نقش عمل در تثبیت عقاید
مسلم است كه روش عملی هر انسانی در زندگی دنیوی بر اساس یك سلسله اصول فكری و عقیدتی اوست، چه آن اصولِ عقیدتی حق و صحیح باشد و چه باطل و ناصحیح، و اعمال انسان در زندگی دنیایی تثبیتكنندة همین اصول عقیدتی میشود. حال اگر اصول فكری و عقیدتی انسان كاملاً ریشهدار بوده و بر وجود و اعماق دل وی حاكم باشد، نمیتواند بر خلاف آن كاری انجام دهد. ولی اگر آن اصول ریشهدار نباشد، طبعاً در بعضی موارد عملی خلاف آن از انسان صادر میشود و در عینی كه آن عمل را نادرست میداند ولی انجام میدهد. اما اگر این تخلف از اصول فكری و عقیدتی از حد گذشت، در این صورت دیگر آن فرد، در عمل، فاقد آن عقاید شده است. پس آنچه انسان را از انسان دیگر جدا میكند، «افكار» و «عقاید» اوست و آنچه این جهت تمایز را تثبیت میكند «عمل» اوست.
در نظام برزخی، حسابی كه روی ارواح میشود براساس عقاید آنهاست. و برای هر روحی بر اساس عقایدش حسابی خاص باز میكنند و به همین جهت میبینیم در روایات مربوط به سؤال قبر، آنچه مورد سؤال قرار میگیرد همان اصول عقیدتی است و حسابی كه برای روح، بعد از سؤال باز میشود نیز براساس افكار و عقاید اوست. اگر دارای افكار حق باشد در شرایط و مسیر خاص، و اگر دارای عقاید باطل بود در شرایط و مسیر دیگری میافتد، و در جهت معینی پیش میرود. و خلاصه اینكه خصوصیات فكری و عقیدتی در تعیین سرنوشت انسان در نظام برزخی نقش اساسی داشته، و البته اوصاف اخلاقی و اعمال انسان در این نظام نقش دارند ولی تعیین كننده اصلی در این شرایط عقاید است و بعد از روشنشدن عالَم خاص هر انسان، اخلاق و اعمال هم به اندازهای كه نظام برزخی ظرفیت دارد، نقش خود را خواهند داشت.
امام خمینی(ره) میفرمایند:
«اگر خُلق و باطن انسان، انسانی باشد، صورت ملكوتی او نیز صورت انسانی است، ولی اگر ملكاتش غیر ملکات انسانی باشد، صورتش انسانی نیست و تابع آن سریره و ملكه است. مثلا اگر ملكه شهوت و بهیمیت بر باطن او غلبه كند و حكم مملكت باطن، حكم بهیمیه شود، انسان صورتِ ملكوتیاش صورت یكی از بهائم است، مناسب با آن خُلق، و اگر ملكه غضب و سبعیت بر باطن او غلبه كند، صورت غیبیة ملكوتیه، صورت یكی از درندگان است، و اگر «وَهم» و شیطنت ملكه شد و باطن و سریرهاش دارای ملکات شیطانیه شد، از قبیل خدعه، تقلب، سخنچینی و غیبت، صورت ملكوتیاش، صورت یكی از شیاطین است به مناسبت آن».(76)
سؤال قبر، عامل تثبیت عقاید
حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند:
اگر انسان متوفّی ولیِّ خدا و بندة صالح باشد، شخصی كه دارای بوی پاكیزه و چهره زیبا و هیكل جذابی است نزد او حاضر میشود و به او میگوید: بشارت باد برتو روح و ریحان و نعمت و رحمت و بهشت و نعیم الهی، میآیی و خوش میآیی. میپرسد تو كیستی؟ جواب میدهد من عمل صالح تو هستم، حال تو از دنیا به سوی جنت كوچ بكن، و او - در آن حال كه از دنیا جدا شده - غسل دهنده بدنش را میشناسد و حاملین جنازه خود را ندا میكند كه تعجیل كنند. چون به قبر خود داخل گردانده شد، دو ملك میآیند بهسوی او كه دو آزمایشگر قبر هستند «هُما فَتانا الْقَبر». این دو ملك در حالی میآیند كه موهای خود را میكشند و با دندانهای خود زمین را زیر و رو كرده و به جستجو میپردازند و صدای آن دو همانند رعد پر صدا و چشمانشان همانند برقِ تیزی كه خیرهكننده و ربایندة بینایی است، میباشد. به او میگویند: پروردگارت كیست؟ و نبی تو كیست؟ و دین تو چیست؟ میگوید: پروردگارم «الله» است و محمد(ص) نبی من است و اسلام دین من. میگویند: خدای متعال تو را در آنچه دوست داری و راضی هستی ثابت بدارد و این همان است كه خدا میفرماید: «یُثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ امَنُوا بِالْقَوْلِ الثابِت فی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فِی الاخِرَةٍ»(77) «خداوند آنانی را كه با صدق و گفتارِ ثابت در عمل، ایمان آوردهاند، در زندگی دنیوی و در آخرت بر اساس ایمان و عقیدهای كه دارند ثابت نگه میدارد». سپس این دو ملك تا چشم انسان كار میكند عالَم او را برای او وسعت میدهند و دری به سوی بهشت به روی او باز میكنند و به او میگویند: آرام باش، با دل مطمئن و مسرور و با آرامشی كه شبیه آرامش جوان متنعم در خواب است، و این همان است كه خدای متعال در قرآن میفرماید: «اَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقِرّاً وَ اَحْسَنُ مَقیلا»(78) صاحبان بهشت در آن روز در بهترین قرارگاه و در بهترین آرامش هستند».(79)
ملاحظه كردید كه چرا آن دو ملك با جلوهای تند و خشن به سوی متوفی آمدند؟ چون اینها صورت همان مشكلات دنیاییاند كه انسان مؤمن را در بحران میاندازند تا مشخص شود در این مشكلات باز توجه به پروردگار و اسلام و پیامبر(ص) دارد و یا از آنها غفلت میكند و به راههای انحرافی میافتد و دیدید كه آن فرد مؤمن در آن شرایط باز توجه قلبیاش به پروردگار و اسلام و پیامبرش بود و لذا از عهده این امتحان هم برآمد.
حضرت علی(ع) در ادامه میفرمایند:
«و اما وقتی كه انسان متوفی دشمن خدا باشد، موجودی كه قبیحترین مخلوق است از جهت ظاهر و بدترین از نظر بُو، نزد او حاضر میشود و به او میگوید: مژده باد تو را آنچه قبلاً برای تو از آبهای داغ و سوزاننده آماده شده و نیز آتش جحیم. این فرد هم در چنین شرایطی غسل دهنده بدن خود را میشناسد و به حاملین جنازه خود ندا میكند كه او را نگهدارند. وقتی به قبر خود داخل گردانیده شد، میآیند به سوی او دو ممتحن قبر (ممتحناالقبر) كفنهای وی را كنار میزنند و سپس به او میگویند: كیست پروردگار تو؟ و كیست نبی تو؟ و چیست دین تو؟ در جواب آنها میگوید: نمیدانم. پس به او میگویند: همین طور است، ندانستی و هدایت نیافتی، و سپس با تازیانه به او ضربتی میزنند كه همه جنبدهها بهجز انسان و جن به وحشت میافتند و دری به سوی آتش به روی او باز میكنند و به او میگویند در بدترین حال قرار بگیر «نُمْ بِشَرِّ حالٍ»، و او در آنچنان ضیق و فشاری قرار میگیرد كه مانند در فشارِ سخت قرارگرفتن نیزه است در آهن مخصوص بیخ نیزه، به نحوی كه دماغ او از بین ناخنها و گوشت او خارج میگردد و خدای متعال مسلط میگرداند براو مارهای زمین و عقربها و درندههای زمین را كه میگزند او را تا وقتی كه خدای متعال او را از قبر بیرون آورده و در قیامت مبعوث كند و او از شدت گرفتاری آرزوی قیام قیامت را میكند».(80)
طبق این روایت كه میگوید آن دو ملك در واقع امتحان كنندهاند، معلوم میشود كه مسأله سؤال در برزخ یك مسأله ساده و به صورت سؤال معمولی نیست، بلكه برای تثبیت اصول عقیدتی است و موجب تثبیت آن اصول در باطن میشود و از طرف دیگر باید متوجه بود كه این دو ملك نه معلوم میكنند كه ملك هستند ، و نه معلوم میكنند كه جواب صحیح سؤالات چیست ، و نه معلوم میكنند كه كدام عقیده حق است. بلكه عملاً ارض قلب را زیر و رو میكنند و با سؤالات خود آنچه در باطن است را بیرون میكشند. و اینکه میگوید بهجز انسان و جن، بقیة موجودات از ضربههایی که به او میزنند به وحشت میافتند، چون انسان و جن به جهت اختیاری که دارند در حجاب اعمال خود هستند و از باطن عالَم خبر ندارند.
سؤال قبر، ظهور سؤال در دنیا است
با توجه به اینكه، برزخ و قبر و عالَمی كه روح انسان بعد از مرگ در آن قرار میگیرد باطن همین حیات دنیوی است و در عالم برزخ باطن انسان است كه ظاهر میشود و حیات باطنی هر انسانی در زندگی دنیوی، حیات ظاهری او در برزخ خواهد بود. میتوان گفت كه سؤال ملكین در برزخ نیز ظهور همان سؤال است كه در باطن انسان در حیات دنیوی وجود دارد. هر كس در حیات دنیوی خود و در باطن خود، در برابر چنین سؤالاتی كه از ناحیه همین دو ملك است و در مسیر تكامل انسان میباشد، قرار میگیرد. این سؤالات كه در باطن انسان در حیات دنیوی مطرح میگردد، انسان را وادار به كنجكاوی و تحقیق نموده و به آنچه حقیقت است میرساند. البته این در صورتی است كه انسان این سؤالات را جدی بگیرد و در مقام پیدا كردن جواب آنها برآید. ولی اگر سرسری از آنها بگذرد و چون در دنیا به باطن خود مراجعه كند سؤالات را جواب نداده، در واقع از بركاتی كه از ناحیه جواب به این سؤالات نصیب او میشود خود را محروم كرده و عملاً از ثمرات وجودی این دو ملك و سؤالات آنها كه در اصل در مسیر تكامل انسان است بیبهره میماند. و در برزخ همین وضع باطنی ظاهر میگردد و آن كسانی جواب ملكین را در برزخ درست میدهند و از بركات آن بهره میبرند كه در دنیا این سؤالات باطنی را جدّی گرفته و در صدد جواب آنها برآمده باشند.
اگر این سؤالات در باطن انسان مطرح نشود و انسان دائم در زیر ضربات این سؤالات قرار نگیرد، هیچ وقت انگیزه فكر و بررسی در باطن انسان به وجود نیامده و در نتیجه از نیل به حقایق و عقایدِ درست و نیز از حركت بر طبق این عقاید و در نهایت از كمال انسانی محروم میماند و گرفتار عقاید باطل میشود. آنجایی كه انسان میخواهد خطایی بكند و برخلاف عقاید خود قدمی بردارد، برای بازداشتن او از عصیان، همین سؤالات در درون انسان طرح میگردد، با این لحن كه « مَنْ رَبُّك؟» و «مَنْ نَبِیُّك؟» و «ما دینُك؟» و « مَنْ اِمامُك؟» یعنی؛ اگر به ربوبیت خدا و به رسالت رسول(ص) و به اسلام و امامتِ امامِ حق معتقد هستی این حركت چه معنایی دارد؟