رزق و آبادانی قیامت
قیامت یعنی ادامة امروزِ ما در ابدیتی كه شرایط دنیا را ندارد و شرایط مخصوص به خود را دارد. اگر ما ملكات معنوی مطلوبی برای خود در دنیا بهوجود آوردیم، برای همیشه با آن ملكات به سر خواهیم برد، و بر عكسِ دنیا كه با وَجه قابلتغییر خودمان در این عالم روبهروییم، تا فرصت تغییر خود به سوی كمالات را داشته باشیم، در قیامت از طریق بُعد ثابت خودمان با حقیقت ثابت عالم روبهرو خواهیم بود. در این دنیا خودِ آدم باید بُعد همیشگی و ابدی خودش را آباد كند و طوری خود را بسازد كه دوست داشته باشد با آن خودی كه ساخته است در آن عالَم ابدی بهسر ببرد، و خودش نه تنها برایش قابل تحمل بلكه قابل پذیرش باشد، نه اینكه طوری خود را ساخته باشد كه در آن عالم بخواهد از خودش فرار كند، چراكه در آن عالم برای انسان امكان فرار از خود هرگز پیش نمیآید. مثلاً كسی كه خودش را میكُشد، در واقع تن خود را كشته است، یعنی خودش تنش را به قتل رسانده، ولی باز در آن عالم با خودش یعنی با آن كسی كه خودش خودش را كشته است، روبهرو است، و باز همان كه خودش را كشته پیش خودش هست، چون تنش را كشت. حالا پس از جدا شدن از تن، همان كسی كه تنش را كشت به برزخ میرود، پس هرگز از خودش جدا نشده، ولی با خودی همواره روبهرو است كه همواره میخواهد از آن فرار كند.
حالا با توجّه به این نكته باید به رزق خودمان بنگریم، مگر ما برای آبادانی خودمان رزق را نمیخواهیم، حال خودمان همیشه خودمانیم، پس باید در اصلاح خودمان بكوشیم تا در ابدیت كه خودمان دقیقتر با خود روبهرو میشود، احساس رضایت كنیم. اگر صرفاً در آبادانی تن خود كوشیدیم، غفلت از خود كردهایم. امّا اگر بر قیامتِ خود نظر كردیم، در واقع بر خود واقعیمان نظر كردهایم، اگر به ساختمان و در و دیوار و مدرك و مقام نظر كردیم، بر آن خودی كه قیامت ظهور كامل خواهد كرد، نظر نكردهایم، امّا اگر به قیامت نظر كردیم، به جایی نظر كردهایم كه ما خودمانیم بدون این ابزارها، آنجایی كه این اسبابها دیگر حكومت نمیكند. پس برای اینكه خودت را برای خودت بخواهی، باید در اصلاح قیامتت بكوشی.
به دنبال مرگ؛ یا به دنبال رزق؟
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند:
«الرِّزْقُ رِزْقان؛ طالِبٌ وَ مَطْلوبٌ فَمَنْ طَلَبَ الدُّنْیا طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتّی یُخْرِجَهُ عَنْها، وَ مَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّی یَسْتَوْفِیَ رِزْقَهُ مِنْها»(57)
رزق دو نوع است: یكی رزقی كه طالب توست و دیگر رزقی كه مطلوب توست. پس هر كس كه طالب دنیا بود و به دنبال دنیا دوید، مرگ به دنبال او میرود و او را تعقیب میكند تا آنكه از دنیا خارجش كند، و آن كسی كه به دنبال آخرت بود، دنیا به دنبال او میدود تا روزیاش را به نحو كامل و تمام به او برساند.
پس طبق سخن امامالموحدین(ع) اگر تو به دنبال دنیا دویدی، در واقع تو دنبال آن رزقی دویدهای كه مطلوب توست و تو او را اراده كردهای، و نه آن رزقی كه طالب توست و خدا برای تو اراده كرده است، و این رزقی كه ما اراده كردهایم كارش آن است كه ما را به مرگ برساند، نه به دنیای برتر، باز به جملة حضرت التفات بفرمایید: «مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا، طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتّی یُخْرِجَهُ مِنْها» یعنی؛ اگر كسی دنبال دنیا دوید، فكر میكند به دنبال رزق برتر میدود، در حالیكه متوجّه نیست به دنبال مرگ خود میدود، و مرگ دارد او را تعقیب میكند، همینكه دنبال دنیا میدود، با مرگی كه دنبالش میكند روبهرو میشود و این مرگ رهایش نمیكند تا او را از این دنیا خارج كند. این یك سرّ فوقالعاده گرانقدر است كه از طریق امام معصوم به ما رسیده است و چقدر نشانههایش در عالم زیاد است، هر چند مردم متوجّه نیستند، اینها فكر میكنند با دویدن به دنبال رزقی كه اراده كردهاند، از مرگ فاصله میگیرند، در حالی كه به اسم فرار از مرگ، به مرگ نزدیك میشوند و اساساً همة افراد و تمدّنها از روزی به هلاكت خود نزدیك شدند كه از مرگ ترسیدند، به دنبال رزقی رفتند كه از طریق بهدست آوردن آن رزق، از مرگ دور شدند، در حالیكه از همان طریق به مرگ نزدیك و نزدیكتر گشتند. حتّی روحیات چنگیزخان مغول را بررسی كنید، میخواست با كشتن دیگران از مرگ خود فرار كند، چنگیزخان شد تا از مرگ فرار كند، ولی همین روحیة چنگیزی او را به مرگ نزدیك میكرد.
زندگی، یا فرار از مرگ؟
امام میفرمایند: هر كس طالب دنیا شد تا دنیای بیشتری داشته باشد و در دنیا بیشتر بماند، در واقع مرگ را انتخاب كرده است. رمزِ از مرگ ترسیدن این است كه به رزقی كه طالب ماست قانع نباشیم و به دنبال رزقی كه خداوند برای ما مقدر نكرده است، بدویم، چون با این كار عملاً میخواهیم بیشتر در دنیا بمانیم و از چنگال مرگ رها شویم. ولی اگر به دنبال وظیفه بودیم تا در قیامت نزد خدا شرمنده نباشیم، علاوه بر اینكه رزق ما به نحو كامل و تمام به ما میرسد، قیامت خود را نیز آباد میكنیم. وقتی كه سرمان را زیر انداختیم و سراسر عمر دنبال رزق دویدیم، با مرگ روبهرو میشویم، در این حالت است كه شروع میكنیم همة زندگی را صرف فرار از مرگ كردن، بدون آنكه مرگ را از خود جدا كنیم، همه چیز را از دست میدهیم، حالا هم باید دست خالی بمیریم. این طور به دنبال رزقدویدن و بعد هم اینطور با مرگ روبهرو شدن، زندگی است یا مردگی؟
قرآن فرمود:«قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ، وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ»؛(58) یعنی پیامبر به قوم یهود بگو اگر معتقدید فقط شما دوستان خدایید، پس طالب مرگ باشید، در حالیكه هرگز چنین تمنّایی را ندارید، و آن هم به جهت اعمالی است كه از پیش برای قیامت خود فرستادهاید و خدا خوب میداند چه كسی ظالم است.
میفرماید: «بِما قدَّمتْ اَیدیهِمْ»؛ چون بد عمل كردند، مرگ را نمیخواهند و از آن فرار میكنند، و از طرفی چون مرگ را نمیخواهند و از آن فرار میكنند، تمام زندگیشان میشود فرار از مرگ، در حالیكه نمیتوانند از مرگ فرار كنند و در حین فرار از مرگ، در چنگال مرگاند. در قرآن به خصوص در سورههای جمعه و بقره بحثهایی در مورد نقش مرگ در روان انسان و نوع شخصیت انسان در برخورد با مرگ مطرح است كه فوقالعاده دقیق است، پیشنهاد میكنم آن آیات را دنبال كنید.