.3 مسئولیت افراد در برابر نیازهای معنوی جامعه
کسانی که معتقد به مسئولیت افراد در برابر یکدیگرند به دو دسته کلی تقسیم می شوند؛ یک دسته معتقدند مسئولیت هر فردی در برابر جامعه، فقط در حد نیازهای ضروری مادی جامعه است. پس فقط در زمان
( صفحه 34 )
قحطی، زلزله، شیوع بیماری واگیر و مواردی ازاینقبیل باید به کمک مردم شتافت. این دسته، در برابر امور اخلاقی و معنوی مسئولیتی قائل نیستند. این همان گرایش سوسیالیستی است که کمابیش در بعضی از کشورها امروزه نیز طرفدارانی دارد. در برخی کشورهای غربی نیز که احزاب سوسیالیست یا سوسیالدموکرات حکومت را اداره میکنند این مباحث مطرح میگردد؛ برخلاف آن کشورهای غربیای که به دست لیبرالها و لیبرالدموکراتها اداره می شوند؛ چراکه آنان اینچنین، دغدغه مسائل اجتماعی را ندارند.
دسته دیگر معتقدند که انسانها نه تنها در برابر نیازهای مادی جامعه، بلکه نیازهای معنوی هم مسئولاند و حتی مسئولیتشان در برابر امور معنوی بیش از نیازهای مادی است. طرفداران این دیدگاه، عمدتاً پیروان ادیان الهیاند که بارزترین مصداقشان، پیروان اسلام هستند. فرق اساسی جهانبینی اسلامی با جهان بینی های غربی، اعم از لیبرال و سوسیال، این است که مسلمانان بر اساس تعالیم دینی معتقدند که هر فردی افزون بر اینکه موظف است نیازمندیها و منافع خود را تأمین کند تا سربار دیگران نباشد، باید به فکر تأمین نیازمندیهای دیگران نیز باشد و این نیازمندیهای دیگران هم منحصر به نیازمندیهای مادی نیست، بلکه نیازمندیهای معنوی، روحی و اخلاقی را هم شامل می شود.
پس بر اساس نظام ارزشی اسلام، هر مسلمانی، همانگونه که در برابر نیازهای مادی مسلمانهای دیگر مسئولیت دارد، در برابر مسائل اخلاقی آنها هم مسئول است. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبعانا
( صفحه 35 )
وَجَارُهُ الْمُسْلِمُ جَائِعٌ؛(15) «کسی که شب سیر بخوابد، درحالیکه همسایه مسلمانش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است». از منظر اسلام، فقط دولت وظیفه ندارد گداخانهای در جایی ایجاد کند و به وضع فقرا برسد، بلکه افراد هم دراینزمینه مسئولاند: کسی که پدر و مادر ناتوانی دارد باید از آنها دستگیری کند؛ پدر و مادری که فرزند تهیدستی دارند، باید نیازمندیهای او را تأمین کنند؛ و همسایگان هم باید به حال یکدیگر رسیدگی کنند. بعضی از این دستورها، در حد مستحبات و سفارشهای اخلاقی، اما بعضی دیگر در حد وجوب است و کسانی که دراینزمینه کوتاهی کنند، مرتکب معصیت میگردند. تا این مرحله سخن از نیازهای مادی بود که ممکن است در نظامهای دیگر نیز کمابیش وجود داشته باشد؛ اما امتیازی که نظام اسلامی بر دیگر نظامها دارد این است که نهتنها افراد در برابر نیازمندیهای مادی مردم دیگر مسئولاند، بلکه در برابر نیازمندیهای معنوی و اخلاقی آنها نیز باید پاسخگو باشند. نام کلی این نظارت و مسئولیت «امر به معروف و نهی از منکر» است.
غربیها گاهی در مسائل مادی رفتارهای تحسین برانگیزی از خود نشان میدهند؛ برای نمونه، آنان نظم و انضباط را بهخوبی رعایت می کنند، یا در رعایت بهداشت و نظافت شهرها، اهتمام بیشتری در قیاس با کشورهای دیگر دارند. اما آنجا که مسائل اخلاقی و معنوی مطرح میشود از خود ضعف نشان میدهند. اینان نهتنها هیچ احساس مسئولیتی در قبال یکدیگر ندارند، بلکه اگر کسی دخالتی در امور دیگری کند، آن را بی ادبی تلقی
( صفحه 36 )
می کنند. از این منظر، اگر از کسی رفتاری غیراخلاقی سر زد، کسی حق ندارد در جایگاه یک برادر مسلمان و با کمال مهربانی و ادب، به او تذکر دهد که کاری غیراخلاقی و ناروا انجام داده و در دنیا و آخرت دچار خسران شده است. اگر هم کسی این تذکر را بیان کند، با ناراحتی، از او روی برمیتابانند، یا به دلیل دخالت در امور دیگران، به او اعتراض میکنند. اما اسلام تأکید دارد که افراد، همانگونه که در برابر بهداشت محیط خود مسئولیت دارند، در رفتار دیگران هم مسئولاند و همانگونه که کسی حق ندارد آب شهر را مسموم کند، حق ندارد فضای فرهنگی یک شهر اسلامی را مسموم کند. اگر کسی برخلاف این مسیر گام برداشت، باید تحت تعقیب قرار گیرد. تمام افراد جامعه در زمان ایجاد یک ناهنجاری اخلاقی در جامعه مسئولیت دارند و موظفاند بنابر مراتب مختلف امر به معروف و نهی از منکر، به وظیفه خود عمل کنند.
بنابراین عمل به امر به معروف و نهی از منکر، یک ویژگی مهم جامعه اسلامی است که بر اساس فرهنگ اصیل دینی شکل گرفته است و عنصری محوری شمرده میشود: فریضه عظیمه بها تُقام الفرایض.(16) بر اساس این روایت، این فریضه، از هر واجبی واجبتر است و قوام دیگر واجبات هم بستگی به انجام آن دارد؛ درصورتیکه به این واجب عمل گردید، دیگر واجبات هم جایگاه خود را پیدا خواهند کرد. حفظ امنیت، سلامت و بهداشت، جلوگیری از بحرانهای اقتصادی و فقر، تأمین
( صفحه 37 )
نیازمندیهای مادی و معنوی جامعه، و اموری ازایندست، همه و همه، مترتب بر انجام این فریضه است. حاصل آنکه، از دیدگاه اسلام، همه مردم در برابر یکدیگر مسئولیت دارند؛ هم باید نیازمندیهای ضروری یکدیگر را تأمین کنند و هم نظارت مستمر داشته باشند تا فساد در عرصه اخلاق و معنویت، رایج نشود، و اگر کسانی به چنین فسادی گرفتار شدند، آنها را معالجه کنند. بنابراین امر به معروف و نهی از منکر جایگاه بسیار مهمی در اسلام دارد و اهمیت آن در تأمین نیازمندیهای معنوی انسانها بر کسی پوشیده نیست.
حاصل آنکه، اقتضای فردگرایی این است که هرگاه نفع و ضرر کار یک فرد به ما مربوط نباشد، او را رها کنیم. این نگرشی است که امروزه کموبیش در غرب حاکم است. اما جامعه گرایانِ غربی، نظارت بر کار دیگران را صحیح می دانند، اما فقط در امور مادی، و در جایی که اعمال افراد مربوط به امور معنوی ـ مانند کفر، ایمان، حق و باطل ـ می شود، دخالت را مجاز نمی دانند. بهعبارتدیگر، در غرب، آنجا که اعمال افراد به دین، اخلاق و معنویاتِ افراد دیگر باز می گردد به هیچکس اجازه دخالت داده نمی شود.
اما اسلام با هر دو نگرش درباره عدم لزوم نظارت در امور معنوی و بعضی از امور مادی که به فرد مربوط می شود، مخالف است. اسلام مردم را بهگونهای تربیت می کند که همیشه به فکر دیگران باشند؛ حتی در نماز که فرد در حال برقراری رابطه با معبود خویش است، مسلمانان باید از ضمیر جمع استفاده کنند نه مفرد. نظارت اجتماعی هم فقط به امور مادی
( صفحه 38 )
محدود نمی شود، بلکه مسلمانان باید به امر معنوی نیز توجه داشته باشند. اگر کسی کاری انجام می دهد که سبب فساد معنوی جامعه می شود، باید وی را از آن کار نهی کرد. بلکه در امور معنوی نهی از منکر لزوم بیشتری دارد؛ زیرا آنچه به روح انسان و امور معنوی او باز می گردد، مهم تر از مادیات و اموری است که به جسم و دنیای او مربوط می شود. مادیات، فانی و تمام شدنی، اما امور معنوی، باقی و پایدارند؛ همان گونه که صحیح نیست در مقابل کسی که می خواهد خود را درون چاهی بیندازد، بی اعتنا بود، یا کسی که می خواهد خود را از بالای پلْ درون رودخانه اندازد تا غرق شود، یا در آتش بیندازد و خود را بسوزاند؛ زیرا وجدان انسان برنمیتابد که بگذارد شخصی، فقط به این دلیل که خودش خواسته است، برضد خود هر کاری بکند:
چو میبینی که نابینا و چاه است-----اگر خامـوش بنشینی گناه است(17)
درحالیکه نهی دیگران، از امور دنیایی و مادی، که ضرر و درد آنها موقتی و تمام شدنی است، ضرورت دارد، درباره گناه، که سبب عذاب ابدی می شود، بهطریقاولی لازم است. خداوند متعالی در قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَزِیزًا حَکیماً؛(18) «کسانی که به آیات ما کافر شدند بهزودی آنها را در آتشی وارد میکنیم که هرگاه پوست تن آنها بریان شود و بسوزد، آن را با پوستهای دیگری جایگزین سازیم تا عذاب الهی
( صفحه 39 )
را بچشند». بنابر فرمایش خداوند متعال، این روند که کافران در جهنم می سوزند و پوست آنها بر اثر سوختن خاکستر می شود و دوباره بر بدن ایشان پوست جدیدی می روید، تمام شدنی نیست. اینان افرادی هستند که از فرمان خدایْتعالی سرپیچی کرده و مرتکب گناه شدهاند. وقتی کسی چنین گناهی مرتکب می شود که سرانجام آن، صدها مرتبه بالاتر از این است که آن فرد خود را در آتش این دنیا بیندازد و بسوزاند، آیا با وجدان انسان سازگار است که دست این فرد را نگیرد و او را از گناه دور نسازد؟ ازاینروی، امر به معروف و نهی از منکر در اسلام فقط به ضررهای مادی باز نمی گردد، بلکه اسلام می گوید جلو گناه را هم بگیرید؛ زیرا گناهکار به عذاب ابدی آخرت دچار می شود.
در فرهنگ غرب چنین حقی به کسی نمی دهند تا بتواند مانع ارتکاب گناه دیگران شود یا در امور معنوی دیگر افراد جامعه دخالت کند. اگر کسی نیز چنین کاری کند، او را سرزنش می کنند. ولی در اسلام، این گونه نیست. در مکتب اسلام همه مؤمنان بهمنزله یک پیکرند؛ همان گونه که خود را از گناه دور می سازند، وظیفه دارند دیگران را نیز از گناه دور کنند. در اسلام، افزون بر بینش اخلاقی و عاطفی که انسان را وامی دارد تا مانع از سوختن دیگری بر اثر گناه شود، امر الهی و دستور خداوند نیز وجود دارد که مؤمنان نگذارند افراد جامعه بر اثر گناه بسوزند. این کار از مهم ترین واجبات است و همانگونه که ذکر گردید، در روایات، فریضه عظیمی خوانده شده است که دیگر فرایض بهواسطه آن پایدارند. اگر در جامعه به امر به معروف
( صفحه 40 )
عمل شود، به واجبات دیگر نیز عمل خواهد شد، و اگر این کار ترک شود، بقیه واجبات نیز ترک می شوند.
حاصل آنکه، دستکم، به همان اندازه که ما در برابر شخص خود مسئولیت داریم، در برابر خانواده ، فرزندان، همسایگان، شهروندان و تمام مسلمانان روی زمین نیز مسئولیم. حتی بالاتر از این، ما در برابر تمام انسانهای روی زمین مسئولیم. درواقع، اسلام و قرآن رحمت برای جهانیان است(19) و ما بهمنزله کسی که این رحمت جهانی را به امانت در دست داریم، باید آن را به دیگران برسانیم: إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا؛(20) «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید». سنت الهی بر این قرار گرفته که بعد از انبیا(صلی الله علیه و آله)، پیروانشان، معارف ایشان را به دیگران برسانند؛ ازاینرو بر ماست که اسلام را به دیگران بشناسانیم و اگر کسانی نیز پیش از این، اسلام را شناخته و داخل آن شدهاند، و نیازمند راهنمایی ما هستند، به ایشان یاری رسانیم. بدیهی است که دراینزمینه، مسئولیت ما در قبال مسلمانانی که وارد حوزه اسلام گردیدهاند، در قیاس با کسانی که هیچ شناختی از دین اسلام ندارند، جدیتر است؛ چه رسد به شیعیانی که افزون بر اسلام، مذهب حق یعنی تشیع را شناختهاند، اما برای اجرای دینشان و تحقق بخشیدن به اهداف مذهبی شان، نیازمند کمک و راهنمایی ما هستند. بنابراین برای احیای دین در عالم، موظفیم اول در خانه خود، سپس شهر
( صفحه 41 )
و پس از آن کشور خویش در این امر به کسانی که نیاز دارند، کمک و راهنمایی رسانیم و آنگاه در کشورهای اسلامی، و سرانجام، در سایر کشورها به این مسئولیت خود عمل کنیم.
پس به یک معنا انتظار دین از ما این است که پیش از هر چیز، ما خود، به دین عمل کنیم، و در مرحله بعد، دین را به دیگران معرفی کنیم تا آنها هم مشمول این رحمت الهی شوند؛ چون این، رحمتی است که خدا برای تمام انسانها نازل کرده است و به ما هم دستور داده که به اشخاص بیاطلاع، آگاهی رسانیم. بنابراین در جامعه اسلامی، فرد، تنها مسئول رفتار خود نیست، بلکه مسئولیت جلوگیری از گمراهی دیگران را هم بر عهده دارد. هر فرد در جامعه اسلامی یک مسئولیت نظارتی دارد و باید برای عملی شدن قوانین دینی در جامعه تذکر لازم را داده، اقدامات جدیای را دراینزمینه انجام دهد. خداوند متعالی، در ایران، افزون بر نعمتهای فراوانی که در طول تاریخ به مردم ما داده، میراث گرانبهای اهلبیت(علیهم السلام) را نیز برای ما حفظ کرده است که در هیچ جای دنیا چنین نعمتی با این وسعت و فراوانی وجود ندارد. این معارف والای الهی به قیمت فدا شدن خونهای پاک سیدالشهدا(علیه السلام) و یارانش و دیگر ائمه اطهار(علیهم السلام) به دست ما رسیده است. افزون بر همه این برکات، خدای متعال در این عصر، نعمت بی نظیری را نصیب ملت ایران کرد و مسلمانان این خطّه را توفیق داد تا با یاری علمای دین، بهویژه امام خمینی(رحمهَ الله) حکومتی بر اساس دین تأسیس کنند؛ چیزی که تا پیش از آن تصور میشد که تا زمان ظهور ولی عصر(عجل الله فرجه الشریف) امکان وقوع ندارد؛ و وضع
( صفحه 42 )
کشور به گونهای بود که تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شهرهای دینی و مذهبی هم، تعداد مشروب فروشی ها بیش از کتابخانهها بود. یک دانشجو در محیط دانشگاه خجالت می کشید نمازش را بخواند؛ و کمکم کار به جایی می رسید که دخترها حتی با روسری مجاز نباشند وارد دانشگاه شوند.
حداقل وظیفهای که هریک از ما در برابر این نعمت بزرگ داریم این است که بکوشیم این نعمتها و این عظمت و عزت را حفظ کنیم؛ و این، جز با درک بیشتر اهمیت وظایف اجتماعی خود و تلاش برای مصون نگه داشتن جامعه از آفاتی که ممکن است این نعمت را از ما باز پس گیرد به دست نمیآید. حتی اگر هیچ دلیل شرعی هم دراینزمینه وجود نداشت، همین حکم عقل به لزوم شکر نعمت در این مسئله کافی است؛ علاوه بر دلایل نقلی و بهویژه آیات و روایاتی که دلالت دارد که شکر نعمت سبب حفظ نعمت میگردد. ازاینروست که متکلمان در بحث ضرورت رفتن به سمت دین، تصریح میکنند که شکر مُنعِم واجب است و به سبب شکر نعمتهایی که مُنعِمی به ما داده، باید در درجه نخست بکوشیم او را بشناسیم و آنگاه اطاعت و عبادت او را بهمنزله شکر او به جای آوریم. پس با چنین حکمی که عقل به وجوب شکر مُنعِم دارد، دیگر نیازی به دلیل تعبدی نیست؛ هرچند دراینزمینه، دلیل های خاص شرعی و تعبدی از کتاب و سنت هم وجود دارد که ما را وادار می کند تا درباره دین بیندیشیم و وظیفه مان را در برابر دیگران انجام دهیم.
( صفحه 43 )
امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات
آیات و روایات فراوانی در حوزه بحث امر به معروف و نهی از منکر وارد شده است که هرچند در گذشته به برخی از آنها در ضمن مباحث دیگر اشاره کردهایم در اینجا برخی دیگر از آیات و روایاتی را که در این باب وارد شده است، بررسی میکنیم تا اهمیت این بحث، بیشازپیش، مورد توجه قرار گیرد.
. 1آیات
الف) ارتباط ولایت با امر به معروف و نهی از منکر: در میان همه آیاتی که بر امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارند، این دو آیه دارای ویژگی خاصی هستند: الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛(21) «مردان و زنان منافق طرف دار یکدیگرند. مردم را به کار زشت امر می کنند و از کار نیک باز می دارند و دستهایشان را به هم می سایند. خدا را فراموش کردهاند و خدا نیز آنان را فراموش کرده است، که منافقان مردمی فاسق و زشت کارند»، ووَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ وَیُقِیمُونَ الصَّله وَیُؤْتُونَ الزَّکه وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِک سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ؛(22) «مردان و زنان مؤمن دوست دار یکدیگرند. مردم را به کار نیک
( صفحه 44 )
امر می کنند و از کار زشت باز می دارند و نماز به پا میدارند و زکات می پردازند و خدا و پیامبرش را اطاعت می کنند. البته خدا آنان را مشمول رحمت خود گرداند، و خدا صاحب اقتدار و درست کردار است». در این آیات، خداوند متعالی می فرماید: «زنان و مردان مؤمن نسبت به یکدیگر ولایت دارند، و در پرتو این ولایت است که امر به معروف و نهی از منکر می کنند». این ولایت را به هر معنایی بگیریم، چه به معنای محبت و چه به معنای نوعی سلطه و قدرت قانونی، یا به هر معنای دیگر، چنین اقتضایی دارد که مؤمنان یکدیگر را از کارهای زشت باز دارند.
در فرهنگ غربی چنین حقی به کسی داده نمیشود تا درباره گناهان و امور دینی و معنوی دیگران دخالت کند؛ اما اسلام تأکید دارد همانگونه که شخص، باید خود را از گناه برهاند، در برابر دیگران هم وظیفه دارد که آنان را از آتش جهنم دور کند. آمر به معروف و ناهی از منکر برای آنکه بتواند به دیگری تذکر دهد و یا عملاً جلو معصیت را بگیرد باید نوعی ولایت و اجازه قانونی داشته باشد. شاید عبارت الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ اشاره به این باشد که خداوند متعال چنین ولایت و قدرت قانونی را به مردان و زنان مؤمن داده است. البته این، یک معنای آیه است و ممکن است ولایت در آیه مزبور، به معنای دوستی نیز باشد که در این صورت مفهوم آن این است که چون مردان و زنان مؤمن به هم محبت دارند و دلسوز هماند، نمی خواهند مبتلا به گناه شوند و راهی را در پیش گیرند که سرانجام آن، عذاب ابدی باشد. آن محبت حاکم بر مؤمنان ایجاب می کند که امر به معروف و نهی
( صفحه 45 )
از منکر کنند. نیز ممکن است مراد از ولایت در این آیه، هر دو معنایی باشد که در بالا ذکر گردید. اما زمانی که در آیه 67 سوره توبه، از منافقان سخن به میان آورده میشود، تعبیر الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ ذکر میگردد. در اینجا دیگر از واژه ولایت استفاده نشده و خداوند نفرموده است: بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ. همچنین بهجای تعبیر یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ، عبارت یَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ بهکار رفته است.
درباره این دو آیه چندین سؤال به ذهن میآید: نخست اینکه، چرا خداوند درباره مردان و زنان مؤمن فرمود: بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ، اما درباره مردان و زنان منافق می فرماید: بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ؟ درباره مؤمنان که تعبیر «اولیاء» بهکار رفته است، اگر به معنای ولایت باشد، اشاره به این مطلب دارد که آنان یک تسلط و قدرت قانونی برای امرونهی به دیگران و دخالت در امور ایشان دارند که این ولایت و قدرت قانونی باید برای ایشان جعل و اعتبار شود. اما منافقان نیازی به ولایت و قدرت قانونی ندارند؛ چون قانون هیچگاه امر به منکر و نهی از معروف را تجویز نمی کند تا مقتضی ولایتی باشد که بتوانند امر به منکر یا نهی از معروف کنند. درواقع، امر به منکر و نهی از معروف، بهنوعی سوءاستفاده از قانون و جوّ حاکم بر جامعه است نه آنکه بر اساس قانون، این امر تحقق یابد. اما اگر مراد از تعبیر «اولیاء»، دوستی و مودّت باشد، اشاره به این دارد که مردان و زنان منافق، دلداده و شیفته یکدیگر نیستند و هرکدام از آنها، به فکر منفعت خویش است. اگر اجتماعی هم شکل دهند و با یکدیگر
( صفحه 46 )
مشارکت کنند، به این سبب است که دامی برای تأمین منافع خود باشد؛ اگر در کسب منافع تزاحمی بین خود آنها پیش آید، به جان هم میافتند. ازاینروی آنان هرچند در جبهه واحدی با هم جمع شدهاند و ظاهرشان اجتماع، هماهنگی، اشتراک و مشارکت است، دلهایشان پراکنده است: تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّی؛(23) «آنها را متحد میپنداری درحالیکه دلهایشان پراکنده است».
پرسش معماگونهای نیز در اینجا مطرح است و آن اینکه، چگونه می شود باور کرد در جامعهای کسانی امر به کار ناپسند کنند؟ آیا میتوان مردمی را یافت که در جامعهای، بهویژه جامعه اسلامی، امر به منکر کنند و نهی از معروف نمایند؟ چگونه میشود که عدهای در جامعه اسلامی جرئت پیدا می کنند که به انجام فعل ناپسند دستور دهند و افراد را از انجام فعل نیکو بر حذر دارند؟ حاصل این پرسش معماگونه آن است که چرا در جامعه اسلامی کسانی پیدا می شوند که به کار زشت امر می کنند، و چرا این امر هم مؤثر واقع می شود و برخی مردم آن را می پذیرند؟ پاسخ این پرسش این است که اگر منظور از معروف و منکر، معروف و منکر به حمل اوّلی باشد، یعنی کسی خطاب به مردم بگوید که کار زشت و ناپسند انجام دهند، یا کار نیکو را کنار گذارند، بدیهی است که هیچ عاقلی چنین سخن نخواهد گفت؛ زیرا احتمال تأثیر چنین سخنی در میان مردم، صفر یا نزدیک به صفر خواهد بود. پس قطعاً مراد قرآن کریم چنین چیزی نیست؛ بلکه در اینجا مراد این است که مردان و زنان منافق،
( صفحه 47 )
در تعیین مصداق، جای معروف و منکر را عوض میکنند؛ یعنی به چیزی امر میکنند که مصداق منکر است و از چیزی نهی میکنند که مصداق معروف است؛ درواقع، آنان در جامعه، معروف را منکر، و منکر را معروف جلوه میدهند و با سوءاستفاده از مفاهیم و تبلیغهای غلط و شیطانی درصددند تا به اهداف و مقاصد خود دست یابند. برای نیل به این هدف، آنان نخست زمینهای فراهم می کنند تا مجموعهای از امور، خوب وانمود شود، و سپس به انجام آن امر میکنند یا نخست بر برخی کارهای خوب دست میگذارند تا وانمود کنند که آن کارها ناپسند است و سپس از انجام آن نهی میکنند.
در وضعیت کنونی، ما در جامعه خود نیز شاهدیم که برخی میکوشند تا معروف را منکر، و منکر را معروف جلوه دهند. ریشه های نفاقی که هنوز هم در کشور ما شاخه هایی دارد در پی چنین هدفی است. برای نمونه، برای انسان و بهویژه بانوان یک مفهوم ارزشی به نام حیا وجود دارد، که قرآن هم از آن تعریف و تمجید میکند. درباره داستان دختران شعیب(علیه السلام)، نقل گردیده زمانی که یکی از دو دختر ایشان درصدد بود تا دعوت پدر از موسی(علیه السلام) را به ایشان ابلاغ کند، بسیار با عفاف و حیا به این امر اقدام ورزید: فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوک لِیَجْزِیَک أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛(24) «ناگهان یکی از آن دو به سراغ او آمد درحالیکه با نهایت حیا گام برمیداشت، گفت: پدرم از تو دعوت میکند
( صفحه 48 )
تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد». این امر در فرهنگ ما هم بهخوبی جا پیدا کرده است. اما برخی میگویند که شرم و حیا همان خجالت است، و انسان خجالتی در هیچ کجای دنیا هیچ کاری نمی تواند انجام دهد؛ ازاینروی شرم و حیا و خجالت کشیدن امری مذموم است و نباید دختران از پسران خجالت بکشند! ما هم معتقدیم که دختران باید رو داشته باشند و بتوانند در مقابل دیگران حرف خود را بزنند؛ کار خود را انجام دهند، از خود دفاع کنند و وظیفه شرعی خویش را در جامعه به جای آورند؛ همانگونه که زینب(سلام الله علیها) برای ادای وظیفه خود در جمع دیگران سخنرانی نیز کرد. این موارد از نقطه های مثبت و باارزش است؛ اما شرم داشتن دختری که هنوز ازدواج نکرده در مقابل یک مرد بیگانه، نیز یک ارزش است.
آنان که عفاف و حیا را مساوی با خجالتی بودن و بیعرضگی میدانند، برآناند که برای فرار از روحیه خجالتی نبودن، باید شرم و حیا را کنار گذاشت و برای اینکه این امر تبدیل به ملکه برای انسان گردد، لازم است دختر و پسر با هم، بدون حد و مرز، معاشرت داشته باشند. در پی این طرز فکر است که می گویند پس باید دختر و پسر را آزاد گذاشت تا با هم معاشرت داشته باشند، و ازاینروی در اینجا یَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ درباره آنان تحقق مییابد.
در اینجا پاسخ پرسش دیگری نیز مشخص میشود که چرا خداوند در مقابل واژه الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ از واژه الکافرون و الکافرات استفاده نکرده است، بلکه واژه الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ را بهکار برده است. دلیل این امر این
( صفحه 49 )
است که این خصلت، مخصوص منافقان است و اساساً کافر نیازی نمیبیند که امر به منکر یا نهی از معروف کند. منافقصفتان در جامعه اسلامی بهگونهای عمل میکنند که بتوانند منکری را بهجای معروف و معروفی را بهجای منکر مطرح کنند. منافق میکوشد زمینه مناسبی فراهم کند تا عمل نیکویی ناپسند جلوهگر شود و آنگاه نهی از معروف کند، و عمل ناپسندی، نیکو پنداشته شود و آنگاه امر به منکر کند. چنین عملی تنها از نفاق ریشه میگیرد نه از کفر؛ چراکه کافر آنچه میخواهد، بدون این جلوهگریها و وانمودها، از خود بروز میدهد، اما منافق وانمود میکند که مسلمان و به اسلام علاقهمند است، لیکن باید این کارهای خجالتی و عفاف و حیا را کنار گذاشت. در توجیه این عمل خود، منافق میکوشد نشان دهد که اینگونه امور از اسلام نیست و یا چنین وانمود میکند که قرائت ما از اسلام این نیست؛ این قرائت قدیمی ها بود که می گفتند اسلام حیا و شرم را دوست دارد نه قرائت جدیدیها.
ب) ضرورت و وجوب امر به معروف و نهی از منکر: بر اساس آیه شریفه وَلْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّه یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(25) «و باید از میان شما گروهی باشند دعوتگر به خیر که به نیکی فرمان دهند و از ناشایستی باز دارند و اینان رستگاراناند»، امر به معروف و نهی از منکر، امری ضروری در جامعه اسلامی است.
درباره این آیه شریفه، بحثهایی صورت گرفته است که آیا دعوه الی
( صفحه 50 )
الخیر واجبی افزون بر امر به معروف و نهی از منکر است یا اینکه امر به معروف و نهی از منکر، یکی از مصادیق دعوت بهسوی خیر است؟ ولی درهرصورت، تردیدی نیست که در اسلام چیزی به نام دعوت بهسوی خیر وجود دارد که همان ارشاد فرد جاهل است. خداوند هیچگاه راضی نمیشود که انسانها در برابر یکدیگر بی اعتنا باشند، بلکه موظفاند درصورتیکه کسانی در جهل بهسر میبرند، تعلیمشان دهند، اگر در غفلتاند، آنان را متنبه سازند، اگر آلوده به گناهاند، آنان را از انجام معصیت نهی و به انجام واجبات، امر کنند.
ج) امر به معروف و نهی از منکر، سلاحی در دستان پیامبر(صلی الله علیه و آله): در آیه شریفه الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْره وَالاْنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکر؛(26)«کسانی که از فرستاده و پیامبر امّی پیروی می کنند، که نام و نشان او را در تورات و انجیل که در نزدشان است، نوشته می یابند، همو که آنان را به نیکی فرمان می دهد و از ناشایستی باز می دارد»، تصریح شده است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از امر به معروف و نهی از منکر بهمنزله سلاحی برای تحت تأثیر قرار دادن پیروان خود استفاده میکردند تا ریشههای انحراف در آنان شکل نگیرد.
د) امر به معروف و نهی از منکر، ویژگی مثبت اهل کتاب: هرچند قرآن کریم اهل کتاب را بارها به دلیل ویژگیهای منفیشان مذمت کرده است، در مواردی نیز گروهی از آنان را تمجید کرده است. در آیه لَیْسُواْ
( صفحه 51 )
سَوَاء مِّنْ أَهْلِ الْکتَابِ أُمَّه قَآئِمَه یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاء اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ؛(27)«آنها با هم یکسان نیستند؛ از اهل کتاب، جمعیتی هستند که (به حق و ایمان) قیام میکنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را میخوانند درحالیکه سجده میکنند»، اشاره شده است که اهل کتاب، با یکدیگر برابر نیستند، بلکه برخی از آنان از تلاوتکنندگان آیات الهی و سجدهکنندگان بر خداوندند. در ادامه، در آیه یُؤمِنُونَ بِاللّه ِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَیُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَأُولئِک مِنَ الصّالِحِینَ؛(28)«به خداوند و روز بازپسین ایمان می آورند و به نیکی فرمان می دهند و از ناشایستی باز می دارند و به نیکوکاری می شتابند و اینان از شایستگان اند»، خداوند متعالی این دسته از اهل کتاب را به سبب ایمانشان به خدا و قیامت و نیز امر به معروف و نهی از منکر تمجید کرده، که حاکی از مطرح بودن این فریضه در ادیان دیگر است.
ه) امر به معروف و نهی از منکر، توصیه انبیا و اولیای الهی: برخی آیات قرآن کریم تصریح دارند که فریضه امر به معروف و نهی از منکر، از توصیههای اساسی انبیا و اولیای الهی بوده است؛ بهگونهایکه لقمان(علیه السلام) پس از توصیه به فرزندش درباره اقامه نماز، او را به امر به معروف و نهی از منکر فرمان داده است: یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّله وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکر؛(29) «ای فرزندم، نماز را بهپا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن».
( صفحه 52 )
و) امر به معروف ونهی از منکر، عامل رهایی از عذاب الهی: ممکن است در مقاطعی، علیرغم تلاش آمران و ناهیان، ستمپیشگان دست از رویه خود برندارند. در این صورت، بر اساس صریح برخی از آیات قرآن کریم، آن آمران و ناهیان، چون به تکلیف خویش عمل کردند، از عذاب رها میگردند، اما آنان که در معصیت غوطهور گردیدند، به عذاب مبتلا میگردند: فَلَمّا نَسُوا ما ذُکرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا؛(30) «پس چون پندی که به ایشان داده بودند، از یاد بردند، کسانی را که ناهیان از منکر بودند، نجات دادیم و ستمکاران را به عذاب گرفتار کردیم».