زنده بودن یا زندگی كردن
یك وقت آدم زندگی را شناخته است، و لذا خوب زندگی میكند. اگر زندهبودن و زندگی كردن را بشناسد و در راستای زندگی كردن، كار كند و نه برای زنده بودن، دیگر خسته نمیشود، چون زندگی خستگی نمیآورد. انسان در زندگی با خودش ارتباط دارد. آدم خودش از خودش خسته نمیشود. عرض كردم از چه موقع خانهداری تحقیر شد؟ از وقتی پول درآوردن زندگی شد، لذا گفته شد خانهداری كه كار نیست، بروید پول درآورید تا كاری كرده باشید و بتوانید زندگی كنید، غافل از اینكه همین خانهداری زندگی است و آنكس هم كه به دنبال پولدرآوردن است برای اینكه به همین زندگی برسد پول در میآورد، ولی گاهی زندگی كردن را گُم میكند و پول درآوردن را زندگی خود میپندارد و این اول افسردگیها و خستگیها است. در اثر چنین تفكر غلط بود كه خانهداری یعنی مقدّسترین نحوة حیات، از دست رفت، زنان زندگی را گُم كردند. مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» در مقابل شعاری كه میخواست تحت عنوان احیاء حقوق زن، زنان را از خانه به اداره و خیابان بكشد، فرمودند: بزرگترین ظلم به زنان در خانه شده است كه خانهداری را زندگی ندانیم، این بزرگترین خیانت است به زنان، مثل بنده كه پدر بودنم برای فرزندانم زندگی است، حالا چندین آپارتمان داشته باشم، كه زندگی نیست، من همین كه پدر بچّههایم هستم، پدر بودنم یك بُعد اساسی از زندگیام است. این خیلی برای بنده ارزش دارد تا اینكه مثلاً چندین كارخانه داشته باشم و تمام كارگرهایش صبحبه صبح به بنده سجده كنند، این كه مشكل مرا حل نمیكند و زندگی به من نمیدهد و جان مرا سیراب نمیكند.
بركات كفاف در رزق
یك بُعد انسان همانطور كه برای مادران، مادری است، برای پدران، پدری است، این بُعد از زندگی یك چیز دیگر است و از همة گنجهای عالم برتر، نفسِ پولدرآوردن زندگی نیست، آری؛ اگر درست با آن برخورد شود، میتواند مقدّمه برای زندگی باشد. وقتی انسان زندگی را شناخت، دیگر فقر و ثروت برایش مطرح نیست، آن جمله امامخمینی«رحمةاللهعلیه» را داشته باشید كه به احمدآقا در آن نامه مشهور به «نقطة عطف» نوشتند: «زمان رضاخان عمّامه روحانیت را برمیداشتند، و آن در حالی بود كه راه كسب درآمد روحانی، لباس و عمّامه است، رضاخان خوب میدانست عمّامه برداشتن یعنی مختلكردن ممرّ اقتصادی روحانیت». امام«رحمةاللهعلیه» در آن نامه میفرمایند: «در آن زمان، صبح رفتم نان بگیرم، دیدم یك روحانی كه عمّامهاش را برداشته بود، یك تكه نان خریده در حال خوردن است، رو كرد و به من و گفت: حالا كه سیر شدم، عمّامهام را به زن یتیمدار دادم تا برای بچّههایش پیراهن بكند!! تا ظهر هم خدا بزرگ است». امام«رحمةاللهعلیه» به احمدآقا میگوید: به جان تو سوگند! من حسرت حالت آن آقا را میخورم، این غنیترین آدم زیر آسمان است. چون نظام عالم را میشناسد، این آدم با این عبادتهایش، با نمازخواندنهایش، به اینجا رسیده است و ارتباطش را با خدا میشناسد، چراكه زندگی یعنی ارتباط با خدا. حال این زندگی هرگز بیرزق نمیشود. پیامبرخدا(ص) میفرمایند: «طُوبَی لِمَنْ اَسْلَمَ وَ كانَ عیشَهُ كَفافاً»؛(83) یعنی چه خوش است موقعیت كسی كه مسلمان باشد و زندگی او در حدّ كفاف باشد و فقط به آنچه نیاز دارد قانع باشد، همچنانكه در جای دیگر میفرمایند: «اِنَّ اللهَ تَعالی اِذا اَحَبَّ عَبْداً جَعَلَ رِزْقَهُ كَفافاً»(84) یعنی؛ چون خداوند بخواهد بندهاش را مورد محبت قرار دهد، رزق او را در حدّ كفاف قرار میدهد. در خبر داریم كه روزی رسول خدا(ص) با اصحابشان در حین سفر در بیابان، جهت رفع تشنگی و گرسنگی نیازمند شیر شدند به گلّهای برخورد كردند، حضرت كسی را فرستادند تا از چوپانِ گله مقداری شیر بگیرد. او عذر آورده بود و حضرت دعا كردند كه خداوند گوسفندانش را زیاد كند. باز به گلّة دیگر برخورد كردند و او نیز همچنان از دادن شیر عذر آورد و حضرت باز همان دعا را كردند تا اینكه چوپان گلّة سوم تقاضای حضرت و اصحاب را برآورده كرد و حضرت بر عكس آن دو، در برخورد با آن دعا كردند؛ خداوند به اندازة «كفاف» به او بدهد. اصحاب تعجب كردند كه یا رسولالله؛ چرا برای آن دو گلّه تقاضای ازدیاد كردید ولی برای گلّة سوم خواستید خداوند در حدّ كفاف به او بدهد؟ فرمودند: چون این سومی در حدّ كفاف مایحتاج خود خواهد داشت و آن دو در ازدیاد برای بقیه تلاش میكنند. منظور عرضم این نكته است كه چرا پیامبرخدا(ص) در حدیث قبل فرمودند؛ چون خداوند بخواهد بندهاش را مورد محبت قرار دهد، رزق او را در حدّ كفاف میدهد. جای دیگر میفرمایند: «اُتْرُكُوا الدُّنْیا لِأَهْلِها فَإِنَّه مَنْ اَخَذَ مِنْهُ فَوْقَ ما یَكْفیهِ اَخَذَ مِنْ حَتْفِهِ وَ هُوَ لایَشْعَرْ»؛(85) یعنی دنیا را برای اهلش واگذارید زیراكه هر كس بیش از آنچه كفاف اوست و او را كافی است از دنیا بهدست آورد، در هلاكت خود میكوشد بدون آنكه متوجّه باشد.
انسان باهوشی در همین راستا از پیامبر(ص) پرسید: یا نَبِیَّ الله ما یَكْفِینی مِنَ الدُّنْیا؟ قالَ: ما سَدَّ جَوْعَتَكَ وَ وَارَى عَوْرَتَكَ وَ إِنْ كانَ لَكَ بَیْتٌ یَظِلُّكَ فَبَخٍ بَخ، وَ إِنْ كانَ لَكَ دابَّةٌ تَرْكَبُهَا فَذاكَ وَ أَنْتَ مَسْئُولٌ عَمَّا سِوَى ذَلِك.(86)
یعنی؛ ای پیامبر خدا! چه چیزی از دنیا برای من كافی است؟ حضرت فرمودند: آنچه گرسنگیات را برطرف ساخته، و بدنت را بپوشاند، و اگر خانهای داشته باشی كه در سایة آن زندگی كنی چه بهتر، و همچنین اگر چارپایی برای سواری داشته باشی نیز خوب است، و تو نسبت به داشتنِ بیش از آن مسؤل خواهی بود.
در بحثهای گذشته عرض شد؛ چون رزق ادامة وجود مخلوق است و چون وجود من به ارادة من نیست و بودِ من را خدا داده است، ادامة بودِ من هم ربط به خالق من دارد و از طرفی رزق من ادامة خالقیت او و مخلوقیت من است. تا آن خالق هست و تا من مخلوق اویم، ادامة بودن من كه رزق من است، به عهده اوست و خود خداوندآن را به عهده گرفته است. لذا است كه میفرماید: هیچ جنبندهای روی زمین نیست مگر اینكه رزقش بر خداست.(87)
این است كه از امام ْحَسَنِالْعَسْكَرِیِّ(ع)داریم كه: «إِنَّ لِكُلِّ یَوْمٍ رِزْقاً جَدِیداً وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِلْحَاحَ فِی الْمَطَالِبِ یَسْلُبُالْبَهَاءَ وَ یُورِثُ التَّعَبَ وَ الْعَنَاءَ فَاصْبِرْ حَتَّى یَفْتَحَ اللهُ لَكَ بَاباً یَسْهُلُ الدُّخُولَ فِیهِ فَمَا أَقْرَبَ الصُّنْعَ إِلَى الْمَلْهُوفِ وَ الْأَمْنَ مِنَ الْهَارِبِ الْمَخُوفِ فَرُبَّمَا كَانَتِالْغِیَرُ نَوْعَ أَدَبٍ مِنَاللهِ وَ الْحُظُوظُ مَرَاتِبُ فَلا تَعْجَلْ عَلَى ثَمَرَةٍ لَمْ تُدْرِكْ وَ إِنَّمَا تَنَالُهَا فِی أَوَانِهَا وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُدَبِّرَ لَكَ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ الَّذِی یَصْلُحُ حَالَكَ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِكَ قَبْلَ وَقْتِهَا فَیَضِیقَ قَلْبُكَ وَ صَدْرُكَ وَ یَغْشَاكَ الْقُنُوطُ».(88)
یعنی؛ هر روزِ تو با رزق جدیدی همراه است، و بدان كه اصرار تو بر طلب آن ارزشت را میبرد و سختی به بار میآورد، پس شكیبایی بورز تا آنكه خداوند بابی را برای تو بگشاید كه به راحتی در آن وارد شوی، چقدر رزق، به مالباخته، و امنیت، به فراریِ ترسزده نزدیك است، چه بسا كه دگرگونی ایام، اَدبی است الهی، و برخورداری مراتبی دارد، پس بر بهرهای كه بدان هنوز دست نیافتهای، عجله مكن كه در وقتِ خودش، به آن میرسی، و بدان آنكس كه تدبیر امور تو را بهدست دارد بهتر میداند چه موقع دستیافتن به آن برای تو بهتر است، حال برای رسیدن به خواستهایت قبل از رسیدن وقت آنها، عجله مكن كه قلبت تنگ شود و ناامیدی تو را فرا گیرد.
در واقع با توجه به فرمایش روایت فوق، انسان زندگی را گم نمیكند و به تعبیر امام(ع) گرفتار تنگی قلب و بیحوصلگی و ناامیدی نمیشود.
پس عنایت داشته باشید كه باید زندگی را بشناسید و كار ما همان زندگی ما باشد، نه اینكه كار ما وسیلة پولدرآوردن باشد و زندگی را در ناكجاآباد جستجو كنیم، كه در آن صورت كارهایمان دیگر قانعمان نمیكند و كارهای زیبا و ارزشمند، دیگر بهدست ما انجام نمیگیرد، چون عاشق كار خود نیستیم تا به نحو شایسته آن كار را انجام دهیم و آن را زندگی خود بپنداریم.
پیامبرخدا(ص) میفرمایند: «اَفْضَلُ الْكَسْبِ بَیْعٌ مَبْرُورٌ وَ عَمَلُ الرَّجُلِ بِیَدِهِ»(89) یعنی؛ بهترین كسبها، معاملة نیك و بدون حیله است و اینكه انسان با تلاش خود روزیاش را به دست آورد.
از چه موقعی شغل پرستاری برای پرستاران مسئله شد؟ از وقتی كه پرستاری به جای زندگی، كار و وسیلة زنده ماندن شد و اساساً ارزش كارها به پولی شد كه بهدست میآورند، دیگر جملة رسول خدا(ص) كه میفرمایند: دنیا را به اهلش واگذارید، از موضوع افتاد و همة مردم اهل دنیا شدند، منتها با شغلهای متفاوت. روز معلّم، روز پرستار، روز مادر، اینها خبر از ورشكستگی فرهنگ معلّم، مادر و پرستار میدهد، یعنی معلّم در معلّمیاش مسئلهدار شده است و نمیتواند معلّمیاش را زندگیاش ببیند. میخواهند تبلیغ معلّمی را بكنند تا ارزش آن برگردد، در حالیكه در این تبلیغ باز ارزش معلّمی را به پولی كه به او میدهند میبینند و نه به آن زندگی نابی كه به معلّم برمیگردد. شما هرگز ندیدهاید نان را تبلیغ كنند، چون نیاز ضروری مردم است. چیزی كه زندگی ما شد كه تبلیغ نمیخواهد. چیزهایی را تبلیغ میكنند كه از زندگی بریده است و جزء زندگی نیست، میخواهند با تبلیغات آنها را به زندگی بچسبانند. اگر كار تدریس و معلّمی، برای معلم زندگی نبود، باید دائم تبلیغش را بكنند شاید برای ادامة كار انگیزه پیدا كند. اگر مادری برای مادر زندگی نبود، باید تبلیغش را بكنی كه مادری خوب است و خوب است كه مادران به مادری خود دلگرم باشند. تازه اوّل ماجرا است چون مادر، داشت مادریاش را میكرد و خیلی هم خوب مادری میكرد، و آن را زیباترین دورة زندگیاش میدانست. مشكلی كه بهوجود آمد این بود كه انسان معنی زندگی كردن را از دست داد، چون ابتدا تعادل توحیدیاش را از دست داد، زندگی كردن را گم كرد و در نتیجه همة آنچه را قبلاً زندگی میپنداشت اكنون بیفایده میبیند و پول درآوردن مقصد و مقصودش شد و فكر كرد خداوند بهدستآوردن رزق را به دوش انسان گذارده و لذا زندگیاش برای رزق درآوردن است و دیگر هیچ. چنین انسانی دیگر نمیبیند رزقدرآوردن برای چه هدفی باید باشد، خود رزق درآوردن مقصد و مقصود انسان میشود و انسان در این حالت به سوی ناكجاآباد همواره در حركت است و در این مسیر انواع رقابتها و تنگناها را برای دیگران بهوجود میآورد تا خودش را از تنگنا در آورد. و زندگی را برای همدیگر آنچنان تنگ میكنند كه حتّی همسر و فرزند كه یكی از فرازهای زیبای زندگی است، عامل تهدید زندگی میشوند و یك نحوه فرزندكشی در جامعه رایج میشود و اینجاست كه قرآن میفرماید: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ»(90) آدمها! فرزندانتان را به جهت فقر نكشید، «نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاكُم» ما رزق آنها و شما را میدهیم. خدا آنقدر لطف دارد كه گاهی سر نخ را نشان میدهد، میگوید ما رزق آنها و شما را میدهیم، چون وقتی فكر كردیم خودمان عامل تهیة رزق هستیم: اوّلاً؛ سخت بُخل میورزیم. ثانیاً؛ اگر نانخور كمتر داشته باشیم خوشحال میشویم. در حالیكه رسول خدا(ص) كه قاعده رزق را در عالم میدانند، میفرمایند: «اگر بر خدا توكّل كنید -آنطور كه حقّ توكّل است- حتماً رزق شما را میرساند، همچنانكه رزق پرندگان را میرساند، صبحگاهان گرسنه از لانه خارج میشوند و شامگاهان سیر برمیگردند.»(91)
آری؛ در توكّل انسان به خدا اطمینان دارد و در آغوش گرم این توكّل زندگی میكند و بیش از آنكه امیدش به مردم باشد به خداوند است، چنانچه رسول خدا(ص) میفرمایند: «عَلَیْكَ بِالْیَأْسِ مِمّا فِی اَیْدِی النّاس»(92) یعنی؛ بر تو است كه نسبت به آنچه در دست مردم است مأیوس باشی و به آنچه نزد خداست امید داشته باشی. آیا جز این است كه با چنین روحیهای انسان به راحتی زندگی میكند و در این حالت فشار حرص و طمع كه زندگی او را ساقط میكند از بین میرود؟ چنانچه رسول خدا(ص) میفرمایند: «اَبَیَ اللهُ اَنْ یَرْزُقَ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ اِلّا مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبْ»(93) یعنی خداوند اِبا دارد رزق بنده مؤمن خود را به او برساند مگر از جایی كه او انتظار ندارد، چون چنین بندهای بیش از آنكه به خود امیدوار باشد به مدیریت خداوند امیدوار است و میداند در این نظام گستردة الهی، جایی هم برای او و زندگی او باز كردهاند.
روش جدید قتل فرزندان
قرآن فرمود: «إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْأً كَبِیرًا» یعنی؛ اینكه آنها فرزندان خود را به جهت فقر به قتل میرسانند خطای بزرگی است، چون تحلیل آنها از مسیر رزق غلط است. حال میخواهم عرض كنم وقتی شما عزیزان برای آیندة فرزندانتان تصمیم میگیرید، اگر در رابطه با نگرانی از رزقشان، استعدادهای انسانیشان را در حدّ بهدست آوردن رزق محدود كردید، این همان خطای بزرگ قتل فرزند است. فرزندكشی انواعی دارد. یك وقت میگویی: بابا! تو باید در این رشتة تحصیلی یا دانشگاهی قبول شوی، چون بازارِ كار دارد و دچار گرسنگی و گدایی نمیشوی. شما در واقع داری او را میكشی. در صورتی كه قرار شد این آدم وظیفة انسانیاش را در زیر آسمان به عنوان یك زندگی الهی انجام دهد، خدا رزقش را میدهد. شما با این پیشنهاد، او را دعوت به زندگی نكردی، بلكه او را به فرار از فقر دعوت كردی و او را از فقر ترساندی. در حالیكه قبلاً عرض شد؛ شیطان انسانها را از فقر میترساند تا از وظیفة اصلیشان باز دارد.
زندگی غربی عبارت است از فرار از فقر اقتصادی. این؛ همة زندگی امروزینِ جهان غرب است. چیز عجیبی است، چه شد غرب زندگیاش به این روز افتاد كه همة كارش فرار از فقر مادّی شد و هیچ هدفی را ماوراء آن نمیشناسد. امیدوارم مردم ما به مولایشان امیرالمؤمنین(ع) اقتدا كنند كه زندگی برایشان چیز دیگری است هر چند نخل هم میكارد و عملگی هم میكند. لازم است كه فرزندانمان را در انتخاب شغل به ترس و وحشت از فقر نیندازیم. این روش خوبی نیست كه بنده و جنابعالی زندگیمان فقط این باشد كه یك چیزی دربیاوریم كه از گرسنگی نمیریم. نه! وظیفة ما این است كه زندگی كنیم، رزقمان هم میرسد.
قالَ الْحُسَیْنِ(ع): «لِرَجُلٍ یَا هَذَا لا تُجَاهِدْ فِی الرِّزْقِ جِهَادَ الْغَالِبِ وَ لَا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ اتِّكَالَ مُسْتَسْلِمٍ فَإِنَّ ابْتِغَاءَ الرِّزْقِ مِنَ السُّنَّةِ وَ الْإِجْمَالَ فِی الطَّلَبِ مِنَ الْعِفَّةِ وَ لَیْسَ الْعِفَّةُ بِمَانِعَةٍ رِزْقاً وَ لَا الْحِرْصُ بِجَالِبٍ فَضْلاً وَ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ وَ الْأَجَلَ مَحْتُومٌ وَ اسْتِعْمَالَ الْحِرْصِ جَالِبُ الْمَآثِمِ»(94)
امامحسین(ع) به مردی فرمود: ای مرد! در طلب رزق نه آنچنان تلاش كن كه همة تلاش تو طلب رزق باشد، و نه آنچنان كار را به تقدیر واگذار كه دستبسته تسلیم شوی، چرا كه طلب رزق، سنت است و حریص نبودن، از عفت، و عفتورزیدن در طلب رزق موجب نمیشود كه رزق از تو منع شود و نه اینكه حرص موجب شود كه اضافهتر بهدست آید. رزق تقسیم شده است و اجل هركسی حتمی است و حرصزدن در رزق زمینة ایجاد گناه است.
ملاحظه فرمودید كه طبق سخن حضرت امامحسین(ع)، ما برای هدفی بالاتر به این دنیا آمدهایم، حالا یا برای رسیدن به آن هدف، خداوند مقدّر كرده است زندگی ما با تنگی معیشت همراه باشد و یا با فراخی معیشت، هر چه خدا خواسته همان به نفع ماست و چون در تنگی معیشت ظاهراً كار سختتر است، ارزش آن هم بیشتر است، لذا است كه رسولخدا(ص) میفرمایند: «لِیُبْشِرْ فُقَراءَ الْمُؤْمِنینَ بِالْفَراغِ یَوْمَ الْقِیامَةِ قَبْلَ الْأَغْنِیاءَ بِمِقْدارِ خَمْسَمِأَةِ عامٍ، هؤُلاءِ فِی الْجَنَّةِ یُنْعِمُونَ وَ هؤُلاءِ یُحاسَبُون»(95) یعنی؛ مؤمنان فقیر را بشارت باد كه آنها در روز قیامت به اندازة پانصدسال زودتر از اغنیاء از محاسبه فارغ میشوند، آنان در بهشت متنعماند و اغنیاء حساب پس میدهند. پس طبق این روایت معلوم نیست تنگی رزق در نهایت، مزاحم حیات معنوی ما باشد بلكه در ورود به حیات معنوی سرعت میبخشد.
میفرماید: فرزندانتان را از ترس فقر نكشید، خواه از نظر بدن، خواه از نظر انسانیت. كمالات معنویشان را فدای تهدید فقر نكنید، از ترس فقرِ موهوم آنها را از كمالات واقعی محروم ننمایید. این نوع نگاهكردن به زندگی كه نگران رزق فرزندانتان باشید، دائماً بدن فرزندانتان را میلرزاند، این هم یك نوع كشتن است، در حالیكه دین به شما میگوید: نه خودتان را از ترس فقر بكشید و نه فرزندانتان را، بگذارید زندگی كنند، زندگی ماورای نان و آب است. زندگی همان بندگی است. تمام وجود ما بنده بودن است، فقط هم باید بنده خدا باشیم، با این دید دیگر تمام ابعاد روحی انسان متعادل میشود و در صراط مستقیم به سوی هدف متعالی خود سیر خواهد كرد.
نگران كم و زیاد بودن دنیا و ضررهای آن نباید بود، چراكه جایگاه دنیا در كلّ حیات ما، جایگاه بسیار محدود و موقتی است و لذا سود و زیانش هم به اندازة خودش است. به گفته حافظ:
ســوداگــرانِ عالـم پنــدار را بـگو
سرمایهكمكنیدكهسودوزیانیكیاست
چون این عالم، عالم پندار است و نه حقیقت، مثل عالم خواب. حالا اگر شما در خواب سرمایهدار باشید و یا فقیر باشید، چه نقشی در بیداری ما دارد، لذا است كه میفرماید: «سرمایه كم كنید كه سود و زیان یكی است.»
پیامبرخدا(ص) میفرمایند: «اَغْبَطُ النّاسِ عِنْدی مُؤْمِنٌ خَفیفُ الْحاذِّ ذُو حَظٍّ مِنْ صَلاةٍ وَ كانَ رِزْقُهُ كَفافاً، فَصَبَرَ عَلَیْهِ حَتّی یَلْقَیاللهَ وَ اَحْسَنَ عِبادَةَ رَبِّهِ وَ كانَ غامِضاً فِی النّاسِ عَجَلَتْ مَنِیَّتُهُ وَ قَلَّ تُراثُهُ وَ قَلَّتْ بَواكِیْه»(96)
یعنی؛ خوشبختترین مردم -كه مورد غبطة بقیه باید باشد- مؤمنی است كه متعلّقات دنیاییاش كم است و از نمازش بهره زیاد میبرد، و رزقش در حدّ كفاف است و بر همان رزق محدود -بدون آنكه تلاش كند و آن را بیشتر كند- صبر میكند تا خدا را ملاقات كند، عبادت پروردگار خود را به نیكی انجام میدهد در حالیكه بین مردم گمنام است، مرگش در حالی فرا می رسد كه ارث باقی مانده از او قلیل و گریهكنندگانش انگشتشمارند. این نوع نگاه به دنیا موجب میشود انسان افق جانش را در گستره دیگری از حیات كه آن حیات ابدی است، سیر دهد و همواره در عالَمی ماوراء این دنیا زندگی كند، این آدمها آنقدر كه از ضرر قیامتیِ خود میترسند، از ضررهای دنیایی خود هراس ندارند. رسول خدا(ص) در همین رابطه میفرمایند: «اِنَّ اَبْغَضَ عِبادِ اللهِ اِلَیاللهِ الْعِفْریتُ الْنِفْریتُ الَّذی لَمْ یُرْزَأْ فی مالٍ وَ لا وَلَدٍ»(97) یعنی؛ منفورترین بندگان خدا در نزد خدا شخص سركشی است كه در مال و فرزند مصیبت ندیده باشد. چون ظرفیت چنین ضررهایی را ندارد، لذا سخت دنیا را گرفته كه ریالی از آن از دستش نرود، چراكه تمام مقصد و مقصود خود را دنیا میداند. آیا این آدم به واقع و در حقیقت باید خود را زرنگ بداند؟! در حالی كه جدّیترین ابعاد زندگی را رها كرده و برای آن هیچكاری نمیكند. به گفتة مولوی:
روز مرگ این حسِّ تو باطل شود
نور جان داری كه یار دل شود؟
در لَحَـد كاین چشم را خاك آكند
هست آنچه گُود را روشن كند؟
آنزمانكایندست وپایت بر دَرَد
پرّ و بالت هست تا جان بر پرد؟
عاقلان واقعی برای این دو روزة دنیا به اندازة خودش تلاش میكنند و نسبت به آخرت خود به این دنیا بیرغبت هستند و زهد پیشه میكنند.
پیامبرخدا(ص) میفرمایند: «اَشْرَفُ الزُّهْدِ اَنْ یَسْكُنَ قَلْبُكَ عَلی ما رُزِقْتَ وَ اِنَّ اَشْرَفَ ماتَسْألُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ الْعافِیَةُ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا»(98) یعنی؛ بهترین بیرغبتی و زهد نسبت به دنیا آن است كه از آنچه داری خشنود بوده و مضطرب بیشتر داشتن دنیا نباشی، و بهترین چیزی كه شایسته است انسان از خدا بخواهد، عافیت دین و دنیا است. تا به بهترین نحو زندگی را به انتها برساند و به بهترین نحو وظیفهاش را نسبت به دین خدا عمل نماید. در چنین حالتی است كه مؤمن به تجربه مییابد آنقدر كه داراییها و نعمتها زمینه لغزش را فراهم میكنند، محدودیتهای اقتصادی او را به چنین خطراتی نمیاندازد و در رابطه با همین تجربیات است كه رسول خدا(ص) میفرمایند: «لَیْسَ بِمُؤْمِنٍ مُسْتَكْمِلِ الْایمان مَنْ لَمْ یَعُدِ الْبَلاءَ نِعْمَةً وَ الرِّخاءَ مُصیبَةً»(99) یعنی؛ هر كس بلا را نعمت، و گشایش و فراوانی را مصیبت نداند ایمانش كامل نیست. چون سالها تجربة معنوی نیاز است كه انسان ایمانش كامل شود و یكی از آن تجربههای معنوی رسیدن به چنین مطلبی است كه میبیند هرگاه برای او بلایی آمد، آن بلا دریچة نعمت است و هر وقت او را گشایشی حاصل شد، بستر مصیبت او فراهم شده است.