1849. تکبر را دور بریز!
ضع فخرک، و احطط کبرک، و اذکر قبرک .
فخر فروشی را کنار بگذار و تکبر را فرو نه و به یاد قبرت باش. (1843)
1850. آدمیزاد را چه به فخرفروشی؟!
ما لابن آدم و الفخر: اوله نطفه، و آخره جیفه، و لا یرزق نفسه، و لا یدفع حتفه .
آدمیزاد را چه به فخرفروشی! (آدمیزادی که) آغازش نطفه ای است و فرجامش مرداری. نه می تواند خود را روزی دهد و نه می تواند جلو مرگ خود را بگیرد. (1844)
1851. مرز ستودن و چاپلوسی
الثناء با کثر من الاستحقاق ملق .
ستودن کسی بیش از آن چه او شایسته است چاپلوسی است. (1845)