معاد؛ بازگشت به جدّیترین زندگی
بسماللهالرحمنالرحیم
در مسیر انسان به سوی خدا، انسان باید از نظر روحی و جسمی متحول شود تا آمادگی ورود به عالم برتر را کسب کند. یکی از سرفصلهای این مسیر «مرگ» است. حال اگر جهت انتخابی انسان در دنیا، حرکت به سوی خداوند باشد؛ با مرگ این حرکت سرعت میگیرد.
این جاست که می توان گفت:
آن دگر گفت: ار نبودی مرگ هیچ
که نیرزیدی جهان پیچ پیچ
خرمنی بودی به دشت افراشته
مهمل و ناکوفته بگذاشته
چون برای کسی که به دنبال مقصد نهایی جان و روح است، مرگ وسیلة رفع موانع و نزدیکشدن به مقصد اصلی است و با ورود به عالم برزخ شرایط ظهور اسماء الهی به نحوهای نورانیتر از دنیا برای قلب انسان ظهور میکند.
پس از ایمان به خدا، حقیقیترین نكتهای كه انسان باید بدان دست یابد و معتقد شود، ایمان به معاد است تا در ابدیت خود بدون ذخیره نباشد. منشأ اعتقاد به معاد همان توجه به روح مجرد انسان است كه با اندك تأملی انسان متوجه میشود علاوه بر این تن، یك «روح» یا «منی» دارد كه بدون بدن، دارای وجود مستقلی است و بقاء آن به بدن بستگی ندارد که البته در بحث اثبات تجرد روح به این نکته پرداخته میشود. پس از روشنشدن تجرد روح است که انسان به فكر فرو میرود در آن حیات ابدی كه زندگی تمام نمیشود، بلكه شكل آن تغییر میكند، چگونه زیست كنم و ساز و برگ آن زندگی را چگونه فراهم آورم؟
در راستای چنین سؤالاتی است كه مسئله معاد پیش میآید و خداوند بهكمك انبیاء(ع)ما را در درست فهمیدن معاد و درست زندگیكردن در دنیا برای آبادانی قیامتِ خود یاری میكند. برنامة پیامبران(ع)باعث میشود تا انسانی را كه روزمرگیهای زندگی از یاد معاد و حیات ابدی غافل میكند، بیدار کند تا از اصلیترین بُعد زندگی خود غافل نماند.
دلایل وجود حساب و كتاب پس از مرگ
در مورد دلایل وجود معاد به عنوان شرایطی که انسانها در آن شرایط با حاصل زندگی دنیایی خود و نتایج ارادهها و اعمال خود روبهرو میشوند، دلایل متعددی هست که به طور مختصر و گذرا به بعضی از آنها میپردازیم.
الف- عدل الهی: قرآن می فرماید: آیا آنان كه مرتكب گناهان میشوند، گمان كردهاند كه ما برای آنها و برای آنهایی كه ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، زندگی و مرگی مساوی در نظر میگیریم؟ چه بد حكم میكنند؛ «اَم حَسِبَ الّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ اَن نَجْعَلَهُم كالّذینَ آمَنُوا وعَمِلُوا الصّالحاتِ سَوآءً مَحیاهُم ومَماتُهُم سآءَ ما یَحكُمُونَ»(7)
پیام آیه این است که؛ اینها متوجه عدل الهی نیستند كه انتظار دارند انسانها با اعمال و اخلاق و عقاید متفاوت در ابدیت زندگی مساوی داشته باشند، در حالیكه دنیا نه ظرفیت جزای ظلم ظالمان را دارد كه بهعنوان مثال هزاران نفر را به قتل رساندهاند، ونه ظرفیت پاداش بزرگانی را دارد كه در اوج وارستگی و ایثار، كلّ دنیا را پشت سر گذاشتهاند، و نه ظرفیت دارد که حساب مظلومان به خوبی در آن داده شود، پس عدل الهی اقتضا میكند كه دنیایی دیگر باشد تا ظرفیت جواب به عمل انسانها را داشته باشد و به همین جهت علی(ع) میفرمایند:
«اِنَّ اللهَ تعالی لَمْ یَرضِها ثَواباً لاَوْلیائِه و لا عِقاباً لاَعْدائِه»؛(8)
خداوند راضی نیست كه دنیا پاداش اولیائش و یا محل عقاب دشمنانش باشد.
چون در واقع عدل خدا چنین اقتضائی را نمیكند و شرایطی نیاز است كه بهراحتی خط كافر را از مؤمن جدا كند و به هركدام نتیجة اعمال خودشان داده شود و لذاست كه در قیامت ندا میآید:
«وَ امْتازُوا الْیَومَ اَیُّها المُجرِمُونَ»؛(9)
امروز ای گناهكاران از بقیه فاصله بگیرید.
البته عزیزان عنایت دارند؛ وقتی قیامت ظرف پاداش اولیاء الهی و جزای ظالمان است دیگر نمیشود مانند دنیا با همین محدودیتها همراه باشد.
ب- حكمت الهی: از جمله دلایل بر وجود معاد به عنوان شرایط حسابرسی مؤمن و کافر، توجه به حکمت خداوند است. قرآن میفرماید:
«وَ ما خَلَقنا السَّمآءَ و الاَرضَ و ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلكَ ظَنُّ الّذینَ كَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ كفرُوا مِن النّارِ»(10)
ما آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست را باطل و پوچ و بیهدف نیافریدیم - اندیشة پوچی خلقت- گمان كسانی است كه حقیقت را پوشاندهاند، وای بر آنها از آتشی كه برای خود تهیه كردهاند.
آری! مسلّم خدای حكیم كار لغو و بیهدف انجام نمیدهد و اگر این جهان بهسوی یك نهایت با ثمری سیر نكند، پوچ خواهد بود و لذا باید جهان دیگری باشد كه شرایطِ به نهایت رسیدن سرنوشت انسانها در آن عملی گردد، یعنی انسان الهی بتواند به قربِ حق و اُنس با حضرت «الله» برسد و انسانی هم كه دوری از خدا را انتخاب كرده با همان نهایت انتخابش كه جهنم است روبهرو گردد، یعنی با غضب الهی مواجه شود. لذا میفرماید:
«و اِنَّ الی رَبِّكَ الْمُنتَهَی»(11)
بازگشت و انتهای هرچیز به سوی پروردگار توست.
از طرفی چون خداوند حکیم است و از خدای حکیم جز نظام اَحسن خلق نمیشود و در نظام اَحْسَن، هیچ میلی بیجواب نمیماند، میل به جاودانگی نیز باید با بودن نظامی ابدی، جواب داده شود و آن همان انتقال انسان به عالَم قیامت است که در آن مرگ و نابودی نیست.
دلایل تجرد روح
در بحث معاد دو موضوع باید مدّ نظر قرار گیرد؛ یکی ابدیبودن انسان است و دیگر اینکه انسان در زندگی ابدی خود با قواعد خاصی زندگی خود را ادامه میدهد و چنانچه در زندگی دنیایی برای خود عقاید و اعمال و اخلاق حق و صالحی ایجاد نکرده باشد، در قیامت و در آن زندگی ابدی با مشکلات متعددی روبهروست که بحث اصلی این کتاب در مورد مسئله دوم میباشد. و اما بحث تجرد نفس روشن میکند که انسان بدون اینبدن دارای وجود مستقل از بدن است و لذا باید متوجه باشد که با مرگ و رهاکردن بدن، زندگی به پایان نمیرسد.
در مورد تجرد روح از دیدگاههای مختلف دلایل متعددی در کتابهای فلسفی و روانشناسی و اخلاق مطرح است. ما در اینجا به نحو مختصر و با روش احساس حضور نفس بدون بدن، چند دلیل مطرح میکنیم، ولی پیشنهاد داریم در مورد روشنشدن چگونگی تجرد نفس به کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع فرمایید که به طور مختصر بعضی نکات آن در پاورقی خدمتتان ارائه شده است.(12) اما در مورد دلایل تجرد نفس نظر شما را به نکات زیر جلب مینماییم؛
1ـ همین كه انسان هنگام رؤیای صادقه میبیند در مكان خاصی قرار دارد و دقیقاً احساس میكند خودش در آن مكان است، در حالیكه بدنش در رختخواب است و پس از مدتی در بیداری با بدنش با آن صحنه روبهرو میشود، دلیل بر این است كه بدون این بدن، باز خودش، خودش است وبدنش در حقیقت ِاو دخالت ندارد، بلكه ابزاری در خدمت نفس است.
2ـ همین كه شما بدن خود را درك میكنید دلیل بر آن است كه شما غیر بدنتان هستید، زیرا مُدرِك یا درککننده، غیر از مُدرَك یا درکشونده است و شما بدنتان را درك میكنید پس شما غیر بدنتان هستید و علاوه بر این چون بدن خود را درک میکنید نشان میدهد كه روحاً مجرد هستید، چون علم و درك، مربوط به ماده نیست و به همین جهت هم بدن شما ، شما را ادراك نمیكند. پس اولاً: معلوم شد شما غیر بدنتان هستید، ثانیاً: روح یا حقیقت شما مجرد است.
3ـ سومین دلیل بر اثبات تجرد روح بر اساس قاعدة همسنخی بین عرض و معروض مطرح شده است؛ میگویند: با توجه به اینكه غضب و خوشحالی از جنـس ماده نیست، - چون نه بُعد دارد و نه وزن - از طرفی مَن یا به عبارت دیگر نفس انسان غضبناك یا خوشحال میشود ، پس معلوم است كه من یا نفس انسان هم از جنس غضب و خوشحالی است . چون همیشه عَرَض و معروض همجنساند، حال که عَرَض، مثل غضب و خوشحالی مجرداند، پس معروضِ آنها که روح است نیز باید مجرد باشد.
حاصل همة براهین تجرد نفس این است كه آنچه حافظ شخصیت و عامل وحدتِ شخصیت و «مَنِ» هر انسانی است، همان «روح مجرد» اوست و نه جسم او. چرا كه همواره بدن او در طول عمرش در حال تغییر است ولی «منِ» او ثابت است، و «مَنِ» او آنچنان است كه حتی حركتهای تكاملی روح ، مَنِ انسان را در طول مسیر آن حركات، از بین نمیبرد و باز آن «من» ثابت است وآن حركاتِ تكاملی و یا ضد تكاملی را به من نسبت میدهد. میگوید: «من این كمالات را بهدست آوردم و این تغییرات را كردم». و لذا این روحِ ثابتِ انسان پس از جداشدن از بدن، باز به حیات خود ادامه میدهد.
روح وقتی به مرحله بلوغ شرعی میرسد و در مرحلهای خاص از حركت خود قرار میگیرد، باید با اختیار خود مسیر خود را انتخاب كند، بدن او هم در خدمت او و ابزار حركت و عمل اوست و در عین حال آن بدن نیز در مسیر خاص خود به حركت خود ادامه میدهد، ولی نقش اصلی و بقاء ابدی مربوط به روح است البته با بدن خاص خودش، و این روح با آن بدن مخصوص، جاودانه میماند و مسئول اعمال و عقاید خود میباشد.
حال وقتی متوجه شدیم كه نفس مجرد است، متوجه میشویم كه مجرد از بین رفتنی نیست و لذا همواره خواهد بود و با خودش و اعمالش برای همیشه زندگی خواهد كرد. و معنی اعتقاد به معاد نیز همین مطلب است. میماند اینکه چه اعمال و عقایدی را برای خود داشته باشد که در آن حیات ابدی بهراحتی بتواند زندگی کند و مانند کسی نباشد که خود را برای حیات ابدی خود آماده نکرده و توشهای با خود نبرده است تا آنجا بهخوبی زندگی کند، بلکه همة انرژی خود را صرف همین زندگی زودگذر دنیایی کرده است.