ماهیت مرگ
یکی از دقیقترین نکاتی که در بحث معاد باید مورد دقت قرار گیرد، موضوع ماهیت مرگ است. قرآن در مورد مرگ كلمه «تَوَفّی» به معنی تمام و كمال گرفتن را به كار برده است و میفرماید:
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِكُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ»(17)
خداوند نفوس را در حین مرگ، و یا در حین خواب، تمام وكمال میگیرد، پس آنكس را كه مقرر شده بمیرد نگه میدارد و دیگری را تا مدت معینی باز میفرستد.
پس طبق نظر قرآن مرگ نه تنها نابودی نیست، بلكه با دقت در این آیه روشن میشود؛ آنچه شخصیت واقعی انسان را تشكیل میدهد و «مَنِ» واقعی او محسوب میشود بدن او نیست زیرا میفرماید او را در حین مرگ و در حین خواب تماماً میگیریم، در حالیكه بدن او را نگرفته و بدن به جایی نرفته است. پس معلوم میشود همة شخصیت انسان را كه تمام و كمال گرفته، كاری به بدن او ندارد و ملاك شخصیت واقعی انسان همان «نفس» او است. و نیز میفرماید:
«وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ كَافِرُونَ * قُلْ یَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»(18)
كافران به پیامبر گفتند: آیا آنگاه كه ما در زمین پراكنده و گم شدیم، بعداً دوباره در آفرینشی جدید قرار میگیریم؟ در حالیكه حقیقت این است كه این کافران ملاقات پروردگار را منكرند، بگو فرشتة مرگ كه بر شما گمارده شده، شما را توفّی میكند و تمام و كمال میگیرد و سپس بهسوی پروردگارتان باز گردانده میشوید.
پس اینچنین نیست كه پراكنده شوید و دوباره خلق شوید، بلكه از اول گرفته میشوید و هیچوقت نابود نمیشوید تا دوباره زنده شوید.
سكرات مرگ
چون مقرر شد نفس انسان از بدن و دنیا منقطع شود و در آستانه مرگ قرار گرفت، حالات مخصوصی به او دست میدهد. از یك طرف جذبههای مرگ كمكم او را فرا میگیرد و در نتیجة آن، از شدت توجهش به دنیا و افراد آن كاسته میشود، از طرف دیگر به جهت اُنس طولانی با دنیا، هنوز توجهش به دنیاست و باز از آن طرف به جهت جذبة مرگ، خود را در عالم دیگر مییابد و همین که وحشتِ روبهروشدن با عالم جدید او را فرا گیرد، باز یکمرتبه خود را در دنیا مییابد، این حالت دوگانه را كه یك لحظه با آن دنیا روبهرو میشود و یك لحظه با این دنیا، به طوریکه گویا غرق در مرگ است، سكرات میگویند. قرآن میفرماید:
«وَجَاءتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ»(19)
به راستی و به طور گریز ناپذیری سكره موت فرا میرسد، این همان چیزی است كه از آن روی گردان بودی.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند:
«وَ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَاتٍ هِیَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْیَا».(20)
برای مرگ غمرات و گردابهایی است كه دشوارتر از آن است كه بهوصف آید و یا اینكه عقل مردم دنیا آن را بفهمند.
چون سکرات از جنس عالم دیگر است با مقیاسهای این دنیا نمیتوان بهواقع آن را معرفی كرد.
حضرت علی(ع) كیفیت حال انسان را در آستانه این جذبات و سكرات چنین بیان فرمودهاند:
«هنگامی كه فرزند آدم در آخرین روز از روزهای دنیا و نخستین روز از آخرت قرار میگیرد، «مال»، «فرزندان» و «عمل» او در برابرش مجسم میشوند. او رو به مال خود نموده و میگوید: بهخدا قسم من نسبت به تو حریص و بخیل بودم، حال سهم من از تو چیست؟ مال در پاسخ گوید: به اندازه كفنات از من بردار. پس از آن رو به سوی فرزندان خود كرده و گوید: به خدا سوگند من شما را دوست میداشتم و حامی شما بودم، اكنون بهره من از شما چیست؟ آنان در پاسخ او گویند: ما تو را به قبرت میرسانیم و تورا در آن پنهان و دفن میكنیم. سپس به عمل خود توجه و نظر میكند و میگوید: به خدا سوگند من نسبت به تو بیاعتنا بودم و تو بر من گران و سنگین بودی، اینك بهره و برخورداری من از تو چیست؟ عمل در پاسخ گوید: من در قبر و قیامت همنشین تو خواهم بود تا هر دو به پیشگاه پروردگار عرضه شویم ...»(21)
این گفتگو و دیدار، گفتگوی زبانی با شكل ظاهری و پیكره مادیِ مال، فرزندان و اعمال نیست، بلكه مواجهه با صورت ملكوتی و برزخی آنهاست و انسان با باطن خود با حقیقت و باطن اشیاءِ مورد علاقه خود كه در بُعد برزخی و مثالی نفس او تجسم یافتهاند صحبت میكند.
در آستانة ترك دنیا كمكم پرده ها از جلو چشم انسان كنار میرود و انسان بیشتر از هر موقع دیگر به حقیقت اعمال و خواستههای خود توجه میکند و دیدِ او وسعت زیادتری مییابد. در آن لحظات به سیر در اعمال و عمرِ سپری شده خود میپردازد, دست حسرت و ندامت به دندان میگزد، اما افسوس كه او را فرصت و مهلتی نمانده و مرگ هر لحظه بیشتر او را در خود میگیرد.
شروع مرگ
حضرت علی(ع) كیفیت حال انسانهای غافل را در این لحظات چنین تشریح میفرمایند:
«چگونه چیزی كه به آن جاهل و نادان بودند بر آنان فرود آمد, و حادثه ای كه خود را از آن ایمن میپنداشتند, بدانان روی نمود, و وعدههایی كه در آخرت داده شده بودند پیش آمد, همان چیزهایی كه در وصف نمیگنجد!
دو چیز ناگهان با هم بدانها روی آورد: یكی «سكرات مرگ» و دیگری «پشیمانی و حسرتِ از دست دادن فرصت». دست و پایشان سست شد و رنگ از چهرهها پرید. پس مرگ بیشتر چنگ انداخت, به طوری كه بین او و گفتارش جدایی افتاد (زبانش از كار افتاد) و او در میان اهل و خانواده خود با چشم مینگرد و با گوش میشنود، در حالیكه هنوز عقل و ادراكش باقی و صحیح است. میاندیشد كه سرمایه عمر را در چه راهی تباه و سپری كرده و روزگارش را چگونه به پایان رسانیده است، به یاد اموالی میافتد كه حلال یا شبههناك بوده، از هرجا به دستش رسیده، گردآوردهاست و حال وبال جمعآوریِ آن، گریبان گیر او شده است.
اینك در آستانه جدایی و فراق از آن است. اموال او برای كسانی خواهد بود كه پس از او هستند. آنان از نعمت آن برخوردار میگردند و با آن خوش میگذرانند، در حالیكه عواقب و تبعات آن بر دوش او باری گران است و او پابسته و گروگان آن میباشد.
آری از آنچه به هنگام مرگ از حقیقت كارش آشكار میشود, دست ندامت به دندان میگزد و به آنچه در ایام عمر به آن رغبت داشت بی میل میگردد و آرزو میكند چیزی كه به آن رشك میبرد و حسرت میورزید، ای كاش به دیگری تعلق داشت. پیوسته مرگ در كالبدش پیشروی میكند تا وقتی كه گوشش نیز مانند زبانش از كار بیفتد. پس در میان خانواده خود در حالی است كه نمیتواند با زبان سخنی بگوید و با گوش خود چیزی بشنود, لذا باچشم خود به چهره آنان نگاه میكند و جنبش زبانها را میبیند ولی بازگشت سخنانشان را نمیشنود. سپس مرگ بیشتر در او چنگ میزند، آنگاه دیگر چشمش نمیبیند, همان سان كه گوشش نمیشنود و روح از كالبدش بیرون میرود. در میان اهل و خانواده خود مرداری میشود كه همه از او میرمند و از نزدیكی به او دوری میجویند، نه آنكس را كه میگرید یاری میكند و نه آن را كه او را فرامیخواند اجابت میكند. آنگاه او را به زمینی كه در آن خطكشیده و جای گورش را معین كردهاند، میبرند و آنجا او را به كردارش میسپارند و از دیدارش برای همیشه منصرف میشوند».(22)
بنا به فرمایش امام خمینی(ره):
«در حال احتضار، قلب مستعد شود برای رؤیت نفحات لطیفة جمال حق و اگر اهل ایمان باشد، قلب حبّ لقاءالله پیدا میكند و آتش اشتیاق جمال محبوب در قلبش افروخته گردد، و اگر اهل حبّ و جذبه ربوبی بود، جز خداوند كس نداند در این تجلی و شوق چه لذّاتی است و اگر اهل ایمان و عمل صالح بوده، از كرامات حقتعالی به او به اندازه ایمان و اعمالش عنایت شود و آنها را بالعیان در دم احتضار ببیند، پس اشتیاق موت و لقای كرامات حق در او حاصل شود و اگر اهل كفر و نفاق باشد، با قهر و غضب الهی روبهرو شود».(23)