده نشده است. به آن صورت زشت میگوید: ای بندة خدا، تو كیستی؟ من چیزی زشتتر از تو ندیدهام ! در جواب میگوید: من عمل بد تو هستم كه انجام میدادی و عقیده و رأی ناپاك تو هستم.
امام(ع) فرمود: سپس روح وی اخذ شده و در همان جایگاه خود كه در آتش دیده بود، قرار داده میشود. پس به طور مدام سوزی به جسم او میرسد كه درد و سوزش آن را تا روز قیامت در جسم خود مییابد و خدای متعال مسلط میگرداند بر روح او 99 مار بزرگ كه به او نیش میزنند، كه اگر یكی از آن مارها بر زمین بدمد، امكان ندارد دیگر زمین چیزی برویاند».(120)
روایت بسیار عمیق مذکور، ما را متوجه میكند همانطور كه در زندگی دنیوی وقتی باب ایمان یا باب عقاید حق به روی قلب انسان باز شود، در حقیقت باب بهشت به روی انسان باز شده است، همین حالت درونی در برزخ صورت خاص خود را مییابد و باب بهشت بر جان انسان گشوده میشود و باز شدن بابی از جهنم، تمثّل برزخی همان عقاید باطل دنیوی است.
باز باید فراموش نكنید اینكه ملاحظه میفرمایید قبر یا برزخ سخن میگوید، به جهت آن است كه جنس آن از عالَم مجردات است و لذا علاوه بر اینكه فهم و شعور دارد و شخصی كه وارد آن میشود را میشناسد، قدرت تكلم نیز دارد. همچنانكه خود ما بعضاً با خودمان از طریق نفسِ مجردمان سخن میگوییم.
«زمـان» در برزخ
با توجه به اینكه زمان مربوط به حركت ذاتی عالم ماده است و چیز مستقلی نیست که خارج از ذات اشیاء ماده موجود باشد و برهان حركت جوهری ملاصدرا(ره) این نكته را به خوبی روشن میكند.(121) پس زمان به آن معنی که در عالم ماده مطرح است، در عالم برزخ وجود ندارد، چرا كه در آنجا حركت و تغییرِ قوه به فعل معنی ندارد و چنین نیست كه یك موجود برزخی دگرگون بشود و صورتی را از دست بدهد و صورت دیگری به خود بگیرد. موجود برزخی، فعلیت محض و صورت محض با حدود و مقدار معین است. مثل صور ذهنی انسانها است كه میتواند سالها به صورت ثابت در ذهن بماند، مانند ماده نیست كه خود به خود دگرگون شود، بلكه آن صورت ذهنی اگر هم از ذهن ما پنهان شد، پس از سالها میتوان به همان نحو اولیه باز آن را در ذهن آورد. مثل پدیدههای عالم ماده نیست كه پس از گذشت سالها تغییر كرده باشد و آن صورت قبلی نباشد، و چون تغییر در ذات آن صور ذهنی واقع نمیشود، زمان هم كه حاصل حركت است در آنجا مطرح نیست. آری درست است که نفس انسان میتواند صورت ذهنی را به حالات مختلف در آورد و در عین حال آن را به حالت اولیه برگرداند، در این حالت آن صورت ذهنی ثابت بود، ولی نفس صورتهای ذهنی دیگری در كنار آن صورت ذهنی ابداع و ایجاد كرد و این نوع تغییر غیر از تغییراتی است كه در عالم ماده انجام میشود كه شئ اولیه تغییر میكند و شئ جدیدی به وجود میآید. تبدلات برزخی مثل تبدلاتی است كه نفس روی صُور ذهنیه انجام میدهد. و لذا حرکت به معنی حرکت و تغییرِ موجود در دنیا در عالم برزخ نیست و چون زمان، حاصل حرکت است و چون حرکت در عالم برزخ نیست، پس زمان در آن عالم وجود ندارد، و معنی ندارد کسی بگوید انسان چه مدت در برزخ بهسر میبرد، بلکه باید متوجه بود که انسان در برزخ همچنان «بودن و بقاء» خود را دارد و در بودن خود، همراه با حالات و افکار خود بهسر میبرد، حالا اگر حالات و افکار او خلاف فطرت او بود، معذّب است. از این جهت برزخ؛ عالم جدیدی است که باید انسان در دنیا با شناخت عالم برزخ، خود را برای آن عالم آماده کند. به گفتة مولوی:
روز مرگ این حسِّ تو باطل شود
نور جان داری که یار دل شود؟
در لَحَـد کِاین چشم را خاک آکند
هست آنچـه گور را روشن کند؟
آنزمان کاین دست وپایت بَردَرَد
پَرّ و بالت هست تا جان بر پَرَد؟
کسانی که مبتلا به حبّ شهوات و زینت دنیا و امثال آن هستند، در آنجا بیچاره میشوند. چون بعد از مفارقت از دنیا و عالم محسوس، معشوق خود را که دنیا و شهوات دنیایی بود نمییابند. انسانها برای این دو روزه که میدانند ثباتی در آن نیست، چه کوششها و تقلاّهایی میکنند، باید از خود پرسید؛ برای آن عالم که بر طبق حکم فطرت بهسر میبرد، و زندگی هم زندگی ابدی است، چه کوششهایی باید بکند؟
زین همه انواع دانش روز مرگ
دانش فقر است ساز راه و برگ
آب دریـا مـرده را بر سـر نهد
وَر بود زنـده، ز دریا کی رهد؟
چونبمردی تو ز اوصافبشر
بحـر اسرارت نهد بر فـرق سر
باید علمی داشت که بتوان در ابدیت با آن زندگی کرد، علم به دنیا برای زندگی دنیایی خوب است، ولی باید علمی هم داشت که آنجا بهکار آید، علم به بندگی و فقر ذاتی خود و علم به خدا و قیامت. وگرنه اگر با همین علوم دنیایی، خود را مشغول کردیم و مؤمنین را نیز که از علوم معنوی بهره دارند تحقیر نمودیم، در آن دنیا همهچیز خود را فانی و بر بادرفته میبینیم. گفت:
ایکهخلقان راتو خر میخواندهای
اینزمانچونخربراین یخماندهای
گر تـو علامـهی زمـانی در جهان
نَکْ فنای این جهان بین وین زمان
صد سال در عالَم بی زمانی
از نمونههای بیزمانیِ برزخ، داستان حضرت عُزَیر است كه قرآن میفرماید:
«أَوْ كَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِـی هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».(122)
«آن حضرت عبورش به منطقهای افتاد كه خانهها همه خراب شده بودند و گویا استخوانهای مردم آن جا برروی خاك افتاده بود. گفت: چگونه اینها را خدای متعال زنده میكند؟ پس خداوند او را به مدت صد سال میراند و سپس زنده نمود و به او گفت: چه مدت در اینجا ماندی؟ گفت: یك روز یا بعضی از روز را. خداوند فرمود: ولی صد سال اینجا ماندی، حال بنگر به طعام و شرابت كه تغییر نكرده و بنگر به الاغت. و باید تو را آیت و نشانهای برای مردم قرار بدهم و باز بنگر به استخوانهای الاغ كه چگونه آنها را بلند میكنیم و پیوند میدهیم و سپس گوشت را به آنها میپوشانیم. پس وقتی مسئله برای او روشن شد، گفت: میدانستم كه خدا بر همه چیز قادر است».
خداوند طعام و شراب او را با اینكه صد سال از آنها گذشته بود به همان صورت حفظ نمود و الاغ او را كه نسبت به طعام و شراب امكان ماندنش تا مدتی بیشتر است، میراند تا او به قدرت حق در حفظ و میراندن، با شهود غیبی پیببرد و عیناً مشاهده كند كه مسئله زمان و بود و نبود آن و طولانی بودن و كوتاه بودن آن در مقابل قدرت خداوند هیچ نقشی ندارد.
آنچه مهم است این قسمت آیه است كه میفرماید: «فَاَماتَهُ اللهُ مِأَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» یعنی او را خداوند صد سال میراند و سپس زنده نمود، كه حاكی از آن است كه روح او بر اساس محاسبات عالم دنیا صد سال در عالم دیگر یعنی در برزخ یا فوق برزخ بوده است. با این حال وقتی از او سؤال میشود « كَمْ لَبِثْتَ؟» چقدر در اینجا مكث نمودهای؟ بر خلاف واقعیت دنیا كه صدسال گذشته است، میگوید: یك روز یا قسمتی از یك روز. و خداوند میفرماید: «بَلْ لَبِثْتَ مِأَةَ عامٍ» بلكه صد سال است در اینجا ماندهای.
حال سؤال این است كه چرا این پیامبر خدا با اینكه بر اساس محاسبات دنیایی صد سال در برزخ یا عالم فوق برزخ بوده است، در جواب میگوید: یک روز یا كمتر از آن مكث كردهام؟ اینجا است كه معلوم میشود در عالم برزخ، یا فوق آن، زمان نمیگذشته تا او حس كند. و خداوند با این واقعه این سرّ را برای بشریت روشن فرمود و فهماند كه عوالم فوق زمان را نمیشود با مقیاسهای زمانی محاسبه نمود. و اساساً فوق زمان، قابل انطباق به زمان نمیباشد لذا حضرت حق در واقع میخواست به او بفهماند كه مكث تو در عوالم اخروی و در عالم بعد از مرگ با محاسبات زمانی قابل اندازهگیری نیست. و اما اگر میخواهی كه بر اساس محاسبات اهل دنیا بدانی چه مدتی در عالم بعد از مرگ هستی، بدان مدت صد سال است.