زشتیِ التماس فقیران و تكبّر ثروتمندان
عدّهای چون به خود مال ارزش دادهاند خودشان را در مقابل ثروت و ثروتمندان ذلیل میكنند، در حالی كه بنا نیست ما با التماس به دیگران رزق خود را به دست آوریم. رزقی كه با التماس به دست میآید یا به جهت این است كه چیزی می خواهم كه رزقم نیست، یا گناهانی انجام دادهام كه رزق خود را از بین بردهام. كاسبی كه با كمفروشی و گرانفروشی و بدخلقی، به مشتریها ظلم كرده و از این طریق رزق خود را از خود رانده است، حالا خدا اسیر التماسش میكند، این چوب خداست! پیامبرخدا(ص) میفرمایند: «اِنَّ الرَّجُلَ لَیُحْرَمُ الرِّزْقَ بِالذَّنْبِ یُصیبُهُ»(8) یعنی انسان به جهت گناه از رزقی كه بنا بود به او برسد، محروم میشود.
شیخی گفت: «هر كس در خانقاه ما وارد شود، نانش دهید و از دینش سؤال نكنید، چون خدا چنین كرده است» خدا وجود انسانها را اراده كرده، چطور رزق آنها را اراده نكرده است. اگر خدا نمیخواست به انسان رزق دهد، میمیراندش و حالا كه روح او را قبض نكرده، حتماً میخواهد به او رزق دهد، پس برای طلب رزق جای خواری و ذلّت و التماس نیست. خیلی زشت است انسانی در مقابل انسان دیگر، برای طلب رزق التماس كند و این عمل یك نحوه توهین به خدا است و عملاً این آدم به خداوند سوءظن دارد و معتقد است خداوند بندههایش را خلق میكند و رهایشان مینماید. چه زشت است چنین حكمی را به خدا نسبت دادن، و نیز چه زشت است كسی فكر كند آنچه در اختیار دارد مالِ خودش است و متكبّرانه جهتِ دادن مقداری از آن به مردم، اجازه دهد به او التماس كنند. در روایت داریم كه حضرت اباعبدالله(ع) وقتی سائلی میآمد و تقاضای چیزی میكرد، حضرت در خانه را نیمهباز میكردند و از همان لای در به او آنچه داشتند میدادند، كه مبادا سائل چشمش در چشم حضرت بیفتد و خجالت بكشد! و بعد هم میگفتند: ببخشید كه كم است.!
آری؛ «ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَة وَالْجَفا عِنْدَ الْغِنی»؛ چه زشت است التماس و خضوع موقع حاجت و چه زشت است تكبّر و جفا موقع ثروتمندی، هر دوی اینها بیماری است. این بیماری از اینجا شروع میشود كه فكر كنیم خدا رزقمان را نمیدهد. بیماری بیدینی جامعه را به معضل ذلّتِ فقیران و تكبّر ثروتمندان گرفتار كرده است. ما با بیدینی و غفلت از سنتهای الهی، زندگیمان را كه یا در شرایط رزق كم و یا در گشایش است، از بین بردهایم، حالا ماندهایم چه كنیم. بسیاری از مشكلات از آتش حرص و قانعنبودن به رزقِ مقدر شده، نشأت میگیرد. با حرص بیشتر و تلاشهای افراطی رزق بیشتری به دست نمیآورند، ولی رزق حقیقیشان را كه میتوانست برای آنها مفید باشد، ضایع میكنند. اگر از اوّل فقیران و ثروتمندان متوجّه بودند كه رزق حقیقیشان به راحتی به دستشان میآید، فقط تكلیف خود را نسبت به جامعه انجام میدادند، و لذا این همه مشكلات به وجود نمیآمد.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع): قَالَ لَیْسَ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا رِزْقَهَا حَلالاً یَأْتِیهَا فِی عَافِیَةٍ وَ عَرَضَ لَهَا بِالْحَرَامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ فَإِنْ هِیَ تَنَاوَلَتْ شَیْئاً مِنَ الْحَرَامِ قَاصَّهَا بِهِ مِنَ الْحَلَالِ الَّذِی فَرَضَ لَهَا».(9)
یعنی؛ هیچكس نیست مگر اینكه خدای عزّ و جلّ برای او رزق حلالی در عین سلامت و عافیت، فرض كرده و در عرض هر رزق حلالی، از جهت دیگر، رزق حرامی را قرار داده، پس اگر آن شخص چیز حرامی را بهدست آورد، از آن حرام برایش از رزق حلال كم میگذارند.
ما نمیدانیم رزقمان از چه راهی میرسد، ولی میدانیم كه در مقابل خداوند یك آدابی بر عهدة ما هست كه باید دائم رابطة خودمان را با خدا حفظ كنیم، همچنانكه یك آدابی نسبت به خود داریم، و یك آدابی نسبت به خلق. عاقل باید از طریق رعایت این آداب در زندگی، بیشترین بهره را بگیرد. معلوم است كه خدا ما را بیرزق نمیگذارد، حالا اگر ما از این زاویه نگاه كنیم كه رزقی داریم كه به دنبال ما میآید و برای ما مقدّر شده است، آیا باز خودمان را در هیچستان خیال و وَهْم، خسته میكنیم؟ وقتی متوجّه شدیم رزق حقیقی ما به دنبال ما میآید، از این به بعد به دنبال وظیفهمان نسبت به خلق خدا هستیم و سعی در آسایش مردم داریم تا از این طریق جامعه را رشد دهیم، در این حالت است كه میگوییم جامعه رشد كرده، چون شرایط تعالی معنوی در كنار رفاه اقتصادی برای افراد فراهم شده است. ولی آنچه در سیاستهای فرهنگ غرب «توسعه» نامیده شده است، همان حرص ثروتاندوزی است و لذا گفته میشود توسعه انسان را عجول میكند، چون در توسعه، «حرص» عامل حركت است. فرق سیاستهای خلیفة دوم و امیرالمؤمنین علی(ع) در كشورداری در همین بود كه خلیفة دوم دنبال توسعه بود و علی(ع) دنبال رشد و تعالی جامعه بود. حضرتعلی(ع) در زمان خلافت خود جامعه را طوری تربیت كردند كه در عین آسایش اقتصادی، به عبودیت و آبادانی قیامت بپردازند، ولی لشكر خلیفه دوم تا فلات تبّت آمد و از یك طرف تا شمال آفریقا و طرف دیگر تا كوههای پیرنه و از آن طرف تا جنوب روسیه، و انگیزه اصلی این لشكركشیها بهدستآوردن غنائم بود، و نتیجهاش ملّتی شد كه از نظر معنوی در پایینترین درجه قرار داشتند.
پس؛ از این فراز فوقالعاده مهم در این خطبه به سادگی ردّ نشوید كه غفلت از آن، مصیبتهای بزرگی را در زندگی انسان پدید میآورد، إنشاءالله بحث را در جلسات بعدی دنبال میكنیم.
سخن خود را با این حدیث پیامبرخدا(ص) ختم میكنیم كه میفرمایند: «اُطْلُبُوا الْحَوائجَ بِعِزَّةِ الْاَنْفُسِ، فَاِنَّ الْاُمُورَ تَجْرِی بِالْمَقادِیر»(10) یعنی؛ با عزت نفس به دنبال حوائج و نیازهای خود بروید، چرا كه امور زندگیتان بر اساس مقدرات الهی جریان دارد و با خوار و زبون كردن خود، بیش از آنچه مقدّر شما است به شما نمیرسد.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
جایگاه اعتماد به سخنان ائمه معصومین در رزق
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاعْلَمْ یا بُنَیَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُكَ﴾
﴿فَإِنْ اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ﴾
ای فرزندم! بدان كه رزق، دو رزق است: رزقی كه تو به دنبال آن هستی و رزقی كه آن به دنبال تو است، كه این رزقِ نوع دوم طوری است كه اگر هم به سوی آن نروی، به سوی تو میآید.
سطحینگری؛ آفت دوری از اهلالبیت (ع)
مقدمتاً نظر عزیزان باید متوجه این نكته باشد كه روش اهلالبیت(ع) حكمت و تدبّر و تعمّق است، تا انسانها از طریق حكمت و تدبّر در سخنان آن بزرگان، در زندگی دنیایی به عالَم بالا دست یابند. از طرفی روش مخالفان اهلالبیت(ع) سطحینگری، هردم خوشبودن و به ظاهرِ دین و دنیا دلبستن است، و این دو اندیشه همیشه در طول تاریخ بوده و هست. همواره كاخهای سبز و تبلیغات معاویهوار برای مهم جلوه دادن این تجملات بوده و هست. عمده آن است كه از طریق هدایت امامان معصوم(ع) متوجّه باشیم در زندگی معاویهوار نجات نیست، بلكه دل سپردن به زرق و برقِ زودگذر دنیا است. نجات آن است كه انسان، حكمتِ عمیق و بی سر و صدای موجود در فرهنگ اهلالبیت پیامبر(ع) را از دست ندهد. دشمنان اهلالبیت(ع) سعی داشتند مردم، سطحی و سطحینگر بمانند تا آنها را بازیچة برنامههای خودشان قرار دهند، و اهلالبیت(ع) سعی داشتند مردم، عمیق و متفكّر و متدیّن شوند تا آنها هدایت گردند. در اردوگاه معاویه مردم، بازیچه و سطحینگراند و در پایگاه منوّر علی(ع) مردم، متفكّر و هدایت شدهاند. معاویه همواره با سطحینگری رونق بازار خود را دامن میزند ولی مردم با نزدیكشدن به علی(ع) به زندگی واقعی كه باید داشته باشند مشغول میشوند. امیرالمؤمنین علی(ع) در دنیا برای خود دُكان و بازاری نمیخواهد تا طالب مشتریهای سطحی باشد.
در همان زمان كه حضرتعلی(ع) خلیفة مسلمین بود و معاویه هم غاصبانه حكومت شام را در اختیار گرفته بود و با علی(ع) مبارزه می كرد، یك نفر كوفی به جهت كاری از كوفه به شام سفر كرده بود، یكی از اهالی شام كه شتر مادّهاش را گم كرده بود، آمد و یقة این مسافر اهل كوفه را گرفت كه آقا! ناقهای كه من گم كردهام همین شتری است كه تو سوار شدهای - در حالی كه شتر این مرد مسافر جَمَل بود و نه ناقه- دعوا به معاویه كشید، مردِ شامی چند نفر شاهد برای صحّت گفتارش نزد معاویه آورد و همه شهادت دادند شتری كه این مسافر اهل كوفه سوار شده، همان ناقهای است كه مربوط به این فرد شامی است. معاویه كه به خوبی فرق جَمل و ناقه را میداند، قضاوت را به نفع شخص شامی به پایان میبرد. هر چه مسافر اهل كوفه اصرار كرد، آقا! این شتر من جمل است و این آقا میگوید شتر من ماده بوده است، شاهدان همه شهادت دادند كه ناقة مرد شامی همین شتر مرد كوفی است، معاویه پس از آنكه افراد رفتند، مرد كوفی را خواست و پول شترش را پرداخت كرد و از طریق مرد كوفی به امیرالمؤمنین علی(ع) پیغام داد كه با گروهی به جنگ تو میآیم كه فرق بین ناقه و جمل را نمیدانند!!
اگر عنایت كنید متوجّه میشوید كه هم معاویه میداند مقصد نورانی حضرت علی(ع) با شعور مردم باید همراه باشد و هم امیرالمؤمنینعلی(ع) میدانند كه مردم سطحیِ سبك، هیچوقت پیام آن حضرت را نمیفهمند. هم حضرت(ع) و هم معاویه میدانند كه با مردم سطحی، بازار معاویه گرم است. معاویه یك كاخ سبز ساخت كه هیچ، اگر صد كاخ سبز هم میساخت، مردم جاهل بدون هیچ اعتراضی، عظمت حاكم را به همین كاخهای سبز میدانستند و میدانند و لذا اسراف بیتالمال را یك هنر برای حاكم میشمارند. مردم سطحی هیچوقت حكمت علی(ع) را نمیفهمند.
اگر امروز بناست جامعة ما از فرهنگ امیرالمؤمنین(ع) برخوردار باشد، ابتدا باید افراد متفكّر داشته باشیم. مردمی كه با افكار سطحی و حسّی، به زندگی روزمرة دنیایی گرفتار باشند و همة همت خود را طلب رزق بدانند، هرگز حرف حضرت علی(ع) را نخواهند فهمید. وقتی بناست فرهنگ اهلالبیت(ع) در جامعه شكوفا شود، لااقل اگر انسانها حكیم نیستند باید به دنبال حكمت باشند. باید سطح تفكر انسانها رشد كند تا پذیرای حكمت اهلالبیت(ع) شوند. و این تكلیفی است بر من و شما، تا طوری زندگی كنیم كه در زندگی، سطحی نشویم وگرنه حكمت علوی را در روابط اجتماعیمان نخواهیم یافت.