تعادل توحیدی
باز در رابطه با «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» و اینكه این قرآن راههای پایدار و ماندگار را به بشریت نشان میدهد و اینكه انسانها در یك تعادل مطلوب قرار گیرند. میفرماید: «وَلاَ تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»(75) یعنی دست خود را آنچنان به گردنت قفل نكن كه هیچ بخششی از تو صادر نشود، و آنچنان هم در بخشش افراط نكن كه دچار فقر كامل شوی. نه بخل بر تو حكومت كند، نه بیپروایی در خرجكردن و بخشیدن. قدرت مدیریت اقتصادی تحت دستورات دین به انسان تعادل توحیدی میبخشد، در راستای چنین دستوراتی، به خصوص دستور اخیر، یك قاعدة كلّی را در امر رزق گوشزد میكند و میفرماید: «إِنَّ رَبَّكَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا»(76) یعنی این سنّت پروردگار تو است كه هر كس را خواست رزقش را وسعت میدهد و یا محدود مینماید، زیراكه او به حقیقت و موضعگیری بندگانش از قبل آگاه بوده و میدانسته است چه اندازه از رزق به مصلحت آنها است.
علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» بر اساس سیاق سوره در رابطه با این آیه، فرمایش خوبی دارند. میفرمایند:
«خداوند رزق را بر عدّهای فراخ و برای عدّهای تنگ میكند، امّا نه آنچنان تنگ میگیرد، كه به كلّی قطع كند، نه آنچنان وسعت میدهد كه بیحساب باشد، تو هم اینطوری باش تا متخلّق به اخلاق خدا گردی.»
علامه«رحمةاللهعلیه» از این آیه، استفاده برای توحید شخصیت میكند. یعنی؛ آیه میخواهد بگوید چنانچه بر روش الهی عمل كنی، تعادل شخصیت برایت حفظ میشود. ببین خدا چطوری با بندگانش برخورد كرده است، نه افراط و نه تفریط، نه آنجا كه تنگ میگیرد بهكلی قطع میكند و نه آنجا كه مصلحت میداند وسعت دهد بیحساب وسعت میدهد، بلكه با یك تعادل و قوام خاصی در عالم تصرف میكند، كه این همان تدبیر اَقْوم است. پس حالا كه متوجّه شدید این قرآن به اَقْوَم دعوت میكند، تا وقتی كه دارای یك نحوه تعادل و روحیة اَقْوم نشوید، نمیتوانید بهرة لازم را از زندگی خود ببرید و قرآن هم به این جهت از سنّتهای اَقْوَم خبر میدهد كه میخواهد ما با آنها هماهنگ شویم. اساس بندگی برای هماهنگی با نظام اَقوم الهی است و عمده مشكل این قرن همین است كه بشر به بندگیاش قانع نیست، اصلاً قناعت در دستورات دین، قناعت در بندگی است كه ظهورش قناعت در اقتصاد است. شما روایات را بخوانید، عمده این است كه انسان، قانع بشود بنده است، وقتیكه قانع شد كه بنده است، میبیند همة عالم برای اوست و برای تعادل او آفریده شده تا او را به استحكام شخصیت و قوام در انسانیت برساند. رسول خدا(ص) میفرمایند: «مَنْ اَصْبَحَ مُعافِیَ فی بَدَنِهِ آمِناً فی سِرْ بِهِ، عِنْدَهُ قُوْتُ یَوْمِهِ، فَكَاَنَّما خُیِّرَتْ لَهُ الدُّنْیا بِحَذافیرِها»(77) یعنی هر كس صبح كند در حالیكه تنش سالم و در جماعت خود ایمن باشد، و خرج و رزق آن روزش در نزدش باشد، مثل آن است كه جهان با تمام آنچه در آن هست، مال اوست. چون چنین كسی در چنین شرایطی هر آنچه را واقعاً از دنیا میطلبد به طور كامل دارد. و لذا نمیخواهد برتر از بقیه باشد، آنوقت مال بیشتری كه بهوسیلة آن بتواند بر شما فخر كند نمیخواهد.
دقّت كنید! به آن عارف گفتند: از خدا چه میخواهی؟ گفت: «هر چه خدا بخواهد!! بنده را چه حقّی كه بگوید چه میخواهم، به گدا هر چه دادند میگیرد». بنده از خدا چه میخواهد؟ هر چه او بخواهد، حالا اگر وسعت داد، همان را میخواهد، اگر تنگ گرفت، همان را میخواهد، البته مؤمن تنگبودن رزق خود را احساس نمیكند، سختگیریهای خدا را در جاهای دیگر میشناسد. بدترین بلا را برای خود، از بین رفتن لذّت مناجاتش میداند، قساوت قلب را بلای حقیقی میداند، مؤمن اصلاً حسّ نمیكند كه خداوند با این تنگی رزق به او تنگ گرفته است. كسی كه به بندگی خدا قانع است، و از دنیا به همین حالت بندگی بسنده كرده است، از این تعادلِ تنگ گرفتن و یا وسعت دادنهای رزق، مدیریت مدبّرانه حق را میبیند، نه حسرت میخورد به جهت آنكه ندارد، و نه مغرور میشود به جهت اینكه دارد، چون هر دوی این صفات شیطانی است. اصلاً بنا نیست از نداشتن دنیا حسرت بخوریم.
خداوند از ما به ما آگاهتر است
پس طبق این آیه كه میفرماید «إِنَّ رَبَّكَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا» به این نتیجه رسیدیم كه رزق هركس مقدّر شده است، حالا اگر بر ما تنگ گرفتند، الحمدلله، و اگر وسعت دادند، باز هم الحمدلله. ما خودمان نمیدانیم واقعاً كدام یك از آن دو برای ما خوب است، خداوند در آخر آیه میفرماید: «اِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً»؛ یعنی خداوند از قبل به وضع بندگانش آگاه و بصیر بود. پس او بهتر از ما وضع ما را میداند، همچنانكه اعضاء مورد نیاز ما را قبل از تولد، برای ما پیشبینی كرد، و همچنانكه برای هدایت ما پیامبران را فرستاد تا گمراه نشویم، خودش رزق مورد نیاز ما را، آن هم طوری كه برای ما مصلحت است، تقدیر فرموده است. با توجّه به این نكته؛ زندگی ما ماوراء وسعت و تنگی رزق خواهد شد. گفت:
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ
ای عجب كس عاشق این هر دو ضد
یعنی من آسانیها و سختیهای پروردگارم را كاملاً پسندیدهام، هر چند این كار عجیب است، امّا نه در مورد پروردگارم،
نــالم و ترسـم كه او باور كند
وز ترحّــم جـور را كمتـر كنــد
آری؛ طبیعی است كه در اثر سختیها ناله میكنم، چون اقتضای برخورد با سختیها ناله است، هر چند نگرانم خداوند بر این نالة من ترحّم فرماید و سختیهایی را كه مصلحت روح و زندگی من است كم كند، آنوقت در این حال نالهای دیگر سر میدهم به جهت رفع سختیها.
والله ار زین خار در بستان شوم
همچو بلبل زین سبب نالان شوم
یعنی سوگند به خدا اگر از سختیهایی كه پروردگارم برایم مقدر فرموده به راحتیها منتقل شوم، مثل بلبلی كه از محبوبش جدا شده، ناله سر می دهم، چون من هر چه او برایم بخواهد میخواهم. اگر یك مشكل برایم ایجاد كرد، این مشكل در جای خود، راه ارتباط من است با خدا، او دنبال بهانه است یك چیزی به ما بدهد، تا بگوییم خدا.
تدبیر الهی، نحوة آرمانی زندگی ما
انسان بیدار مشكلات و تنگناها را چهرهای از ربوبیت حق میبیند، همانطور كه وسعتها و راحتیها را چهرة دیگری از ربوبیت حق میشناسد، خدا میداند ما در چه شرایطی میتوانیم درست بندگی كنیم، چون او ربّ ما است و ما بندگان اوییم «إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا»؛ در علم خدا، آن نحوة آرمانی و ایدهآلِ بودنِ ما مشخص بود و بر اساس آن بودن، زندگی ما را برای ما تنظیم فرمود. حالا اگر ما از آن زندگی كه توسط حضرت حق تنظیم و برنامهریزی شده استفاده نمیكنیم، تقصیر خود ماست، طناب برای آن است كه انسان بگیرد و بالا برود، حالا اگر كسی میل رفتن در چاه را دارد و از طناب به جای بالا رفتن در راه پایین رفتن استفاده میكند، تقصیر طناب نیست. گفت:
تو درون چـاه رفتهاستی زكـاخ
چه گنـه دارد جهـانهای فــراخ
مر رَسَن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سر بالا نبود
دو حالت قابل تصور است: یا خدا از قبل، طرح دنیا و حوادث آن را در علم خود نداشته، و دنیا و حادثههای آن روی دست خدا مانده است، یا از قبل طرحش را داشته است، فرض اوّل محال است، چون خالق هستی، علم به تمام ابعاد مخلوقش دارد و آینده مخلوقش هم جزء مخلوقیت مخلوق است و با اراده خدا ایجاد شده است، پس اگر طرح دنیا را از قبل در علم خود داشته است و هر موجودی آنطوری كه در علم خدا بوده خلق میشود. همچنانكه موجود مختار بر اساس اختیاری كه در علم خدا برای او بوده، خلق شده است پس از قبل به همة ابعاد وجودیِ ما علم داشته و به نیازهای ما از جمله نیاز ما به رزق، علم داشته است و لذا میفرماید: «إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا» یعنی؛ از قبل آن بنده را با تمام میلها و مصلحتهایش میشناخته و بر اساس همان میلها و مصلحتهایش زندگی او را همراه با وسعت و یا تنگی رزقش، تقدیر فرمود، پس تمامی مكنونات وجود بنده قبل از خلقت بنده معلوم است و بر همان اساس كه خدا نحوة وجود بنده را میداند، زندگی بنده را نسبت به بنده و بنده را نسبت به دنیا، آرایش داده و ربوبیت كرده است.
اینجا شما با دقت به قسمت آخر آیه، نتیجه خوبی میگیرید و آن اینكه ربّ شما برای زندگی شما از قبل برنامهریزیهای لازم را انجام داده است، ربّ كارش پروریدن است، حالا اگر از قبل میداند كه پروریدن و تعالی شما در رابطه با ایجاد این نوعِ خاص از شرایط است، همان شرایط را برای شما تدبیر میكند. حالا شما طوری زندگی كن كه نگاه و عقیدة توحیدیات تو را متوجه شرایط پرورش پروردگارت كند. یعنی نظام توحیدی و تدبیر حكیمانهای كه بر اساس آن ، رزق یكی را تنگ گرفته و رزق دیگری را وسعت داده است، نه آن كه رزقش تنگ است زندگیاش از تعادل خارج میشود و نه آن كه رزقش وسعت دارد قرار است گرفتار ریخت و پاش شود و از تعادل لازم خارج گردد.