. 1ضرورت توجه به اختلاف در روشها به تناسب شرایط زمان و مکان
پس از آنکه مشخص گردید که هریک از افراد جامعه در برابر نیازهای معنوی دیگران مسئولاند، اکنون، گوناگون بودن مسئولیت افراد بهتبع شرایط و موقعیتهای زمانی و مکانی، مطرح میشود. هدف امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح مفاسد و جلوگیری از رواج بدعتهاست. برای
( صفحه 126 )
رسیدن به این هدف، در هر زمان و مکانی، و تحت شرایط مختلف، راههای عمل به این فریضه هم تغییر میکند. باید با دقت در رهنمودهای کتاب و سنت و نیز سخن بزرگان، علما و مراجع، وظیفه خود را با توجه به موقعیت خاص دریابیم. اگر آنچه وظیفه مان بود، انجام دادیم و برای انجامش حاضر بودیم تا سرحد شهادت پیش رویم، حسینی خواهیم بود؛ والاّ از این نمد، کلاهی جز اسم و ادعای تهی نخواهیم داشت.
مطالعه سیر تاریخ صدر اسلام و سیره امیر مؤمنان(علیه السلام) و دیگر ائمه اطهار(علیهم السلام) نشان میدهد که بهقدری اختلاف روشها و رفتارها دراینزمینه وجود دارد که آدمی تصور میکند بین رفتار این بزرگواران تناقض وجود داشته است. البته همه ما معتقدیم که آنها حلقه های یک زنجیر بههمپیوستهاند؛ ولی چون شرایط زمانی هریک از آنها متفاوت بود، روشهایشان نیز متفاوت به نظر میرسید. همه آنان، در پی احیای دین بودند؛ منتها بر اساس مقتضیات و شرایط زمانی و مکانی خاص خود. بدون تردید، این تشخیص وظیفه، خود مهم است و کوشش برای تشخیص هم، خود نوعی عبادت بهشمار میرود. اینکه کسی مدتی فکر، و با دیگران مشورت کند و تحقیقات لازم را دنبال کند تا وظیفه خود را تشخیص دهد، در ثمربخشی امر به معروف و نهی از منکر کاملاً مفید خواهد بود.
در اهمیت و ضرورت تشخیص وظیفه، به تناسب شرایط زمانی و مکانی خاص، میتوان نمونههای فراوانی را در صدر اسلام جستوجو کرد. ابوذر(علیه السلام) یکی از بزرگترین صحابه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بهقدری به فریضه امر به معروف و نهی از منکر عنایت داشت و بدان عمل میکرد که
( صفحه 127 )
عثمان، خلیفه سوم، را به ستوه آورد و موجب شد که وی او را به شام تبعید کند. او در مقابل خلیفه، از باب نصیحت حاکم مسلمین، با صراحت انتقاد می کرد و رسوایی های مالی، بذل و بخشش های بیجا و جناحگرایی و باندبازی دستگاه خلافت را گوشزد مینمود تا کار به رسوایی کشیده شد.(74) انتقادهای تند و صریح ابوذر در مقابل عثمان، به دلیل موقعیت خاص او در آن زمان بود؛ بهطوریکه عثمان نمیتوانست با او مقابله کند. موقعیت ابوذر در جامعه اسلامی، آنچنان بود که به این زودی نمی شد با او برخورد تند کرد.
در شام نیز چون تمام مردم، ابوذر را بهمنزله یکی از صحابه بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) می شناختند، نمی توانستند به او جسارتی کنند. او انتقادهای خود را از دستگاه معاویه ادامه داد تا اینکه معاویه از عثمان خواست که او را به مدینه باز گرداند.(75) نقل شده در مجلسی، کعبالاحبار، یهودی تازهمسلمان، برای نشان دادن خود، صحبتی کرد تا جواب ابوذر را داده باشد. ابوذر چنان به کعبالاحبار حمله کرد که سرش شکست و خون از آن جاری شد. ابوذر به او گفت ای یهودیزاده! تو می خواهی دین را به ما یاد بدهی؟!(76)
( صفحه 128 )
در همان زمان، موقعیت امیر مؤمنان(صلی الله علیه و آله) با ابوذر کاملاً متفاوت بود که وظیفه دیگری را میطلبید. البته امام علی(علیه السلام)، به صورت های کلی و خصوصی، انتقادهایی را مطرح می کرد اما نه آنگونه که ابوذر عمل میکرد؛ چراکه موقعیت ایشان با ابوذر متفاوت بود. ایشان میکوشید تا با موعظه کردن، مردم را از اعمال ناصواب برحذر دارد. پس ابوذر وظیفهای داشت و امیر مؤمنان(علیه السلام) وظیفهای دیگر. ازاینروست که نهتنها علی(علیه السلام) دراینزمینه با ابوذر مخالفتی نکرد، بلکه وقتی ابوذر را به ربذه تبعیت کردند، علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) را فرستاد تا او را مشایعت کنند. آنگاه کلام عجیبی را خطاب به ابوذر فرمود که در نهجالبلاغه نیز آمده است: یَا أَبَاذَرٍّ إِنَّک غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوک عَلَی دُنْیَاهُمْ وَخِفْتَهُمْ عَلَی دِینِک؛(77) «ای اباذر، همانا تو برای خدا به خشم آمدی، پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی. این مردم برای دنیای خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی».
موقعیت علی(علیه السلام) در آن زمان، موقعیتی ویژه بود؛ بهگونهایکه مصلحت ایجاب نمیکرد برخورد ایشان همچون ابوذر باشد؛ زیرا ایشان، درصورتیکه بنای انتقادات شدید را در پیش میگرفتند، متهم می شدند که چون اعضای شورای ششنفره، که علی(علیه السلام) هم خود در میان آنها بود، او را برای خلافت رد کردهاند، کارشکنی میکند. علی(علیه السلام) بهقدری تنها مانده بود که اگر انتقاد تندی می کرد، فوراً از دستگاه حکومتی شایعه می کردند که چون علی رأی نیاورده، حسادت میورزد و اسلام و نظام
( صفحه 129 )
اسلامی را تضعیف می کند. اما ابوذر هیچگاه ادعای خلافت نداشت و ازاینروی نمیتوانستند او را چنین متهم کنند.
بنابراین هر کسی در هر موقعیت اجتماعی که قرار دارد، باید بکوشد وظیفه خود را درست تشخیص دهد و در هر پست و مقامی که قرار دارد، متناسب با شأن، مقام، موقعیت و شرایط زمانی و مکانی، آن کاری را انجام دهد که به نفع اسلام است؛ مثلاً نویسنده باید بنویسد، سخنران باید حرف بزند و مسئول رسمی کشور هم باید در اجرای احکام اسلام اهتمام داشته باشد. البته گاه تشخیص کار صحیحی که به نفع اسلام باشد، مشکل است؛ چون در بسیاری از نمونهها، تعارض مصالح و مفاسد پیش میآید؛ اما درهرحال باید مصمم بود که به هرچه تشخیص داده شد عمل شود هرچند به قیمت شهادت باشد. بدیهی است تلاش کردن در راه شناخت وظیفه هم، خود، نوعی عبادت است که برای آن ثواب نوشته میشود.
. 2ضرورت بهرهگیری از طرح و برنامه در اجرای امر به معروف و نهی از منکر
امر خلاف شرع و مصالح جامعه اسلامی، گاه بهگونه ای ساده و با انگیزه فردی و از سر گستاخی و بی ادبی انجام می گیرد، و گاه اقدامی است پیچیده و حساب شده که کسانی آن را برنامه ریزی کرده اند. بهعبارتدیگر، ممکن است پشتِ پرده یک حرکت، نقشه ای در کار باشد و کسانی آن را بدین هدف طراحی کرده باشند که اسلام و نظام اسلامی را از پای درآورند و آنها را ناکارآمد سازند. مثلاً، می گویند آنقدر کارهای
( صفحه 130 )
زشت انجام دهید که این اعمال برای مردم عادی شود. به گونه طبیعی این افراد به اسلام علاقه ای ندارند. اینان یا منافق اند و از صمیم قلب ایمانی ندارند، یا مزدور بیگانگان شده اند و می خواهند حاکمیت اسلام را در جامعه از بین ببرند. در این صورت، ضررهای گوناگونی جامعه را تهدید می کند که باید با آنها مبارزه کرد. این ضررها ممکن است در قالب کارهای فرهنگی، اقتصادی، هنری، اخلاقی و حتی نظامی بر جامعه اسلامی وارد شود. در چنین موقعیتی، این وظیفه از عهده یک فرد، و از قالب یک امر به معروف و نهی از منکر ساده خارج شده، نوع دیگری از مبارزه را می طلبد، و از نمونههای امر به معروف و نهی از منکری نیست که بحث آن در رساله های عملیه ذکر شده باشد.
این گونه امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با تهاجم است و از عهده یک فرد برنمی آید، و در اجرای آن روشهای ساده پیش گفته نتیجه نمی دهد. این نوع تهاجم، امری شیطانی است که نقشه ها و طراحیهای پیچیده ای دارد و باید برای مقابله با آن اندیشید و طراحی و سازمان دهی کرد. این تهاجم ممکن است، مانند داستان تنباکو، در قالب اقدامی اقتصادی باشد. همچنین برخی نمونههای آن پیچیدگیهای خاصی دارند که فقط اهلش می توانند آنها را تشخیص دهند. از جمله آنها پایین آوردن قیمت نفت است که به مثابه ضربه ای اقتصادی برضد مسلمانان بهکار می برند. این یک خیانت و منکر اجتماعی ـ اقتصادی برنامه ریزیشده است که با نقشه های جهانی و بین المللی طراحی شده است؛ بهگونه ایکه حتی یک کشـور نیـز بهتنهایی نمی توانـد بِدان دست یازد؛ بلکه شیـاطین کشورهـای
( صفحه 131 )
مختلف با یکدیگر هماهنگ میشوند تا بتوانند چنین ضرری بر مسلمانان وارد سازند، و مثلاً قیمت نفت را در بازارها کاهش دهند. اینگونه منکر، «ضرری» است که به همه مردم یک کشور، بلکه به همه مسلمانان جهان وارد می شود و باید با آن مقابله کرد؛ زیرا با انجام این منکر، کفار بر مسلمانان برتری مییابند؛ درحالیکه خدایْتعالی راضی نمی شود که کافران، هرچند در مسائل اقتصادی، بر مسلمانان برتری یابند و مقاصد شوم خود را بر آنان تحمیل کنند: وَلَنْ یَجْعَلَ اللّه ُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤمِنِینَ سَبِیلاً؛(78) «و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان سلطه نمی دهد».
پس برای مقابله با این منکرات و یافتن راهحل مناسب باید مسلمانان با طرح و فکر جمعی به میدان آیند و صاحب نظران بیندیشند و طرح و نقشه ای کارآمد تهیه کنند. زمانی که راهحل مناسب برای مقابله با چنین منکراتی پیدا شد، همه مسلمانان در مرحله عمل، باید آن را اجرا کنند. گاه ممکن است راه حل، تحریم اقتصادی باشد؛ مثلاً خرید اجناس امریکایی تحریم شود. در این هنگام، بر همه مسلمانان لازم است که این فرمان را اطاعت کنند. بدینترتیب خرید جنس امریکایی حرام می شود؛ اگرچه لازم باشد همان جنس از کشور دیگری با دو برابر قیمت خریداری شود؛ اما برای مقابله با توطئه های خائنانه دشمن که ضرر آن گریبان همه مسلمانان را می گیرد، عمل به این تحریم، بهمنزله نهی از منکر، بر همه مسلمانان واجب می شود. در جامعه اسلامی نهی از منکر تا این حد قابل گسترش است.
( صفحه 132 )
اجرای نهی از منکر در مسائل نظامی بسیار روشن تر است؛ زیرا همواره دشمن دسیسه هایی می چیند تا در مرزها نفوذ کند و یا عوامل خود را می فرستد تا ترورهایی انجام دهند، یا عوامل نفوذی را در ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی وارد می کند. دراینزمینه مسائل پیچیده فراوان دیگری وجود دارد که باید صاحبان نظر آنها را مطالعه و بررسی کنند. بههرحال، در جامعه باید با گناه مقابله شود، و یگانه راه مقابله با آن، تصمیم گیری فردی نیست، بلکه واجب است در وهله نخست، صاحب نظران و متخصصان با یکدیگر مشورت، و طرحی تهیه کنند؛ سپس دولت اسلامی دستور اجرای آن را به مردم ابلاغ کند. در این مقام، عمل به این طرح بر همه مردم واجب می شود. وجوب عمل به این طرح، هم به سبب وجوب نهی از منکر، و هم به دلیل لزوم اطاعت از دولت اسلامی است که به معنای اطاعت از ولیّ امر مسلمانان است.
فرض دیگر این است که، در منطقه ای ولیّ امر مسلمین یا دولت اسلامی، حضور نداشته باشد، یا در کشوری، دولت اسلامی بر سر کار نباشد، یا دولت اسلامی باشد، ولی نتواند مانع دسیسه های دشمن گردد. از جمله، ممکن است عده ای معادن و دیگر سرچشمه های اقتصادی و تجاری را در دست گیرند و برای رسیدن به مطامع شخصی خود، دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. در این موقعیت، خود مردم باید برای مبارزه با دسیسه های دشمن برنامه ریزی کنند و دشمن را به زانو درآورند، و نقشه او را نقش بر آب کنند؛ زیرا دولت اسلامی، به هر دلیل، نمی تواند این توطئه ها را خنثی کند.
( صفحه 133 )
همچنین احتمال دارد دولت اسلامی از دسیسه های دشمنان باخبر باشد و توان مقابله با آنان را نیز داشته باشد، ولی دراینزمینه اقدامی صورت ندهد. در این شرایط واجب است خود مردم برای دفع خطر اقدام کنند و برای مقابله با چنین توطئه هایی طرح بریزند و برای اجرای آن تصمیم بگیرند. اگر این اقدام مردم موقتاً ضرر اقتصادی برای جامعه دربر داشته باشد، بعدها این ضرر جبران خواهد شد. بههرحال، این امری واجب است که متأسفانه نمونهها و جوانب آن بهدرستی بررسی و تدقیق نشده است. بنابراین هرگاه خطری از سوی دشمنان خارجی یا داخلی در یکی از زمینه های حیات اجتماعی، جامعه اسلامی را تهدید کند، بر مردم مسلمان واجب است که با استفاده از علم عالمان، متخصصان و صاحبان تجربه، تصمیم قطعی برای مقابله با آن خطر را اتخاذ کنند، و نقشه های دشمنان را خنثی سازند.
. 3ضرورت رعایت اولویتها در اجرای امر به معروف و نهی از منکر
یکی از آفاتی که ممکن است هریک از ما در اجرای امر به معروف ونهی از منکر دچار آن شویم، این است که شیطان از غفلت ما استفاده کرده، مسائلی را که چندان اهمیتی ندارد، برای ما بزرگ جلوه میدهد و توجه ما را به آنها جلب می کند تا از مسائل مهمتر غفلت کنیم. این نکته، مهم است که هرکس در زندگی خود ممکن است بارها مشاهده کرده باشد. اشخاص متدینی بودهاند که هم برخوردار از علم و تقوا بودهاند، اما در اینگونه مباحث، بر مسائلی تأکید میکردند که اهمیت چندانی نداشت و
( صفحه 134 )
از دیگر سو، اشتغال به آن مباحث، آنان را از پرداختن و توجه به مسائل اصلی باز میداشت.
این نکته، پیش از انقلاب، بسیار شایع بود؛ مثلاً یکی از روحانیان وارسته و عالیمقام، در آن زمان در منبر خود صحبت از مسائلی میکرد که اهمیت چندانی در آن زمان نداشت و طرح برخی مسائل از ایشان در آن مقطع تعجبانگیز بود. مهمترین مسئله ای که آن شخص، به آن اهمیت میداد، مسئله ریش تراشی بود. او مصمم به امر به معروف ونهی از منکر بود، اما گویا در عالم هیچ حرامی جز ریشتراشی وجود ندارد. هرکس پیش او میآمد، به سبب تراشیدن ریش او را مذمت میکرد و گاهی با خواندن روایت یا بیان تشبیهات زننده ای، طرف مقابل را بهکلی از خود میراند. برفرض که تراشیدن ریش، حرام قطعی هم باشد، اما آیا در مقام امر به معروف و نهی از منکر، اهمیت این معصیت از دیگر معاصی در آن زمان بالاتر بوده است؟!
تردیدی نیست که باید در امر به معروف و نهی از منکر، هر حرامی را به اندازه اهمیتش در نظر گرفت و اینگونه نباشد که از بسیاری گناهان کبیره که در جامعه اتفاق میافتد، غفلت شود و تنها به معصیتی توجه شود که اهمیت آن کمتر از آنهاست. برای نمونه، روا نیست که با وجود آنهمه انحرافات فکری و عقیدتی در جامعه، کسی آنها را نادیده انگارد و تمام همّ خود را صرف مسئله کوچکی کند که در مقابل آن مفاسد و انحرافات، هیچ شمرده میشود. متأسفانه نهتنها در گذشته برخی بزرگان ما به این نکته توجه نداشتند، هماکنون نیز برخی دلسوزان اسلام، که
( صفحه 135 )
حتی از معلوماتی در سطح عالی برخوردارند و در مراتب بالای تقوا هستند، وقتی درصدد امر به معروف و نهی از منکر برمیآیند، مسائل مهم را به حال خود وامیگذارند و به سراغ مسائلی میروند که اهمیت آنها بسیار کمتر است؛ برای نمونه، مطرح کردن مفاسد در جامعه با عالیترین سطوح مسئولیت کشوری و درخواست اصلاح جامعه، تذکر به نمایش عکسهای زنان سربرهنه در تلویزیون بهمنظور جلوگیری از ادامه پخش آنها، تا زمینه گناهان کبیره در جامعه از بین رود، و مصادیقی ازایندست، میتواند نمونههایی از مسئولیت سنگین در جلوگیری از ارتکاب معاصی در جامعه باشد. اما باز هم بالاتر از این، آنجاست که از بالاترین مسئولان اجرایی کشور خواسته شود که جلوی گسترش روزافزون انحرافات عقیدتی و شبهاتی که سبب کفر جوانان کشور می شود، گرفته شود. کار، در مقاطعی از عمر نظام اسلامی، به آنجا کشید که برخی به ضروری ترین مسائل دین، شبهه وارد کردند و در روزنامه ها، مجلات و رسانه های گروهی دیگر، ضروریات اسلام را به استهزا گرفتند. اهمیت این انحراف، از نمایش یک عکس زن سربرهنه در تلویزیون بسیار بیشتر است.
بنابراین کسانی هستند که واقعاً صاحب فضلاند، از مسائل فقهی بهخوبی آگاهاند؛ و قصد خدعه، فریب دادن، تقدسمآبی و ظاهرسازی ندارند، بلکه درحقیقت، در پی اجرای امر به معروف و نهی از منکر و آگاه کردن مسئولان به مفاسد موجود در جامعهاند، لیکن ذهنشان تنها مشغول مسائل کماهمیتتر است و توجه ندارند که چه خطرهای بزرگتری در جامعه وجود دارد. ازاینروی تا در تلویزیون فیلم نامناسبی
( صفحه 136 )
به نمایش درآید، صدایشان بلند میشود، اما زمانی که برخی مطبوعات و رسانههای گروهی کشور، به نشر مطالبی میپردازند که زمینه انکار خدا، وحی، عصمت انبیا وائمه اطهار(علیهم السلام) و معاد را توسط جوانان فراهم میسازد، سکوت میکنند. گویا از نظر ایشان، معصیت در همین نواختن و گوش دادن موسیقی و نمایش صحنه های بی حجابی خلاصه میشود. آفتی که ذکر گردید، بدترین چیزی است که در اجرای امر به معروف و نهی از منکر توسط بزرگان میتوان آن را تصور کرد. اگر این مطلب را تحلیل کنیم، نباید هیچ بعید بدانیم که شیاطین جن یا انس، و یا هر دو، زمینه هایی فراهم می کنند که توجه بزرگان ما معطوف به یک سلسله مسائل جزئی شود تا از مسائل اصلی غفلت کنند و آنها بتوانند هدف خود را، بدون اینکه حساسیتی در جامعه به وجود آید، پیش برند.
از این آفت نباید ساده گذشت؛ چراکه آسیب شدیدی را به جامعه اسلامی وارد میکند. همچون یک طبیب که وقتی متوجه میشود بیمار او چندین مرض دارد، اول باید آن مرض اساسی را که کشنده است و ممکن است خطر زیادی بیافریند، علاج کند. اگر بیمار سردردی هم داشته باشد، میتوان بعد از این هم معالجه کرد؛ اما نمیتوان از مرض مهلکی گذشت که اگر به درمان آن نپردازد، بیمار را با خطر مرگ روبهرو میسازد. پس با وجود آن بیماری مهلک و پیش از درمان آن، نوبت به درمان مرض کماهمیتتر نمیرسد. طبیبان مشکلات اجتماعی نیز باید برای درمان جامعه اولویتسنجی کنند؛ چون تمام مسائل جامعه را نمیتوان با هم و در یک زمان اصلاح کرد. بنابراین پس از شناخت
( صفحه 137 )
ضعفهای موجود در یک جامعه، باید برای برطرف کردن آنها اولویتسنجی کرد.
یکی از مهمترین اولویتها برای ما، که بسیار مغفول مانده بود و امام خمینی(رحمهَ الله) همگان را بیدار کرد و نجات داد، مسئله نظام و حکومت اسلامی بود. تا پیش از استقرار نظام جمهوری اسلامی، آنچه که در میان بسیاری از روحانیان و دینداران مطرح نبود این بود که آنها برای ایجاد یک حکومت اسلامی، وظیفه ای دارند. چنین چیزی اصلاً در میان آنها طرح نمیگردید که ممکن است یک علت آن این باشد که آنان هیچ امیدی به پیروزی نداشتند. اما امام(رحمهَ الله) با آن بینش و همت عالی خود، هم تشخیص داد که این، مهمترین مسئله است و هم همت کرد و تمام توانش را به کار گرفت تا با یاری خداوند، حکومت اسلامی تحقق یابد. از آن زمان، این مسئله بهصورت اساسی در جامعه روحانیان و دینداران کشور حل شد که یکی از مسائل اولویت دار، استقرار نظام اسلامی است. امروزه این مسئله کانون توجه اکثریت روحانیان و متدینان قرار گرفته است؛ هرچند ممکن است افراد نادری نیز در همین زمان و دراینزمینه دچار افکار انحرافی باشند و به مسئله حکومت اسلامی اهمیتی ندهند. درهرحال، این بیماری فراگیر به دست آن طبیب الهی، امام خمینی(رحمهَ الله)، علاج گردید؛ ولی شیاطین هنوز هم بیکار ننشسته اند و دست اندرکارند تا بهصورت دیگری ما را از این حقیقت غافل کنند؛ کمااینکه کسانی القا کرده اند که اگر این نظام بخواهد باقی بماند، باید از بسیاری مسائل اسلامی صرفنظر کند.
( صفحه 138 )
حاصل آنکه، باید در امر به معروف و نهی از منکر اولویتسنجی کرد و با رعایت اولویتها، جایگاه رفیع این فریضه را حفظ کرد. این نکته دراینزمینه قابل توجه است که کسانی با همین منطق، که در بحث رعایت اولویتها گفته شد، علیه همین هدف سوءاستفاده کردند؛ برای نمونه، کسانی را نزد برخی بزرگان میفرستادند و به ایشان القا میکردند که اگر شما به وظایف امر به معروف و نهی از منکرتان عمل، و به انکار ضروریات در جامعه اعتراض کنید، نظام اسلامی از بین خواهد رفت و اگر شما خواهان آنید که جوانانمان مسلمان بمانند، به آنان نگویید که اسلام این مسائل را دارد، بلکه اسلام گفته است که شما آزادید و هر کاری که دلتان می خواهد انجام دهید. از این طریق، جوانان اصل دینشان باقی میماند؛ والّا اگر بر ضروریات دین تأکید کنید، آنان اصل دین را هم منکر می شوند.
مطلب فوق، یکی از شگردها برای کوبیدن محتوای امر به معروف و نهی از منکر است. نمیتوان ادعا کرد که تمام این کسان آگاهانه چنین سخن میگویند، ولی آن شیاطینی که این نقشه را در بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی کشیدهاند و آن را پی میگیرند، آگاهانه دست به چنین اعمالی میزنند تا به کسانی القا کنند که باید از یک سلسله معارف و احکام اسلامی صرفنظر کرد تا نظام اسلامی باقی بماند. از جمله مسائلی که به اعتقاد اینان، برای حفظ نظام باید آن را کنار گذاشت، مسئله ولایت فقیه است. ولایت فقیه را با حکومت دیکتاتوری و فاشیستی یکسان میگیرند و می گویند: اگر مردم دنیا بگویند که حکومت اسلامی، حکومتی
( صفحه 139 )
دیکتاتوری است، دیگر کسی مسلمان نمی شود؛ پس برای اینکه جوانان، اسلام را بپذیرند، باید بگوییم حکومت اسلام، از نوع دموکراسی است و در دموکراسی هم ملاک مشروعیت، رأی مردم است و درنتیجه اگر مردم رأی دادند که فلان حکم اسلامی باید تعطیل شود، باید چنین شود و بالاتر از این، حتی در برخی نشریات تصریح کردند که اگر مردم اصل اسلام را نخواهند، کسی حق ندارد به آنان اعتراض کند! همچنین، اگر مردم نظام ولایت فقیه را هم نخواسته باشند، مشروعیتی ندارد و اگر مردم اراده کردند که علیه خدا هم تظاهرات کنند، کسی حق ندارد جلوی آنها را بگیرد؛ چون ملاک رأی مردم است! برای اینکه این دیدگاه خود را نیز بتوانند توجیه کنند، از یک کلام امام خمینی(رحمهَ الله) هم دراینزمینه سوءاستفاده میکنند که فرمود: «میزان رأی ملت است».(79) اینان بدون اینکه اشاره به کلمات قبل و بعد این سخن و نیز سخنان صریح دیگر امام(رحمهَ الله) داشته باشند، کلام ایشان را به نفع دیدگاه خود مصادره میکنند و کار را به جایی میرسانند که میگویند حتی از این کلام امام(رحمهَ الله) میتوان استفاده کرد که مردم حق دارند دین را از بین ببرند؛ چراکه ملاک رأی مردم است! آیا مغالطه ای رسواتر و ظالمانه تر از این امکانپذیر است؟!
بههرحال، آنچه برای ما ضرورت دارد این است که اولویتها را در بحث امر به معروف و نهی از منکر در نظر بگیریم و یکی از مهمترین اولویتها، مسئله اهمیت نظام اسلامی است. اما باید توجه نیز داشته
( صفحه 140 )
باشیم که بقای نظام اسلامی به احکام اسلام است؛ والّا اگر نظامی باشد که احکام اسلام در آن، روز به روز، یکی پس از دیگری، به بهانه های مختلف، همچون قرائت جدید از دین، حذف شود، دیگر از اسلام چیزی باقی نخواهد ماند که از آن دفاع کنیم. به نظر میرسد که شیطانی ترین و خطرناک ترین سمّی که امروز در جامعه اسلامی ما ترزیق می شود، این است که اسلام قرائتهای مختلف دارد و صراطهای مستقیم هم متعددند؛ ازاینروی کسی حق ندارد بگوید یک قرائت بر قرائت دیگر از دین اولویت دارد. نتیجه این دیدگاه این خواهد شد که فردی که اصلاً از الفبای اسلام و فقه آن هیچ اطلاع ندارد، میتواند در مقابل تمام مراجع بگوید که فهم من از اسلام این است و شما حق ندارید به آن اعتراض کنید. این شبهه، کشنده ترین شبهه ای است که دیگر جایی برای استدلال و ترویج و بیان حقایق و نیز امر به معروف و نهی از منکر باقی نمیگذارد.