کربلا مبارزه با پوچیها
نویسنده : اصغر طاهرزاده
قدرت تشخیصِ جهت
و تنها از طریق حسین(ع) و عزاداری برای اوست كه قدرت تشخیص جهت را میتوان پیدا نمود و از عهد فطریِ ازلی غافل نشد. همان عهدی كه قرآن در رابطه با آن می فرماید: «وَ اِذْ اَخَذَ ربُّكَ مِنْ بَنی ادَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُم عَلی اَنْفُسِهِم اَلَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلی شَهِدْنا اَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ اِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ»(12) ما همه عهدی ازلی داشتهایم، در آن عهد خدا را یافتیم. با خدا معامله كردیم او فرمود: اَلَسْتُ بِرَبِّكُم؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟ و ما با تمام مستیِ عهد الست گفتیم: بَلی شَهِدْنا. آری می بینیم كه هستی. و از طریق عهد حسینی است كه می توان از عهد ازلی غافل نشد. اصولاً ما باید نهضت حسین(ع) را یك پیام كلّی ببینیم كه مجموعهاش یك پیشنهاد برای ما دارد، و آن اینكه چگونه خود را از پوچی زندگی زمینی برهانیم؟ به چه چیز بیندیشیم كه نفله نشویم؟ با چه بسر ببریم كه سرد و افسرده و دلمرده نباشیم؟
عهد لاهوتی خود را در زمین از طریق حسین(ع) می شود دائم زنده نگهداشت، چراكه زمانه، زمانة فراموشی آن عهد است و اگر راهی برای یادآوری و توجّه به آن عهد نیابیم، خودبهخود فراموش می شود.
اگر حسین(ع) از زندگی انسانها برود، در زمانه ای كه زمانه فراموشی عهد فطری است، دیگر انسان نمی تواند زندگی كند و بدون شك متوقّف و بی محتوا می شود. جوانی كه بی محتوا شد برای پركردن این بی محتوایی به هر كار بی محتوایی دست می زند و بر بی محتوایی خود می افزاید.
كـس به زیردُمّ خرخاری نهد
خر نداند دفع آن بر می جهد
بر جهد آن خار محكم تر شود
عاقلی باید كه آن را بر كـند13
اگر از راه حسین(ع) جدا شویم هر چه جلوتر رویم خارِ پوچی، بیشتر بر جان ما فرو رفته است و هر راه دیگری هم برای دفع آن انتخاب كنیم، باز آن خار را محكمتر كرده ایم، چراكه به عهد محمّدی(ص) از طریق شور حسینی نزدیك نشده ایم.
فهم نهضت حسینی به واقع مشكل است به خصوص كه هنوز ما به عمق درد در آخرالزمان پی نبرده ایم، و به واقع این كلماتی كه بشر با آن صحبت می كند، برای تفسیر نهضت امامحسین(ع) خلق نشده است، حال چگونه می توان در دل این كلمات و بهوسیله آنها نهضتی را تفسیر كرد كه از آسمان ها بلندتر است؟
خطر از كجا آغاز شد؟
عصر معاویه از روی گرداندن از عرش و ملكوت و روی آوردن به زمین و به كاخ سبز معاویه آغاز شد، و می رفت كه زمانه را فرا گیرد و ارتباط با عرش كه جهت و سوی عهد محمّدی(صلوةاللهعلیهوآله) بود تماماً فراموش شود.
هر وقت دیدید نگاهها از آسمان به زمین افتاد، بدانید شروع خطرناكی برای انسان خواهد بود.
حكمت حسینی یعنی برگرداندن جهت ها از كاخ سبز معاویه به عرش معنویِ محمّدی(صلوتاللهعلیهوآله)،و آفریدن هنگامه ای در تاریخ از انسانهایی كه بر سر و رو می زنند تا از عهد محمّدی(صلوتاللهعلیهوآله)،باز نمانند، تا با حسین(ع) هم تاریخ شوند.
قصّه عزاداری برای اباعبدالله، قصّه وصل شدن به عهد دینی است، و هیچ اتّصالی این چنین طبیعی و حقیقی نیست كه در اتّصال از طریق عزاداری هست، و این نكته خود عرض عریضی می خواهد، بگذارید از آن بگذریم، باید با خود حسین(ع) و به كمك او در خودمان كشف كنیم تا بفهمیم معنی عزاداری برای حسین(ع) و یگانگی با او، یعنی چه. بگذار آنكه عزاداری برای حسین(ع) را نمیفهمد، به آن ایراد بگیرد، محرومیت خود را عمیقتر میكند «كه صاحبدل بفهمد آنچه حال است» یك تاریخ عبرت؛ یك قیامت بصیرت در اشك برای «قَتیلُالْعَبَرات»(14) در صحنه است.
روانكاوی كوفیان
كوفیانِ زمانِ حسین(ع) آدمهای عجیبی هستند نه می توانند مثل شامیان دل از دین بكنند - شامیان دلشان را به معاویه سپردند وخدا و دین و پیغمبرشان را معاویه قرار دادند - آری؛ كوفیان نه می توانند دل از پیامبر و امیرالمؤمنین (ع) بردارند و نه می توانند از دنیا دل بكنند، نه ترس را می توانند زیر پا بگذارند و نه دینشان را. این است كه دائم مذبذب هستند و لذا در صحنههای امتحان همواره مشكلدار شدهاند، و كوفیانی نجات یافتند كه كار را یكسره كردند، مثل مسلمبنعوسجه و حبیببْنمظاهر.
نسلی كه در فرهنگ رُمیِ معاویه ای زندگی كند، همین گرفتاری را دارد، معاویه همواره در تلاش است تا مردم دل به عرش نبندند و آنقدر هم خود معاویه جذاب نیست كه بتوان دل را به او سپرد. و حسین(ع) در چنین شرایطی كوفیان را بیدار كرد كه ریشة مشكل كجاست و عدّهای را نیز نجات داد، هرچند كوفیان حسین(ع) را یاری نكردند.
كوفیان انعكاس مردمی هستند كه یاد عهد اسلامی را رها نكرده اند، ولی در و دیوارهای فرهنگ معاویه ای گرفتارشان كرده است، و یك جرأت نیاز دارند تا آنها را به خراب كردن آن دیوار بكشاند و به آنها شجاعت بخشد. و حسین(ع) مظهر این شجاعت بخشیدن بود. و لذا به دست همین كوفیان است كه پس از حسین(ع)، فرهنگ یزیدی زیر و رو شد، تا ننگی را كه بر دامن خود نشانده بودند، بشویند.
كوفیان بعد از شهادت امامحسین(ع) غوغا كردند. می آمدند بالای سر قبر امام و آنقدر به سر و روی خود می زدند كه می مردند، و یا با شمشیر به جان خود و بقیّه می افتادند، هر چند به نتیجه نرسیدند، چون حسین(ع) را یاری نكردند. اما حسین(ع) به نتیجه ای كه می خواست رسید. كوفیان چون حسین(ع) را دعوت نمودند و سپس عهدشكنی كردند، آنچنان سرشكسته و پشیمان شدند كه برای جبران آن در نابودی قاتلان كربلا نقش اوّل را داشتند. شیعیانی كه تمام محبّت خود را به امامشان ندادهاند، میتوانند در آینة كوفه، آیندة خود را بنگرند. كوفیان در دل خود برای دنیا و قبیلة خود، جایی باز كردهاند؛ كوفه نمایش آیندة چنین شیعیانی است. باز باید ازكوفه سخن گفت، كوفه و حسین(ع) یك تاریخ حرف دارند، بگذار تا وقت آن برسد.