شناخت ظهور خاص؛ مقدمهی ظهور عام
اگر انسان از طریق ظهور خاص به امام(عج) معرفت پیدا کرد وقتی ظهور عامِ حضرت واقع شود بهخوبی ایشان را میشناسد و از وجود آن حضرت بهرهمند میشود و حتی چنانچه ظهور عام حضرت در زمان حیات شما واقع نشود تمام نتایج آن ظهور برای شما محقق میشود به طوری که راوی از حضرت صادق(ع) میپرسد چه میفرمائید دربارهی کسی که در حال انتظارِ حضرت قائم(عج) بمیرد؟ حضرت فرمودند: «هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ، ثُمَّ سَكَتَ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَالَ هُوَ كَمَنْ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)»(7) مقام او مانند مقام کسی است که در خیمهی حضرت قائم باشد، سپس کمی تأمل کرده و فرمودند: مانند کسی است که در کنار رسول خدا(ص) بوده است.
وقتی توحیدِ خدا را شناختیم و متوجه شدیم معنی توحید یعنی نفی غیر خدا، بهخوبی متوجه میشویم سیر عالم به سوی ظهورِ هر چه بیشترِ توحید است و لازمهی آن ظهور، حاکمیت انسانِ موحدِ كامل است که نهتنها در درون نفس خود در مقام توحید محض مستقر است، از بیرون نیز به حاکمیت توحید مبادرت میورزد. عمده آن است که متوجه حضور توحید الهی در عالم باشیم و به نحوههای متفاوت ظهور آن توحید نظر کنیم، که گفت:
دیده آن باید كه باشد شه شناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
مسلّم شاهِ هستی یعنی خدا در لباس ولیّ مطلق، یعنی حضرت حجت(عج)، ولایت مطلق خود را به نمایش میگذارد تا توحید در عالمِ ارض نیز به صورت کامل ظهور کند و زمین به بلوغ خود برسد. محال است كسی خداشناس باشد و منتظر حجت خدا به عنوان موّحد کامل كه حامل اِعمال ولایت مطلق خداوند در آخرالزمان است، نباشد و محال است جایگاه نوری و آسمانی امام را بفهمد و وجود مقدس امام(ع) را در همهی عالم، انگشت اشاره به حضرت حق نبیند. این دو یعنی توحید خدا و ظهور توحید در عالم از یک طرف و پیادهشدن آن در عالم توسط موحدی کامل از طرف دیگر به هم ربط دارد. آنکس كه ظهور توحید حق را میخواهد حتماً به دنبال امام زمان(عج) است و آن كه امام را یافت، حتماً منتظر ظهور او در عالم است، چون میداند حق باید به طور كامل در صحنهی هستی حاكم شود و در نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ عالم ظهور نماید.
تأكید ما این است كه ابتدا باید اعتقادمان نسبت به حضرت مهدی(ع) درست باشد تا معنی حاکمیت احکام الهی در عالم روشن گردد وگرنه همانطور که خیلیها در صدر اسلام، وقتی با پیامبر(ص) روبهرو شدند آن حضرت را به عنوان پیامبر خدا پذیرفتند ولی چون عمق توحیدی دین را درک نکردند ندانستند چگونه باید راه و رسم توحیدی زندگی کردن را ادامه دهند، ما هم وقتی متوجه حضور توحید در عالم نباشیم چگونه منتظر بمانیم تا حقیقتِ توحید توسط انسانی کامل ظهور کند؟ غفلت از حضور توحیدیِ حق موجب میشود تا عملاً نتوانیم منتظر بمانیم تا حقّ در همهی مناسبات بشر حاکم شود. تا انسان به درجهای از شعور توحیدیِ ناب نرسد در زمرهی منتظران قرار نمیگیرد، به همین جهت حضرت سجاد(ع) در وصف منتظرانِ امام دوازدهم(ع) میفرمایند: آنهایی كه در زمان غیبت او قائل به امامت او و منتظر ظهور اویند، برترین مردم همهی زمانهایند، چون خداوند به آنها شعور و فهمی میدهد كه غیبت او نزد آنها همانند مشاهدهی اوست و خداوند اینها را در آن زمان همانند مجاهدان در كنار رسولالله(ص) قرار میدهد، اینها مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و دعوت گران به سوی دین خدا در نهان و آشكار هستند.(8)
رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند: ای علی! بدان که شگفتانگیزترین مردم از جهت ایمان و عظیمترین آنها از روی یقین، مردمی هستند که در آخرالزمان خواهند بود، پیامبر را ندیدهاند و از امام نیز محجوبند، اما به سوادی که بر بیاضی نوشته شده ایمان دارند.(9) اینکه چنین انسانهایی انتظار فرج را موضوعی مهم و مؤثر و سازنده میدانند به جهت آن شعور توحیدی نابی است که دارند و نهتنها متوجه آیندهای متعالی برای عالم بلکه متوجه وجود حقیقتی بزرگ در عالم هستند و آن حقیقت بزرگ عبارت از آن است که غیبیترین گوهر در عالم هستی، در آخرالزمان ظهور میكند. رسیدن به چنین معرفتی بصیرتی خاص به انسان میبخشد.
ظهور غیبیترین گوهر
یك قاعدهی عقلی میگوید: «اَلنَّهایاتُ هِىَ الرُّجوعُ اِلَی الْبِدایات»(10) یعنی آنچه در انتها در عالمِ خارج ظاهر میشود، برگشتش به آن ابتدائی است که در عالم علمی و غیبی بوده. مثل اینکه آنچه در انتها به صورت یک صندلیِ کامل با آن روبهرو میشوید مطابق است با صورت ذهنی و علمیِ سازندهی آن كه در ابتدا در ذهن خود داشت و بر اساس آن صورت ذهنی و علمی، صندلی را طراحی كرد و با تهیهی اجزاء صندلی و اتصال آن اجزاء، صندلی را ساخت. در حین ساختن ممكن است چهار پایهاش را ساخته باشد ولی هنوز آن صندلی كه در ذهن و در علم خود داشت بهوجود نیامده باشد مگر در آخر و نهایت. پس در واقع نهایت هر چیزی برگشت دارد به ابتدای آن چیز، منتها یك طرف آن چیز جنبهی علمی و ذهنی و غیبی آن است و یك طرف دیگر آن جنبهی عینی و خارجی آن میباشد. حال با توجه به این قاعده یك نبوت در عالم خارج داریم كه شروعش از حضرت آدم(ع) است و ختمش به محمد مصطفی(ص) میباشد، از طرفی چون مقام نبوت حضرت محمد(ص) نهایتِ نبوت است طبق آن قاعده باید به نبوتی در عالم غیب ربط داشته باشد که فوق نبوتهای موجود در عالم عین و خارج است تا آنچه در عالم خارج در نهایت موجود شد برگشت کند به آنچه در ابتدا در عالم غیب موجود بود. در همین رابطه رسول خدا(ص) میفرمایند: «كُنتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّینِ»(11) من پیامبر بودم در حالی که آدم هنوز بین آب و گِل بود و به دنیا نیامده بود. حضرت در این روایت به مقام غیبی نبوتِ خود اشاره دارند. زیرا آن مرحلهی نبوت كه از نظر غیبی اول است، از نظر عینی آخر خواهد بود. آری! آدم(ع) در عالم عین و خارج اولین نبی است ولی اولین نبی در عالم غیب که کاملترین نبوت است، مربوط به حضرت محمد(ص) میباشد و مسلّم آن نبوت در عالم عین و خارج آخرین خواهد بود.
ولایت؛ باطن نبوت
علمای اسلامی بحثی را مطرح میکنند مبنی بر اینکه «ولایت باطن نبوت است»(12) به این معنی که هر پیامبری ابتدا ولیّ است و سپس به پیامبری خدا مبعوث میشود، زیرا مقام ولایت، مقام قرب و اتحاد خاص بین عبد با رب است، از طرفی وقتی متوجه باشید آن پیامبری که در موطن غیبی، اول بود در موطن عالم شهود، آخر است، آن بُعد از این نبی یعنی ولایت که باطن اوست در آخرین مرحله از سیرِ کمالی شریعت ظهور مییابد به این معنی که طبق قاعدهی «النّهایات هِی الرُّجوع الی البدایات» وقتی کاملترین جلوههای اسلام بنا است ظهور کند آنچه در باطن رسول خدا(ص) بود یعنی «ولایت» در آخرین مرحله در عالمِ خارج، ظهور پیدا میکند. و در آن زمان غیبیترین بُعدِ وجودی پیامبر اسلام یعنی ولایت، ظهور خارجی مییابد. حتماً این روایت را شنیدهاید كه حضرت رسول اكرم(ص) دو انگشت مبارکشان را پهلوی هم گذاشتند و فرمودند: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ إِنِّی إِنَّمَا بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَیْنِ »(13) ای مردم! بعثت من و قیامت از نظر فاصله مثل فاصلهی این دو انگشت است. یعنی همینكه من آمدم آخرالزمان که مقدمه قیامت است، شروع شد. پس آن پیامبری که در عالم غیب ابتدا بود چون ظهور کرد نهایت پیامبری ظهور کرده دیگر پیامبری بعد از او نیست و از این به بعد، زمان ظهور بُعد غیبیِ آخرین پیامبر است که همان ولایت تامّه است. و لذا آن بُعدی از نبوت که در سایر انبیاء به صورت سِرّی بود در مورد آخرین پیامبر(ص) به صورت آشکارا در جمال علی(ع) ظاهر میشود، به طوری که رسول خدا(ص) در این رابطه میفرمایند: «لِكُلِّ نَبِیّ صاحِبُ سِرٍّ وَ صاحِبُ سِرّى عَلیّ بن أبی طالب»(14) برای هر پیامبری صاحب سرّی هست و صاحب سرّ من علیبنابیطالب میباشد. و نیز از حضرت امیر(ع) هست که فرمودند: «كُنتُ مَعَ جَمیع الأَنبیاء سِرّاً وَ مَعَ الخاتم(ص) جَهراً»(15) من با همهی انبیاء به صورت باطنی و با خاتم پیامبران(ص) به صورت آشکارا هستم. همچنان که از حضرت ختمى مرتبت(ص) روایات شده: «بَعَثَ علىٌ مَعَ كُلِّ نَبیّ سِرّاً وَ مَعی جَهراً».(16) علی با هر پیامبری به صورت باطنی بر انگیخته شد و با من به صورت ظاهر.