جایگاه اعتماد به سخنان ائمه معصومین در رزق
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاعْلَمْ یا بُنَیَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُكَ﴾
﴿فَإِنْ اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ﴾
ای فرزندم! بدان كه رزق، دو رزق است: رزقی كه تو به دنبال آن هستی و رزقی كه آن به دنبال تو است، كه این رزقِ نوع دوم طوری است كه اگر هم به سوی آن نروی، به سوی تو میآید.
سطحینگری؛ آفت دوری از اهلالبیت (ع)
مقدمتاً نظر عزیزان باید متوجه این نكته باشد كه روش اهلالبیت(ع) حكمت و تدبّر و تعمّق است، تا انسانها از طریق حكمت و تدبّر در سخنان آن بزرگان، در زندگی دنیایی به عالَم بالا دست یابند. از طرفی روش مخالفان اهلالبیت(ع) سطحینگری، هردم خوشبودن و به ظاهرِ دین و دنیا دلبستن است، و این دو اندیشه همیشه در طول تاریخ بوده و هست. همواره كاخهای سبز و تبلیغات معاویهوار برای مهم جلوه دادن این تجملات بوده و هست. عمده آن است كه از طریق هدایت امامان معصوم(ع) متوجّه باشیم در زندگی معاویهوار نجات نیست، بلكه دل سپردن به زرق و برقِ زودگذر دنیا است. نجات آن است كه انسان، حكمتِ عمیق و بی سر و صدای موجود در فرهنگ اهلالبیت پیامبر(ع) را از دست ندهد. دشمنان اهلالبیت(ع) سعی داشتند مردم، سطحی و سطحینگر بمانند تا آنها را بازیچة برنامههای خودشان قرار دهند، و اهلالبیت(ع) سعی داشتند مردم، عمیق و متفكّر و متدیّن شوند تا آنها هدایت گردند. در اردوگاه معاویه مردم، بازیچه و سطحینگراند و در پایگاه منوّر علی(ع) مردم، متفكّر و هدایت شدهاند. معاویه همواره با سطحینگری رونق بازار خود را دامن میزند ولی مردم با نزدیكشدن به علی(ع) به زندگی واقعی كه باید داشته باشند مشغول میشوند. امیرالمؤمنین علی(ع) در دنیا برای خود دُكان و بازاری نمیخواهد تا طالب مشتریهای سطحی باشد.
در همان زمان كه حضرتعلی(ع) خلیفة مسلمین بود و معاویه هم غاصبانه حكومت شام را در اختیار گرفته بود و با علی(ع) مبارزه می كرد، یك نفر كوفی به جهت كاری از كوفه به شام سفر كرده بود، یكی از اهالی شام كه شتر مادّهاش را گم كرده بود، آمد و یقة این مسافر اهل كوفه را گرفت كه آقا! ناقهای كه من گم كردهام همین شتری است كه تو سوار شدهای - در حالی كه شتر این مرد مسافر جَمَل بود و نه ناقه- دعوا به معاویه كشید، مردِ شامی چند نفر شاهد برای صحّت گفتارش نزد معاویه آورد و همه شهادت دادند شتری كه این مسافر اهل كوفه سوار شده، همان ناقهای است كه مربوط به این فرد شامی است. معاویه كه به خوبی فرق جَمل و ناقه را میداند، قضاوت را به نفع شخص شامی به پایان میبرد. هر چه مسافر اهل كوفه اصرار كرد، آقا! این شتر من جمل است و این آقا میگوید شتر من ماده بوده است، شاهدان همه شهادت دادند كه ناقة مرد شامی همین شتر مرد كوفی است، معاویه پس از آنكه افراد رفتند، مرد كوفی را خواست و پول شترش را پرداخت كرد و از طریق مرد كوفی به امیرالمؤمنین علی(ع) پیغام داد كه با گروهی به جنگ تو میآیم كه فرق بین ناقه و جمل را نمیدانند!!
اگر عنایت كنید متوجّه میشوید كه هم معاویه میداند مقصد نورانی حضرت علی(ع) با شعور مردم باید همراه باشد و هم امیرالمؤمنینعلی(ع) میدانند كه مردم سطحیِ سبك، هیچوقت پیام آن حضرت را نمیفهمند. هم حضرت(ع) و هم معاویه میدانند كه با مردم سطحی، بازار معاویه گرم است. معاویه یك كاخ سبز ساخت كه هیچ، اگر صد كاخ سبز هم میساخت، مردم جاهل بدون هیچ اعتراضی، عظمت حاكم را به همین كاخهای سبز میدانستند و میدانند و لذا اسراف بیتالمال را یك هنر برای حاكم میشمارند. مردم سطحی هیچوقت حكمت علی(ع) را نمیفهمند.
اگر امروز بناست جامعة ما از فرهنگ امیرالمؤمنین(ع) برخوردار باشد، ابتدا باید افراد متفكّر داشته باشیم. مردمی كه با افكار سطحی و حسّی، به زندگی روزمرة دنیایی گرفتار باشند و همة همت خود را طلب رزق بدانند، هرگز حرف حضرت علی(ع) را نخواهند فهمید. وقتی بناست فرهنگ اهلالبیت(ع) در جامعه شكوفا شود، لااقل اگر انسانها حكیم نیستند باید به دنبال حكمت باشند. باید سطح تفكر انسانها رشد كند تا پذیرای حكمت اهلالبیت(ع) شوند. و این تكلیفی است بر من و شما، تا طوری زندگی كنیم كه در زندگی، سطحی نشویم وگرنه حكمت علوی را در روابط اجتماعیمان نخواهیم یافت.
آنگاه كه حكمت اهلالبیت تنها میشود
اگر روزمرّگیها زندگی من و شما را برباید؛ اگر تجمّل، مدرك و پول و دنیا، مقصد ما شود، حكمت علوی با همة بركاتی كه دارد، تنها خواهد ماند، كار به جایی میرسد كه آدمها ابتداییترین طریق اصول تفكّر خود را هم از دست خواهند داد و به راحتی بازیچة تبلیغات كفر جهانی خواهند شد. خطری كه جامعه ما را تهدید میكند این است كه حرفهای ساده و سطحی، انسانها را به وَجْد بیاورد و مردم با حرفهای عمیق و متینِ اهلالبیت(ع) بیگانه شوند. اگر به مردم سطحی بگویید خاكسترهای فلان آتشفشان 4000 كیلومتر به اطراف پاشیده شده است، به راحتی میفهمند و میتوانند آن حادثه را تجزیه و تحلیل كنند. ولی اگر بگویید حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «رزقی هست كه تو به دنبال آن میگردی، و رزقی هست كه آن به دنبال تو میگردد». میببینید نمیتوانند این نكته را تجزیه و تحلیل كنند. خبر اوّلی برایش حیرتآور و قابل پذیرش است، ولی استعداد درك حقیقت دومی را كه امام معصوم میفرماید، از دست داده است. سیاستمداران استراتژیست آمریكایی میگویند: در كشور آمریكا نمیخواهد گفتن حرفهای مهم را ممنوع كنید، سطح فكر مردم را پایین بیاورید كه از حرفهای مهم خسته شوند. در واقع دشمنان ما حرفشان این است كه چرا بیاییم پیامبران را نفی كنیم تا مردم حساس شوند، كاری میكنیم كه مردم از آنها خسته شوند و از برنامههای سطحی و سریالهای پوچ خوششان بیاید. حرفشان این است كه نمیخواهد قرآن و نهجالبلاغه را ممنوع كنید، مردم را با تجمّلات و مُد لباس و این خطیبودن و آن خطیشدن و برنامة سفرههای رنگین، سطحی كنید، و زندگی آنها را در همینها خلاصه نمایید؛ دیگر خودشان میرسند به اینكه اهلالبیت میخواهیم چهكار؟
تولّد امامالموحدین(ع) عدّهای را به حیرت آورد كه چگونه دیوار كعبه باز شد و مادر حضرت در داخل خانه خدا، وضع حمل نمود. حالا اگر مردم اهل تفكر باشند، حیرت بزرگترشان خود همین نهجالبلاغه است، نهجالبلاغهای كه ابن ابیالحدید میگوید: خطبة «غرّاء» - خطبه 83 - آن را بیش از 1000 بار خواندم و هر وقت كه میخواندم از عظمت آن دگرگون میشدم. نهجالبلاغهای كه آقای جرججِرداق مسیحی در موردش میگوید: «سخنی است مادون سخن خالق و مافوق سخن مخلوق». ملّتی كه سطحی شد، اصلاً امامالموحدین(ع) را نمیفهمد. برای او بیش از آنكه نهجالبلاغه علی(ع) مهم باشد، باز شدن دیوار كعبه هنگام تولد حضرت مهم است. در حالی كه برای شیعة واقعی باید قلب علی(ع) مهمترین مقصد زندگی باشد، قلبی كه اینچنین به سوی آسمان باز شده و از طریق آن، این سخنان را ارائه میدهد. مگر این سخنان عادی است! تماماً حجّت بالغه الهی است برای بشر، به نظر بنده دیوار كعبه برای تولد علی(ع) باز شد تا آیندگان بدانند در آن حال انسان بزرگی متولّد شد تا در آینده دامن او را بگیرند و هدایت شوند. یعنی زندگی علی(ع) از ابتدا تا انتها سراسر ظهور حقایق غیبی است و مسلّم هرچه این زندگی جلوتر بیاید حقایق برتری را مینمایاند.
باید آنچه شما را به سطحینگری میكشاند و برایتان مشغولیات دنیایی درست میكند، بشناسید و از آنها فاصله بگیرید. نهجالبلاغه و قرآن برای انسان، حجّت الهی است تا به كمك آنها نجات پیدا كند. نهجالبلاغه یعنی علی(ع) و علی(ع) یعنی چراغ هدایت به سوی حق.(11) پس به سخنان آن حضرت باید به عنوان رمز و راز حیات نگاه كرد. اگر كسی بیعلی(ع) شد، بیهدایت میشود.
اگر امام معصوم مسئول هدایت مردم است، و اگر او به عنوان یك حكیمِ بزرگ از حقایقی سخن میگوید كه انسان عادی در عین اینكه به آنها نیاز دارد، به خودی خود آنها را نمییابد، ولی نجات او در عملكردن به این حقایق است، و اگر انسان به آنها نزدیك نشود، به ظلمت میافتد، با توجه به این مقدمات به سخنان حضرت نظر میكنیم. این حرفها، حرفهایی نیست كه اگر نفهمید و نگیرید، باز هم بتوانید زندگی كنید. مردم با جداشدن از سخنان معصومین(ع) در مرگ رسمی قرار دارند، ولی اسمش را زندگی گذاشتهاند.
پس راه صحیح این است كه با تعمّق و تدبّر در سخنان امامالموحدین(ع) به فرزندشان، به آن سخنان دل بسپاریم كه نكات بسیار مهمّی را مطرح میكنند تا از رمز و راز زندگی محروم نمانیم.